-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:36
این روزها به جای” شرافت” از بعضی انسان ها ، فقط” شر” و” آفت” می بینی.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:36
حالم توپ است. . . حالِ همان توپی را دارم که افتاده در خانه همسایه ای که تهدید کرده اگر بار دیگر بیافتد با کارد، پنجرش میکنم . .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:35
ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻮﻧﺪﻥ ِ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺳـــــــــــﺎﺯﺵ ﮐﻨﯿﺪ .... ﺍﻣﺎ . . ﺧﻮﺍﻫـــــــــــــﺶ ﻧﻪ . . .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:33
فیلسوفی لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند. بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند. او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید. او لبخندی زد و گفت: وقتی نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس...
-
شعور
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:33
داشتن مغز دلیل بر انسان بودن نیست، پسته و بادام هم مغز دارند… برای انسان بودن باید شعور داشت… پسته و بادوم هم چون بیشعورن گرونن!!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:32
توی مبل فرو رفته بودم و یکی از مجلات مدی که زنم همیشه میخرید رو نگاه میکردم چه مانکن هایی، چقدر زیبا و شکیل و تمنا برانگیز! زنم داشت با گلدان شمعدانی که همیشه گوشه ی اتاق است ور میرفت شاخه های اضافی را میگرفت و برگهای اضافه را جدا میکرد از دیدن اندام گرد و قلمبه اش لبخندی گوشه ی لبم پیدا شد؛ از مقایسه او با دخترهای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:31
ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ .... "ﻗﺮﺹ ﻫﺎﯾﯽ" ﮐﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ "ﺧﻮﺏ" می ﮐﻨﻨﺪ، ﺟﺎﯼ " ﺧﻮﺏ ﻫﺎﯾﯽ " ﮐﻪ ﺩﻝ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ "ﻗﺮﺹ" ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮔﺮﻓﺖ. "ﺳﻴﻤﻴﻦ ﺑﻬﺒﻬﺎﻧﻰ"
-
نیاز
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:31
وقتی که نیاز بشر را وادار میکند تا از یتیم خانه دزدى کند، باید باور کرد “دزد” اشتباه چاپی کلمه “درد” است
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:30
دیپلم زمان رضا شاه : زیرش نوشتن : به پاس تلاش و مجاهـدت ١٢ ساله تان براى کسب علم و دانش این تصدیق به شما اهدا میگردد تا هم از مزایاى قانونى آن بهره مند شوید و هم نقشى در عمران و آبادانى میهن عزیزمان ایران ایفا کنید !!! حالا لیسانس امروزی ....؛ این مدرک بنا به درخواست نامبرده صادر گردیده و هـیچگونه ارزش قانونى دیگرى...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:30
8 تا از کوتاهترین جوکهای ایران: تدبیر و امید گذر از رکود هیچکس تنها نیست بانکداری اسلامی دانشگاه ازاد اسلامی سایپا مطمئن اینترنت پرسرعت ایران پرواز خوشی را برای شما آرزومندیم!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:29
روزی که فهمیدم من فرزند دو نفرم!ا در را زد و و وارد اتاق شد. مدیر یکی از بخشهای دیگر مؤسسه بود. یک فرم استخدامی پر شده دستش بود و بعد از حال و احوال مختصری، فرم را داد دست من و گفت: "نگاه کن این چه جالبه!". کمی بالا و پایین فرم را ورانداز کردم. به نظرم یک فرم معمولی می آمد حاوی مشخصات خانمی که برای استخدام...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:29
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:23
هیچ وقت این دو جمله رو نگو: ۱. ازت متنفرم. ۲. دیگه نمی خوام ببینمت. ------
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:21
در دلم عکس رخ کیست چرا یادم نیست؟ این همه دلهره ازچیست ؟چرا یادم نیست ؟ این که درخواب من آید به یقین شیرین است... پس پریچهره ی من کیست؟چرا یادم نیست ؟ خانه ی دلبر من دورتر از فکر من است... یا در این بادیه میزیست؟چرا یادم نیست ؟ سنگ زد کودکی از زاویه ی نادانی... تا به کی پنجره بگریست؟چرا یادم نیست؟ دلم ازجنس شقایق دلم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:20
زندگیت را طی کن و آنگاه که بر بلندترین قله هایش رسیدی لبخند خود را نثار تمام سنگریزه هایی کن که پایت را خراشیدند
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:19
اگر باور داشته باشیم که فردا روز بهتری خواهد بود سختی امروز را آسانتر می توانیم تحمل کنیم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:19
اگر می خواهی دروغی نشنوی اصراری برای شنیدن حقیقت مکن
-
واقعا شرمنده
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:18
: من یه معذرت خواهی به همتون بدهکارم. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . یادتونه بچه بودید پدر و مادراتون هی بهتون سرکوفت می زدند از بچه ی مردم یاد بگیر اون بچه من بودم واقعا شرمنده
-
سکوت
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:17
گاهی چه سکوتی همه جا را فرا می گیرد..گویی همه به اندازه صداقتشان سخن می گویند و فریاد سکوت در این دالان سخت میپیجد!!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:16
من تمنا کردم که تو با من باشی تو به من گفتی -هرگز-هرگز پاسخی سخت و درشت و مرا غصه ی این هرگز کشت! مصدق.
