پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

دلم میسوزد

دلم میسوزد وقتی میبینم
توی شهرداری

حقوق
آنهایی که جدول حل می کنند ،

بیشتر از
آنهایی است که جدول تمیز می کنند !!!؟
سقف خانه ی ما سوراخ است،،
ولی در عوض مناره های مسجدِ خالی سر به فلڪ ڪشیده است..،،

همسایه مان هر ساله مڪه میرود،،
میگوید خدا طلبیده

خدایا،،،
خسته نمیشوی از قیافه تڪراریَش؟؟
دوستانت چه قیافه های خاصی دارند ...،،
ریش،،
تسبیح،،
سجاده،،
با اسمت چه احترامی دارند . . .
اگـــــر دوست بی ریش و تسبیح قبول میڪنی،،
ما هم هستیم . . .


من به این جماعت دیوانه ڪـافر شده ام
فقط تورا میشناسم و بس . . .

"حسین پناهی"

ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺮﯼ

ﺩﺭ ﺷﻬﺮﯼ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﻜﺎ، ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺮﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﭽﻪﺩﺍﺭ ﻧﻤﯽﺷﺪ . ﺍﻭ با خود عهد بست ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﭽﻪﺩﺍﺭ ﺷﻮﺩ، ﺗﺎ ﯾﻚ ﻣﺎﻩ ﺳﺮ ﻫﻤﻪ ﻣﺸﺘﺮﯾﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ﺍﺻﻼﺡ ﻛﻨﺪ . ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺑﭽﻪﺩﺍﺭ ﺷﺪ ! ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ﯾﻚ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻓﺮﻭﺵ ﺍﯾﺘﺎﻟﯿﺎﺋﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺷﺪ . ﭘﺲ ﺍﺯﭘﺎﯾﺎﻥ ﻛﺎﺭ، ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﻜﻪ ﻗﻨﺎﺩ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﭘﻮﻝ ﺑﺪﻫﺪ، ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺮ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ . ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺮ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﻐﺎﺯﻩﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﺪ، ﯾﻚ ﺟﻌﺒﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻭ ﯾﻚ ﻛﺎﺭﺕ ﺗﺒﺮﯾﻚ ﻭ ﺗﺸﻜﺮ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻗﻨﺎﺩ ﺩﻡ ﺩﺭ ﺑﻮﺩ . ﺭﻭﺯ ﺩﻭﻡ ﯾﻚ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺵ ﻫﻠﻨﺪﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺣﺴﺎﺏ ﻛﻨﺪ، ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺮﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ . ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺮ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﻐﺎﺯﻩﺍﺵ ﺭﺍﺑﺎﺯ ﻛﻨﺪ، ﯾﻚ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﯾﻚ ﻛﺎﺭﺕ ﺗﺒﺮﯾﻚ ﻭ ﺗﺸﻜﺮ ﺍﺯﻃﺮﻑ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺵ ﺩﻡ ﺩﺭ ﺑﻮﺩ . ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ﯾﻚ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻛﺮﺩ . ﺩﺭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺮﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﭘﻮﻝ ﺍﻣﺘﻨﺎﻉ ﻛﺮﺩ . ﺣﺪﺱ ﺑﺰﻧﯿﺪ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺮ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﻐﺎﺯﻩﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﺪ،ﺑﺎ ﭼﻪ ﻣﻨﻈﺮﻩﺍﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭﺷﺪ؟ ﻓﻜﺮﻛﻨﯿﺪ .
.
.
.
.
.
. ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﯾﻚ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ . ﺣﺪﺱﺑﺰﻧﯿﺪ ..
.
ﭼﻬﻞ ﺗﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺩﻡ ﺩﺭ ﺻﻒ ﻛﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻏﺮ ﻣﯽﺯﺩﻧﺪ ﻛﻪﭘﺲ ﺍﯾﻦ یارو ﭼﺮﺍ ﺑﺎﺯﻧﻤﯿﮑﻨﻪ

راننده تاکسی

تا حالا دقت کردین

راننده تاکسی هایی که بیشتر باهات گرم میگیرن و حرف میزنن

کرایه بیشتری میگیرن و تو هم روت نمیشه چیزی بگی ؟

معنی مادر

وقتی خیس از باران به خانه رسیدم،
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد!
اما، مادرم، در حالی که موهای
مراخشک می کرد گفت: امان از باران بی موقع…


این است معنی مادر….....

