چو بیشه تهی ماند از نره شیر
در آیند در آنجا شغالان دلیردر این خاک زر خیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
کزان کشور آزاد و آباد بود
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدائی در این بوم و بر ننگ بود
از آن روز دشمن به ما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آن روز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرده بیگانه شد
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از بندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگانی بندگیست
دو صد بار مردن به از زندگیست