لب دریا نشسته بودم پرنده عشق آمدو گفت:برای دوستت نامه ای بنویس،گفتم قلم ندارمگفت از پرم بگیر، گفتم جوهر ندارمگفت از خونم بگیر، گفتم ورق ندارم...گفت دهنت سرویس... توکه هیچی نداری غلط میکنی لب دریا میشینی .از پرنده عشق توقع نداشتم واقعا