خدایا کفر نمیگویم,پریشانم چه میخواهی تو از جانم!
مرا بی انکه خود خواهم اسیر زندگی کردی؟
خداوندا اگر روزی زعرش خود به زیر ایی, لباس فقر پوشی و شبی اهسته و خسته, کمی دست و زبان بسته به سوی خانه بازایی, زمین و اسمان را کفر میگویی!
نمیگویی؟؟!
خداوندا اگر روزی بشر گردی و از حال بندگانت با خبر گردی پشیمان میشوی از قصه ی خلقت, از این بودن از این بدعت...
خداوندا تو مسئولی,تو میدانی که انسان بودن و ماندن چه دشوار است.