"دکتر علی شریعتی"

دختر ک باشی

دختر ک باشی:

مرهم مادر میشی

عزیز پدر میشی

رازدار برادر میشی

نفس شوهر میشی

.

.

.

.

ای جااااان ذوق نکن عمه میشی کلا به فنا میری

مذاکرات 1+1


مذاکرات 1+1 ( من و خدا )

۱- خدایا . . .
من لذت گناه را ترک میکنم، . . .
در مقابل تو تحریم لذت مناجات را از من بردار . . .

۲- خدایا . . .
من کسانی که تو دوستشان نداری را ترک میکنم،
و در مقابل، تو لذت با خود بودن را به من بده . . .

۳- خدایا . . .
من پناهگاه شیطان را ترک میکنم
و در مقابل، تو پناهگاه امن خودت را به من بده . . .
امروز، روز اول مذاکره است .!!!

4- خدایا . . .
برای شفاف سازی گام اول را من برمیدارم و سانتریفیوژهای گناه را که شیطان در وجودم برپا کرده یکی یکی و با کمک تو از کار می اندازم . . .
و در مقابل، تو هسته ی درونی ام را خودت غنی سازی کن . . .
در کنار این که معترفم . . . "و ما توفیقی الا بالله"

در عین حال معتقدم . . . " آدم شدن حق مسلم ماست "

قصه من وغصه تو

خدایا عالمانه گناه کردم و جاهلانه توبه کردم قصه من وغصه تو سر دراندازد من را تحمل کن

خاطرات

این شعر ادم رو کجا میبره:

بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسبهای چوبکی

خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن والاترند

درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به  
ادامه مطلب ...

تفریحات سالم

' دیشب رفتم پارک
۳ نفر والیبال بازی میکردن
۲ نفر بدمینتون

.
.
.
.
.
.
یه دویست سیصد نفری هم زغال میچرخوندن
ینی من کشته مرده تفریحات سالم مملکتم!

بین دو بیت

زندگیم الان بین دو بیت گیر کرده ، نمی دونم چکار کنم!
یکی میگه : برخیز و مخور غم جهان گذران
تا پا میشم میگه : بنشین و دمی به شادمانی گذران ....
فعلا نیم خیز موندم تا تکلیفم تو بیت بعدی مشخص بشه ....

نگرفتن هدیه

اگه میخواهیدروز زن بخاطر نگرفتن هدیه دچارافسردگی نشوید
این ذکرراروزی ۷ مرتبه تکرار کنید.
من گل همیشه بهارم از کاکتوس انتظاری ندارم !

دوستت دارم مادر جان

(قند) خون مادر بالاست، دلش اما همیشه (شور) میزند برای ما...
اشکهای مادر، مروارید شده است در صدفدچشمانش دکتر ها اسمش را گذاشته اند آب مروارید!
حرفها دارد چشمان مادر؛ گویی زیر نویس فارسی دارد؛ دستانش را نوازش میکنم: داستانی دارد دستانش...
آدمها تا وقتی کوچکن دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن....
وقتی بزرگتر میشن، پول دارن اما وقت ندارن ....
وقتی هم که پیر میشن، پول دارن وقت هم دارن اما....مادر ندارن....
به سلامتی همه مادران دنیا و خاک زیر پاشون هستم، دوستت دارم مادر جان

رونق گمگشته

رونق گمگشته باز آید به ایران غم مخور
می شود ماهی و مرغ تازه ارزان غم مخور
کسب و کار کاسبان بهتر شود دل بد مکن
می کنیم صادر به دنیا بند تنبان غم مخور
از برای رشد تولیدات ملی می خورد
بر ورود جنس چینی مهر پایان غم مخور
از وفور کشت و زرع و برکت باران به دشت
می گذاریم پسته ما هم پیش مهمان غم مخور
مجلس ترحیم تحریم را اگر بر پا کنند
می زند لبخند به بابا، باز مامان غم مخور
بوی نفت روی سفره هوشمان را می برد
می شود ارزان دوباره قیمت نان غم مخور
فرق من دانی چه باشد با تو حافظ در غزل
تو حقیقت گفته ای من چرت و چاخان غم مخور

