هر جا سر میچرخانیم بانک میبینیم! یک بانک آمده تا برای خودش«صادرات» کند! بانکی دیگر آمده تا اختلاسی در حد «ملّی» در آن رخ دهد! یک بانک دیگر آمده تا با وعده، «ملّت» را سرگرم کند! آن یکی تأسیس شده تا خودش و شرکایش را به «سامان» برساند! یکی دیگرشان آمده تا حسرتِ «رفاه» را بر دلِ «کارگران» بگذارد! یک بانک دیگر هم راهاندازی شده تا به «تجارت» خودش برسد! دیگری آمده بدون هیچ نفعی برای «کشاورزی»! آن یکی آمده تا برای خودش «سرمایه»ای دست و پا کند! بانک دیگری از راه رسیده تا به فکرِ «سینا»یِ خودش باشد! یکی دیگرشان پا به گود گذاشته تا «آینده» خویش را بسازد! یکیشان آمده تا برای «گردشگری»ای که نیست بانک بزند! آن یکی برای جا نماندن از قافله، «نوین» را تَهِ «اقتصاد» چسبانده که درکش از دانش امثال من خارج است! این وسط، چند بانک دیگر هم هستند؛ مثل سپه، پاسارگاد و پارسیان که کارویژه آنها را نمیفهمم! بانکها کابوس بزرگ جامعه ما هستند؛