-
مادر
جمعه 22 اسفند 1393 02:19
واقعا ارزش خوندن داره....! کودکی که اماده تولد بود،نزد خدا رفت وپرسید:میگویندفردا مرا به جایی دیگر برای زندگی میفرستید،اما من چگونه میتوانم دوری شما را تحمل کنم؟؟؟خداوند پاسخ داد:فرشته ای با تو خواهم فرستاد.اما کودک که همچنان احساس دلتنگی میکرد با بغض آکنده از عشق گفت:اما هرگاه دلم برای شماتنگ شد چه کنم؟چگونه میتوانم...
-
گاج
جمعه 22 اسفند 1393 02:18
دیگر نگران شب اول قبر نباشید!! . . . . . . . . . . گاج منتشر کرد. مجموعه سوالات شب اول قبر با پاسخ های طبقه بندی شده
-
معرفی۵شیرزن پر افتخار ایران باستان
جمعه 22 اسفند 1393 02:10
معرفی۵شیرزن پر افتخار ایران باستان .. 1 یوتاب: سردار زن ایرانی که خواهر آریو برزن سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است. از او به عنوان شاه آتروپاتان(آذربایجان)در سالهای20قبل میلاد تا20پس از میلاد یاد شده است. وی در راه وطن کشته شد و نامی جاوید از خود برجای گذاشت. 2 آرتمیز: نخستین و تنها زن دریا سالار جهان تا...
-
درشکه
جمعه 22 اسفند 1393 02:08
وقتی دیدم درشکه را اسب میکشد و انعام را درشکه چی میبرد و به چشمان اسب چشم بند زده، بر دهانش پوزبند تا کم ببیند و کم بخورد و دم نزند! همه چیز را فهمیدم... تداعی تراژدی غم انگیز زندگی فلاکت بار مردم نگون بختی که روی گنج نشسته اند ولی از جهل و فقر و بدبختی رنج میبرند! "صادق هدایت"
-
درک
جمعه 22 اسفند 1393 02:04
ما یه معلم داشتیم خیلی بچه ها رو درک میکرد . میگفت : اشکال نداره درس نخونین . جامعه حمال هم لازم داره . !!!! تا جایی که میدونم اکثرا هم به حرفش گوش دادن ! اکثرا هم الان یا مازاراتی دارن یا پورشه و یا بساز بفروش موفقن . یه خرخون هم داشتیم که همیشه کتکش میزدیم . اون لیسانس ریاضی گرفت , الان داره مسافر کشی میکنه . کاش...
-
نفس باد صبا آفت جان خواهد شد
جمعه 22 اسفند 1393 02:03
نفس باد صبا آفت جان خواهد شد عید می آید و اجناس گران خواهد شد همسرت چند ورق لیست به تو خواهد داد کل اعضای وجودت نگران خواهد شد میزنی ساز مخالف دو سه روزى اما عاقبت هرچه که او گفت: همان خواهد شد پول را با علف خرس یکى میدانند فکر کردید که منطق سرشان خواهد شد؟ کل عیدى و حقوقت به شبى خواهد رفت برسر جیب بغل، فاتحه خوان...
-
داعشى
جمعه 22 اسفند 1393 02:01
داعشى جلوى ماشین یک مسیحى وهمسرش را گرفت وپرسید: مسلمان هستى یا مسیحى؟ مسیحى جواب داد: مسلمانم.. داعشى گفت اگر مسلمانى ایه اى از قرآن برایم بیاور.. مسیحى سطرى از انجیل برایش خواند.. داعشى گفت: درست است مى توانى بروى.. بعد ازدورشدن همسرش به او گفت: چراریسک کردى وبه او گفتى مسلمانى شاید مارا مى کشت.. مسیحى گفت: انها اگر...
-
بیچاره ایم
جمعه 22 اسفند 1393 01:52
مریدی بر سرزنان نزد شیخ برفت ، رقعه ای به شیخ داد و عرض کرد یا شیخ قبض گازتان آمد. فغان و ناله از مریدان برخاست. شیخ گریان فرمود : کاش قبض روح می شدیم و قبض گاز نمی شدیم ، حال آن کلنگ بده ببینم. مرید عرض کرد : یا شیخ این کلنگ نیست قبض است. فرمود : هرچه که هست خانه مان را ویران بکرده. پس نیک در قبض نگریست که صفرهایش از...
-
مدیریت
جمعه 22 اسفند 1393 01:48
اروپا: موفقیت مدیر بر اساس پیشرفت مجموعه تحت مدیریتش سنجیده میشود ایران: موفقیت مدیر سنجیده نمیشود، خود مدیر بودن نشانه موفقیت است اروپا: مدیران بعضی وقتها استعفا میدهند ایران: عشق به خدمت مانع از استعفا میشود ادامه دارد اروپا: افراد از مشاغل پایین شروع میکنند و به تدریج ممکن است مدیر شوند ایران: افراد مدیر...