آن کاپشن

آن کاپشن انقلابی ات ما را کشت
همراه ببو گلابی ات ما را کشت

با اشتون و رایس دشمنی، می دانم
آن دشمن مو شرابی ات ما را کشت

تو پرسپولیسی و تو استقلالی
شیدایی سرخ و آبی ات ما را کشت

از سکه و ارز تا 
ادامه مطلب ...

به ماربطی ندارد!

موشی درخانه صاحب مزرعه تله موش دید! به مرغ وگوسفندوگاوخبرداد. همه گفتند: تله موش مشکل توست به ماربطی ندارد! ماری درتله افتاد و زن مزرعه دار راگزید! ازمرغ برایش سوپ درست کردند! گوسفندرابرای عیادت کننده گان سربریدند! گاورابرای مراسم ترحیم کشتند! ودراین مدت موش ازسوراخ دیوار نگاه میکرد و به مشگلی که به دیگران ربط نداشت فکر میکرد

شعار برگزیده این هفته

شعار برگزیده این هفته .


 



دلاور هسته ا ی
 ماساژ بدم خسته ای؟
خیال نکن ظریفه
 6 کشور رو حریفه ...

خلبان نابینا

دو خلبان نابینا با عینک‌های تیره به سمت هواپیما آمدند،یکی عصایی سفید در دست و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت می‌کرد.
در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود،از مسافران خواستند کمربندهای خودرا ببندند.
زمزمه‌های توام با ترس وخنده درمیان مسافران شروع شدو همه منتظر بودندکسی از راه برسد و بگوید این ماجرا یک شوخیست،اما در کمال تعجب و ترس آنها هواپیما شروع به حرکت روی باند کردو کم کم سرعت گرفت.هر لحظه بر ترس مسافران افزوده می‌شد چراکه هواپیما با سرعت بسوی دریاچه کوچکی که در انتهای باندقرار داشت،می‌رفت.
هواپیما همچنان به مسیرخود ادامه می‌داد وچرخ‌های آن به لبه دریاچه رسیده بودکه مسافران از ترس شروع به جیغ وفریاد کردند.در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست وسپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشت و آرامش درمیان مسافران برقرارشد.
در کابین خلبان،یکی از خلبانان به دیگری گفت:«یکی از همین روزها بالاخره مسافرهاچندثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن می‌کنن وما نمیفهمیم کی باید از زمین بلند شد،اون‌وقت کار همه‌مون تمومه!»

شما اکنون با شیوه مدیریت دولتی در ایران آشنا شده‌اید!

دعوای پیروزی

http://s4.picofile.com/file/8181478326/photo_2015_04_08_01_41_49.jpg


اصلا هم ربطی به اختلافات داخلی بر سر توافق هسته ای نداره

چنین گفت

چنین گفت زرتشت:عاشق عاشقی باش و دوست داشتن را دوست بدار. از تنفر متنفر باش، به مهربانی مهر بورز، با آشتی آشتی کن و از جدایی جدا باش

وجدان

شب ها
به وقت خواب
از طرف من
وجدانت را ببوس
اگر بیدار بود …

ﺩﻭﺗﺎ ﺧﻄ

-۳ -
- ۶ -
- ۷ -
ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺮﺍﺕ ﯾﺎﺩﺗﻮﻧﻪ !!!
ﻓﻘﻂ ﺣﮑﻤﺖ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺗﺎ ﺧﻄﯽ ﮐﻪ
ﺑﻐﻞ ﻧﻤﺮﻩ ﻣﯿﺬﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ! ؟
ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺬﺍﺷﺘﻦ ﻧﻤﺮﻩ ﻫﺎ ﻓﺮﺍﺭ
ﻧﮑﻨﻦ !!؟؟

گدا

دیروز به گدای سر
کوچه مون غذا دادم
امروز که داشتم رد می شدم
گدائه یه کتاب به من
هدیه داده
به اسم
چگونه آشپزی کنیم ؟

عصبانیت شیرین مادر

گفتم مادر: گفت:جانم، گفتم:درد دارم" گفت: بجانم" گفتم:گرسنه ام" گفت:بخور از سهم نانم" گفتم:کجا بخوابم, گفت: روی چشمانم "

گفتم: لیوان چای برگشت رو فرش
گفت: ای خدا ذلیلت کنه بی شعور بمیری راحت بشم!