-
خورشید
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:16
خورشید روزها بی جهت روشنه … در اصل باید شبها که تاریکه روشن باشه !
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:15
سگ نگاه خنده داری به گرگ کرد و گفت،،، آهویت را ربودم،،، آیا باز هم میگویی گرگها برترند؟؟؟ تواگرعرضه داشتی آهویت را حفظ میکردی...!!! گرگ،لبخندی زدو گفت،،، من ( خداى ) غرورم رقیب ببینم نمیجنگم ... پا رویه عشقو احساسم میگذارم ومیدان راخالى میکنم آهویی که به سگ چشمک بزند!!! لیاقت ندارد زیر سایه (( گرگ )) زندگى کند حقش آن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:15
گردنم درد می کند از بس همه چیز را گردن من انداختی دوست نداشتنت را خیانتت را بی توجهی هایت را بهانه گیری هایت را و در آخر رفتنت را ... !!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:14
روزگاری بود؛برای"سلام کردن"ب جنس مخالف صداها میلرزید... روزگاری شد؛برای گفتن"دوست دارم"قلب ها لرزیدند... و امروز ب راحتی حرف از"سکس"میزنند و فقط تخت ها میلرزند! یادم باشد ب سهراب بگویم ک "عشق دیگر صدای تپش قلب ها نیست" "صدای فنر تخت هاست"!
-
سوار
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:14
ﺍﯾــﻨـﺠـــــــﺎ … ﺩﺳــﺖ ﻫــﺮ ﮐـــﺲ ﺭﺍ ﮐــﻪ ﻣـﯿـﮕـﯿــــﺮﯼ ﺑــﺮﺍﯼ {ﺑـﻠـﻨــــﺪ ﺷـــﺪﻥ} ﺁﻣـــﺎﺩﻩ ﻣــﯽ ﺷــــﻮﺩ ﺑــﺮﺍﯼ {ﺳـــﻮﺍﺭ ﺷــــﺪﻥ} … ! پیاده شو ببینم... من خودم سوارم
-
دنیای هیچ و پوچ
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:13
هیچ هم برای خودش عالمی دارد وقتی “همه” هایت هیچ میشوند آن وقت “هیچ” برایت یک دنیاست عجب دنیای هیچ و پوچی داریم
-
ک اتاق مرتب
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:12
آیا میدانید :یک اتاق مرتب نشانه ای از کامپیوتر خراب یا اینترنتی قطع شده و موبایلی از کار افتاده میباشد!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:11
سلامم را بجای زغال قلیانت پذیرا باش تا به احترامت خاکستر شوم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 22:11
[آدمهای ساده را دوست دارم بوی ناب آدم می دهند ساده که میشوی فرمول نمیخواهی ایکس تو همیشه مساوی ایگرگ توست درگیر رادیکال، انتگرال نیستی هرجایی به راحتی محاسبه میشی ساده که میشوی حجم نداری، جایی نمیگیری زود بهیاد می آیی و دیر از خاطر میروی ساده که میشوی کوچک میشوی توی دل هر کسی جا می شوی.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 21:59
بانوان ایرانی قریب شش سال است که هر شب دارند جومونگ و یانگوم و سوسانو و و سرنوشت من و ... خلاصه سریال کره ای میبینند. اما هنوز یاد نگرفته اند که وقتی همسرشان صدایشان کرد بیایند دو زانو بنشینند جلویش و دستهایشان را بگذارند روی پا و همینطور که به زمین زل زده اند با صدایی لرزان بگویند: بله سرور من... واقعا که صدا و سیما...