-
پفک
جمعه 22 اسفند 1393 01:46
پفک بسته ای هزار تومن، تازه نصفشم خالیه! یه زمانی رو زمین پفک می دیدیم جفت پا می رفتیم روش که له بشه و کیف کنیم، الان باید دو دستی از رو زمین برداریمش، پوفش کنیم، بوسش کنیم، بذاریم دهنمون
-
بیکاری
جمعه 22 اسفند 1393 01:45
جوانی از بیکاری رفت باغ وحش پرسید مرا استخدام می کنید؟ یارو گفت مدرک چی داری ؟ گفت لیسانس یاروگفت یه کاری برات دارم حقوقشم خوبه پسره قبول کرد یارو گفت : ما اینجا میمون نداریم میتونی بری تو پوست میمون تو قفس تا میمون برامون بیاد, چند روزی گذشت یه روز جمعه که شلوغ شده بود . پسره توی قفس پشتک وارو میزد از میله ها بالا...
-
داستان های قشنگ
جمعه 22 اسفند 1393 01:44
گاو ما ما می کرد گوسفند بع بع می کرد سگ واق واق می کرد و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند....
-
ایران بزرگترین تردمیل دنیاست
جمعه 22 اسفند 1393 01:41
آیا می دانستید : ایران بزرگترین تردمیل دنیاست؟!! چون هرچقد بدویی به هیچ جا نمیرسی!! اگه ورزشی به نام "سگ دو" وجود داشت ما ایرانیا حتما توش می تونستیم یه خودی نشون بدیم... !!!
-
تخصص
جمعه 22 اسفند 1393 01:40
بنظرتون بعضی ها!!!!!!!!!!اختلاس میکنن مال همینه که: وقتی بچه بودم دعا میکردم که خدا به من یه دوچرخه بده. بعد فهمیدم که تخصص خدا در دادن چیزهای دیگه است. بخاطر همین یه دوچرخه دزدیدمو از خدا خواستم که منو ببخشه!
-
انسانیت
جمعه 22 اسفند 1393 01:37
چند وقت پیش با پدر و مادر و برادرم رفته بودیم رستوران که هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بود برای مشتریها افراد زیادی اونجا نبودن , 4 نفر ما بودیم با یه زن و شوهر جوان و یه پیرزن پیر مرد که نهایتا 60-70سالشون بود ما غذا مون رو سفارش داده بودیم که یه جوان حدود 35 ساله اومد تو رستوران یه چند دقیقه ای گذشته بود که...
-
عکس العمل مردم بعد از تاخیر مترو
جمعه 22 اسفند 1393 01:31
عکس العمل مردم بعد از تاخیر مترو: ژاپن 10 ثانیه تاخیر: شکایت از واحد حمل و نقل ایران بعد 3 دقیقه: مسئولین بی کفایت ، الآن آمریکا بود خود رئیس جمهور میومد اینجا از ما عذر خواهی میکرد. افغانستان بعد از 30 دقیقه: [آخه مگه افغانستانم مترو داره؟] چین بعد از یک ساعت:晁盖这遗言好没道理
-
وضعیت
جمعه 22 اسفند 1393 01:30
وضعیت طوری شده که هر کی نیکی میکنه پای لرزش هم میشینه!
-
مهنس المانی و مدیر ایرانی
جمعه 22 اسفند 1393 01:29
مردی در یک بالن در حال پرواز کردن بود که متوجه شد گم شده است. در حالی که ارتفاع بالن را کم میکرد، مردی را دید. مرد بالنسوار فریاد زد: "ببخشید، میتوانید به من کمک کنید. من به دوستم قول دادم که نیم ساعت پیش او را ملاقات کنم، اما حالا نمیدانم کجا هستم." مرد روی زمین پاسخ داد: "بله. شما در یک بالن در...
-
بینوایان
جمعه 22 اسفند 1393 01:25
بینوایان با جلد گالینکور زرکوب شیک و پیک چاق و چلِّه به قیمت خرج یک ماه بینوایان به بازار آمد تا دختر عالیجناب "ایکس" در ویلای اختصاصی شمال فصل فصل بخواند و به گیس کوزت های جهان قاه قاه گریه کند!
-
یه روز
جمعه 22 اسفند 1393 01:24
یک روز یه ترکه... اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان.. ؛ خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛ یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم یه روز یه رشتیه.. اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک...