اگر مادر

اگر مادرت هنوز کنارت است او را رها مکن و محبتش را فراموش نکن وکاری کن که راضی باشد
چون در تمام زندگی فقط یک مادر داری
و وقتی میمیرد آنگاه ملائکه میگویند که فوت شد آن کسی که به سبب آن به تو رحم میشد(اتقوا الله فی الامهات)
این پیام متعلق به هر انسانیست که برای مادرش عزیز است:مادر
اگر گرسنه شدی رستوران است
اگر مریض شدی بیمارستان است
اگرخوشحال شدی جشن است
اگر خوابیدی بیدارکننده است
اگر غائب شدی دعاگویت است
آیا با او به احسان و نیکی رفتار کردی...؟!
داخل منزل میشویم و میگوییم:مادر کجاست؟با آنکه از او چیزی نمیخواهیم
انگار وطن است!از او دور میشویم و برمیگردیم که او را ببینیم
خداوندا از مادرم سه چیز را دور کن
تنگی قبر
آتش جهنم
فتنه های قبر
(الهی آمین یا رب العالمین)
امکان ندارد بخوانی وبه اشتراک نگذاری،ارزش مادر خیلی والاست

روز ماذر

گفتم مادر! ... گفت: جانم?
گفتم درد دارم! ... گفت: بجانم
?گفتم خسته ام! ... گفت: پریشانم
گفتم گرسنه ام! ... گفت : بخور از سهمِ نانم
گفتم کجا بخوابم! ... گفت: روی چشمانم

اما یک بار نگفتم:
مادر من خوبم
شادم...!
⚡همیشه از درد گفتم
و از رنج.....!
... مادر دوستت دارم
___________________________________________
مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو ، صبوری⚡
مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ، دلواپسی
مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری

مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد !

مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود !
مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن . . .??

مادر
چه تاثیر دلنشینی دارد " غصه نخور ، درست میشود " گفتن های مادر ، ✨
اثرش را هزار قرص آرامبخش قوی ندارد .

مادر
اگر به من بگویی هشتاد بار دور دنیا بچرخ میگویم ✨

هشتاد بار دور مادرم میچرخم چون مادرم دنیای من است.

مادرم عاشقتم


بابا میخوام

بابا پول میخوام!
 
بابا لباس میخوام!

بابا کتاب میخوام!

بابا موتور میخوام!

بابا ماشین میخوام!

بابا میخوام برم مسافرت ،‌ پول بده!

بابا پول برای  
ادامه مطلب ...

رباعی ای از ژولیده:


میگویند در مجلسی از ژولیده پرسیدند میتوانی فی البداهه شعری بگویی که ده تا کلمه "دل" داخلش باشه و هرکدوم معانی مختلفی داشته باشد؟
ژولیده رباعی زیر را در همان مجلس سرود

دلبری با دلبری دل از کفم دزدید و رفت
هرچه کردم ناله از دل , سنگدل نشنید و رفت
گفتمش ای دلربا دلبر ز دل بردن چه سود؟
از ته دل بر من دیوانه دل خندید و رفت

تنظیم

لب پنجره نشسته بودم
یهویی دیدم یه هلیکوپتر اومد بالا ساختمونمون و
یه سرباز آمریکایی با عملیات راپل اومد رو پشت بوم
دیش ماهواره مونُ تنظیم کردُ رفت.



