1- مادر تنها کنج خانه نشسته بود و پسرک، بی توجه، غرق در فیسبوک این پست را گذاشت تا لایک جمع کند: " همه هستی ام مادرم" 2- دخترک در لاین عکس کارگری پیر را گذاشت و زیرش نوشت: پدرای زحمتکش چند تا لایک دارن...؟ همزمان پدر پیرش صدایش کرد: دخترم ناهار آماده است. دختر داد زد من میل ندارم صد دفعه نگفتم وقتی تو اتاقم هستم، اینقدر صدام نکنید. راستی، پست دخترک کلی لایک خورده بود!!! 3- مرد داشت تابلوی خاتم کاری شده ی زیبایی را که خریده بود، روی دیوار نصب می کرد. همسرش گفت: حال برادرت را که بیمار است پرسیده ای؟ مرد با عصبانیت گفت: الآن حوصله ندارم. روی تابلوی خاتم نوشته بود: بیا تا قدر یکدیگر بدانیم...