-
کاش
جمعه 22 اسفند 1393 01:23
کاش یکی بود یکی نبود اول قصه ها نبود اون که تو قصه مونده بود از اون یکی جدا نبود کاش توی قصه های شب برق ستاره کم نبود تو قصه جن و پری ، دلهره دم به دم نبود مادربزرگ قصه هاشو بالای تاقچه می ذاشت یه عاشق تازه نفس تو شهر قصه پا می ذاشت قصه های قدیمی رو یه جور تازه می نوشت آدم و حوا رو می برد دوباره می ذاشت تو بهشت
-
میوه ممنوعه
جمعه 22 اسفند 1393 01:22
حضرت آدم و حوا بدجوری ما رو انداختند به دردسر! به خدا راست میگم ! حالا اگه خودتون رو نگه می داشتید و به حرف خدا گوش می دادید و از آن میوه ممنوعه نمی خوردید چی می شد؟ این همه میوه ، از آن ها می خوردید ! اگر شما کمی ، فقط کمی به فکر سرنوشت ماها می کردید ، محال بود این اشتباه بزرگ را انجام بدید . الان ما داشتیم با قالیچه...
-
الاغ و یارانه
پنجشنبه 21 اسفند 1393 20:22
مردى جیره غذای الاغش را نصف کرد ولی الاغ مثل قبل کارمیکرد. مرد بازهم جیره ی الاغ را نصف کرد، الاغ بازهم کارکرد. مرد به طمع افتاد و جیره را قطع کرد. الاغ چیزی نگفت و دو روز بعد مرد. برگرفته ازکتاب "یارانه وملت نجیب ایرا
-
طول عمر
پنجشنبه 21 اسفند 1393 20:21
خدا خر را آفرید و به او گفت:تو بار خواهی برد، از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد.و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود.و تو علف خواهی خورد و از عقل بی بهره خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود. خر به خداوند پاسخ داد: خداوندا! من می خواهم خر باشم، اما پنجاه سال برای...
-
تست شد... آدم نیست.
پنجشنبه 21 اسفند 1393 20:14
رو بعضیا باید یه برچسب زد: تست شد... آدم نیست. البته ربطی به اعضای گروه نداره
-
بهترین وکیل
پنجشنبه 21 اسفند 1393 20:12
بهترین وکیل کیه وکیلی که همه ی قوانین و تبصره ها رو بشناسه؟؟؟؟ نه وکیلیه که همه ی قاضی ها رو بشناسه.
-
نلسون ماندلا:
پنجشنبه 21 اسفند 1393 20:10
سکوت گورستان را می شنوى..!؟ دنیا ارزش دل شکستن را ندارد..!! میرسد روزی که هرگز در دسترس نخواهیم بود..!! خاک آنتن نمیدهد،که نمیدهد..!! ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ..!! ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ غصه ﻫﺎﯾﺖ..!! ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ می کند..!! ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ..!! ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ...!؟ ﭘﺲ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ..!! ﻋﻤﯿﻖ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺶ..!! ﻋﻤﯿﻖ..!! ﻋﺸﻖ...
-
متنی زیبا از پرفسور سمیعی
پنجشنبه 21 اسفند 1393 20:01
محله ما یک رفتگر دارد، صبح که با ماشین از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم می کند و من هم از ماشین پیاده می شوم و دستی محترمانه به او می دهم، حال و احوال را می پرسد و مشغول کارش می شود. همسایه طبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است، گاهی اوقات که درون آسانسور می بینمش سلامی می کنم و او فقط سرش را تکان می دهد و درب آسانسور باز...
-
دلیلش خودمونیم...
پنجشنبه 21 اسفند 1393 20:00
یه روز توی یکی از شهرهای آلمان یه ایرونی که چند سالی بود اقامت آلمان رو گرفته بود توی خونش داشت به رادیو گوش میکرد یهو یه خبر اضطراری بخش میشه که کارخونه تولید روغن در نزدیکی شهر بدلیل مشکل تاسیساتی یک ماه تعطیل میشه و از همشهریان میخواد با مدیریت مصرفشون کمبود رو جبران کنند... بمحض تموم شدن خبر ایرونی از خونه می پره...
-
خاطره ای از پرویز پرستویی ؛
پنجشنبه 21 اسفند 1393 19:58
یادمه هشت سالم بود یه روز از طرف مدرسه بردنمون کارخونه تولید بیسکوییت . ما رو به صف کردن و بردنمون تو کارخونه که خط تولید بیسکویت رو ببینیم . وقتی به قسمتی رسیدیم که دستگاه بیسکویت میداد بیرون ، خیلی از بچه ها از صف زدن بیرون و بیسکویتایی که از دستگاه میزد بیرون رو ورداشتن و خوردن . من رو حساب تربیتی که شده بودم...