ظریف متشکریم

خدا هست

« خدا هست »

مردم شهر به هوشید...؟
هر چه دارید و ندارید بپوشید وبرقصید و بخندید که امشب سر هر کوچه
خدا هست.
روی دیوار دل خود بنویسید
خدا هست.
نه یک بار و نه ده بار که صد بار به ایمان و تواضع بنویسید
خدا هست.خدا هست.
سر آن سفره خالی که پر از اشک یتیم است.
خدا هست.
پشت دیوار گلی پیرزنی گفت:
خدا هست.
آن جوان با همه خستگی و در به دریها سر تعظیم فرو برد و چنین گفت:
خدا هست.
کودکی رفت کنار تخته.
گوشه تیره این تخته نوشت:در دل کوچک من درد زیاد است ولی یاد
خدا هست.
مادری گفت:دلم میلرزد!کودکانم چه بپوشند؟!
چه بگویم که بدانند نداری درد است!پدر از شرم سرش پایین بود....زیر لب زمزمه میکرد:
خدا هست.

تفریح

فقط یه ایرانی میتونه تو ترافیک و بدبختی بره شمال

 تو پارک بخوابه،
نیمرو و چای کیسه ای بخوره،
یه هفته حموم نره و فک کنه تفریح کرده

لایک چیست

ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻐﻮﻻﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﯽﺭﺣﻢ ﺗﺮﯾﻦ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﯿﻼﺧﻮﺧﺎﻥ ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ,
ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﺖ ﻭ ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎﯼ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ.ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﺩﺍﺭﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺩﻟﯿﺮ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﺎﻣﺸﺎﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻮﺍﺩﮔﺎﻥ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﻮﻣﭙﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮ ﺿﺪ ﺍﻭ ﻗﯿﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻃﯽ ﻧﺒﺮﺩﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﻼﺧﺮﻩ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﺷﺪ. 4 ﺍﻧﮕﺸت ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳت او ﻗﻄﻊ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷﺼﺘﺶ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻭ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺠﻬﯿﺰ ﻗﻮﺍ, ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﯿﻼﺧﻮ ﺧﺎﻥ ﺭﻓﺖ و ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻧﺸﺴﺖ. ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺍﻭ 4 ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷﺼﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ.
 ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ بیلاخ ﻧﺎﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﮐﺴﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺷﺶ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ بیلاﺥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ. ﮐﻢﮐﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ ﺑﻪ ﺑﻼﺩ ﮐﻔﺮ ﻧﯿﺰ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺑﯿﻼﺥ ﺑﻪ ﺑﯿﻼﯾﮏ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻻﯾﮏ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮔﺮﺩﯾﺪ.

اما مردم دنیا که این حرکت را از ما ایرانیها یاد گرفتند هنوز آنرا به عنوان پیروزی و موفق باشید استفاده می کنند.
(پروفسور فاروق صفی زاده)

کاه

از مترسکی سوال کردم، آیا از ماندن در مزرعه بیزار نشده ای.؟
پاسخم داد و گفت ..در ترساندن دیگران لذتی بیاد ماندنی است.پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی شوم.
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم ...راست گفتی من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم.
گفت..تو اشتباه می کنی، زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد، مگر آن که درونش از کاه پر شده باشد.

دنیای منی

شوهر گفت :دوستت دارم
زن گفت :منم دوستت دارم
شوهر گفت :ثابت کن,داد بزن تا همه دنیا بفهمند که دوستم داری....
زن در گوشش اهسته زمزمه کرد :دوستت دارم.
شوهر گفت: چرا داد نمیزنى چرا نجوا میکنى!!!
زن گفت :چون تو تمام دنیای منى...


و اینگونه بود که مرد گول خورد و یک سرویس طلا رفت تو پاچش.نزدیک روز زن گفتم یه چیزی یاد بگیرید

خانمها

خانمها؛
ایران وآمریکابه توافق رسیدن




حالانوبت شما ومادرشوهراتونه

لاغری

اگه شنا لاغر میکرد نهنگ‌ الان مانکن بود

اگه با گیاهخواری لاغر میشدی گاو باید باربی میشد

پس خواهرم الکی تلاش برای لاغری نکن
 
کوپولی خیلی هم خوبه
بجاش حجابت رو رعایت کن

معرفت

دیشب نرفتم خونه . . .
صبح که رفتم بابام گفت : دیشب کجا بودی ؟
گفتم : خونه دوستم !
برداشت به ده تا از دوستام زنگ زد ؛ خدا خیرشون بده ،
هفت تاشون گفتن : دیشب خونه ما بوده !
دوتاشونم گفتن الان اینجاست
 ولی خوابه بیدار شد میگم زنگ بزنه.

ولی حیرون معرفت اونی هستم که گفت::

 اینجاست داره نماز میخونه نمیتونه صحبت کنه!!!

انتظار از بانک

حداقل انتظاری که از بانک مرکزی دارم اینه که
.
.
.
.
.
.
.
.
.
با لحنی ملایم تر موجودی حسابم در تلفنبانک را صفر اعلام کنه!
بی پولم، ایدز که ندارم!!

صرفه جویی

گاز یک ثروت ملی است

بیایید باخاموش کردن یک لامپ در مصرف اب صرفه جویی کنیم.









ستادمبارزه باموادمخدر

نسل بعدی

بدبخت نسل بعدی!!

که سالهای بعد، توی امتحان تاریخ شون،

باید برای سه نمره...

فرق توافق هسته ای

و تفاهم هسته ای

و بیانیه هسته ای

رو به طور کامل شرح بدن !


کولر پراید

درسته پراید کولرش خوب نیست ولی وُژدانن بخاریش خوب خنک می کنه !

بالقوه

تعارف که نداریم، همیشه در هر فداى سرت
یه خاک بر سرت به صورت مستتر و بالقوه وجود داره !

بهونه

. امروز رفتم بقالی ماست گرفتم دیدم عین دوغ آبکیه میگم جعفر آقا این بنظرت خیلی رقیق نیست؟! میگه همینی که هست، ما با ۵+۱ توافق کردیم هیچ چیزی رو با غلظت بالا تولید نکنیم
.
.
.
.
.بابا این ملت همش دنبال بهونه میگردن

لامپ اضافی خاموش‎

ملانصرالدین داشت سخنرانی می کرد که : هرکس چند زن داشته باشد به همان تعداد چراغ در بهشت برایش روشن می شود. ناگهان در میان جمعیت ، زن خود را دید. هول کرد و گفت : البته هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش‎

تقویم خارجی

ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭼﻨﺪﻣﻪ ؟
ﻣﯿﮕﻪ 13اوریل
.
.
.
.
.
ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻡ
ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ؟؟؟
ﮔﻔﺖ اخه با امریکا به توافق رسیدیم دیگه باید تقویم خارجی یاد بگیرم ننه

خوبی ها باید روی سنگ حک شوند

دو دوست برای تفریح به ییلاق های خارج از شهر رفتند. در بین راه بر سر زمان استراحت اختلاف نظر پیدا کردند و یکی از آن ها در اثر عصبانیت بر روی دیگری سیلی محکمی زد.آن یکی که سیلی خورده بود سخت آزرده شد، اما بدون آن که چیزی بگوید روی شن های کنار رودخانه نوشت: «امروز بهترین دوستم به من سیلی زد.»
سپس راه خود را ادامه دادند و به قسمت عمیق رودخانه رسیدند. آن دوستی که سیلی خورده بود پایش لغزید و نزدیک بود با جریان آب به سمت پرتگاهی خطرناک برود که دوستش او را نجات داد.وقتی نفسش بالا آمد سنگ تیزی برداشت و به زحمت روی صخره ای نوشت: «امروز بهترین دوستم،جانم را نجات داد.»
دوستش با تعجب پرسید: «چرا آن دفعه روی شن ها نوشتی و این بار روی صخره؟» دیگری لبخند زد و گفت: «وقتی بدی می بینیم باید روی شن ها بنویسیم تا به راحتی با جریان آب شسته شود و وقتی محبتی در حق ما می شود باید روی سنگ سختی حک کنیم تا برای همیشه بماند.

عربی

سر کلاس عربی :
آقای معلم : اگه ببینم کسی سر کلاس من فارسی صحبت کنه باید بره بیرون

من به دوستم : الخودکار المشکی الداری ؟

دوستم : البله الدارم ، البفرمایید !!!

نیمکت بغلی : الـــخخخخخخخ

کلاس : الــــخخخخخخخخخخخخ :
معلم: الکصافطان...