از چی میترسیم؟
از چی نمیترسیم؟
از سوسک میترسیم،
از له کردن شخصیت دیگران مثل سوسک نمیترسیم!
از عنکبوت میترسیم،
از این که تمام زندگیمون تار عنکبوت ببنده نمیترسیم!
از خوب سرخ نشدن سبزی قورمه میترسیم،
از سرخ کردن آدما از خجالت نمیترسیم!
از جا نیفتادن خورشت میترسیم،
از اینکه جای خودمون را درست پیدا نکردیم نمیترسیم!
از گم کردن سکه هامون میترسیم،
از سکه ی یه پول کردن دیگران نمیترسیم!
از سرماخوردگی میترسیم،
از سر خورده کردن دوستامون نمیترسیم!
از شکستن لیوان میترسیم،
از شکستن دل آدما نمیترسیم!
از خواب موندن میترسیم،
از عمری که همه به خواب سپری شد نمیترسیم!
از وقت کم آوردن میترسیم،
از هدر رفتن وقتی که داریم نمیترسیم!
از درس پرسیدن و امتحان پس دادن میترسیم،
از یه جا موندن و روزها را بی مطالعه گذروندن نمیترسیم!
از اینکه بهمون خیانت کنند میترسیم،
از خیانت کردن به خودمون نمیترسیم!
از اینکه دلخورمون کنند میترسیم،
از دل خون کردن دیگران نمیترسیم!
از گم کردن راه میترسیم،
از هیچ وقت به هیچ جایی نرسیدن نمیترسیم!
امان از دست
خودمون!!!
چندنکته که دونستنش خالی ازلطف نیست.…
اگر رویاهات رو نسازی ، یه نفر استخدامت میکنه تا رویاهای اونو بسازی . . .
آنقدر خوب باش که ببخشی… اما
آنقدر احمق نباش که دوباره اعتماد کنی !
. اگر افسردگی دارید ، درگذشته هستید
اگر اضظراب دارید ، در آینده هستیدو
اگر آرامش دارید در زمان حال هستید.پس درلحظه زندگی کنید..
قدر لحظه ها را بدان زمانی می رسد که تو دیگر نمیتوانی بگویی جبران میکنم.
یه چیزی همیشه یادت باشه
لطف مکرر میشه حق مسلم !پس به اندازه لطف کن..
! از کسی که بهت دروغ گفته نپرس : چرا؟
چون با یه دروغ دیگه قانعت میکنه …
غصه هایت را با قاف بنویس که هرگز باورشان نکنی
انگار فقط قصه است و بس …
جاده زندگی نباید صاف و هموار باشد و گرنه خوابمان می برد دست اندازها نعمت اند
تامل برانگیز ترین جمله تاریخ
زمانیکه بخواهید وصیت نامه بنویسید متوجه خواهید شد تنها کسی که سهمی از داراییتان ندارد خودتان هستید
پس تازنده هستید...
نسبت به خود سخاوت داشته باشید
تولستوی
پدرم میگفت: زن باید گیسوانش بلند و چشمانش درشت باشد!
مادرم، هرگز موى بلند نداشت
و چشمانش دلخواه پدرم نبود..!
مادرم میگفت: زیبایى براى مرد نیست..!!
مرد باید ،دستهایش زمخت ،
و گونه هایش آفتاب سوخته باشد..!
پدرم ،زیبا و جذاب بود،
نه دستان زمختى داشت و نه گونه هاى آفتاب خورده..!
ولى هرگز نگفتند،
که زن باید عاشق باشد،
و مرد لایق..!
عشق را سانسور کردند..!
من سالها جنگیدم
تا فهمیدم که بى عشق ،
نه گیسوان بلندم زیباست و نه چشمان سیاهم..!
و نه مردى با دستان زمخت و گونه هاى آفتاب سوخته ،
خوشبختیم را تضمین میکند..!
(فروغ فرخزاد)
ﺩﺧﺘﺮﺧﺎﻧﻤﯽ ﺯﻳﺒﺎ ٬ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺭﺋﻴﺲ ﺷﺮﻛﺖ ﺍﻣﺮﻳﻜﺎﯾﯽ
( ﺝ ﭖ ﻣﻮﺭﮔﺎﻥ ) ﻧﺎﻣﻪﺍﯼ ﺑﺪﻳﻦ ﻣﻀﻤﻮﻥ ﻧﻮﺷﺖ :
ﻣﻦ 24ﺳﺎﻝ ﺩﺍﺭﻡ ٬ﺟﻮﺍﻥ،ﺯﻳﺒﺎ،ﺧﻮﺵﺍﻧﺪﺍﻡ و دﺍﺭﺍﯼ ﺗﺤﺼﯿﻼﺕ ﺁﮐﺎﺩﻣﯿﮏ ﻫﺴﺘﻢ ...
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺑﺎﻣﺮﺩﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺷﻤﺎﺩﺭﺁﻣﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؟
ﺟﻮﺍﺏ ﻣﺪﻳﺮﺷﺮﻛﺖ ﻣﻮﺭﮔﺎﻥ :
ﺍﺯ ﺩﻳﺪ ﻳﮏ ﺗﺎﺟﺮ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎﺷﻤﺎ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺳﺖ !
ﺁﻧﭽﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭﺳﺮ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻣﺒﺎﺩﻟﻪ ﻣﻨﺼﻔﺎﻧﻪ " ﺯﻳﺒﺎﺋﯽ " ﺑﺎ " ﭘﻮﻝ " ﺍﺳت ؛
ﺯﻳﺒﺎﯾﯽ ﺷﻤﺎ ﺭﻓﺘﻪﺭﻓﺘﻪ ﻣﺤﻮ ﻣﻴﺸﻮﺩ ٬ ﺍﻣﺎ ﭘﻮﻝ ﻣﻦ ﺑﻌﻴﺪ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﺭﻭﺩ !
ﺩﺭﺁﻣﺪ ﻣﻦ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ ٬ ﺍﻣﺎ ﭼﯿﻦ ﻭﭼﺮﻭﮎ ﻭﭘﯿﺮﯼ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﺯﯾﺒﺎﺋﯽ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪﺷﺪ !
ﻣﻦ دارای ﻳﮏ " ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﺷﺪ " ﻫﺴﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﺷﻤﺎ ﯾﮏ " ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ دار ﺭﻭﺑﻪ ﺯﻭﺍﻝ " ؛
ﭘﺲ ﺁﺩﻡ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ٬ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﻧﻴﺴﺖ که ﺑﺎﺷﻤﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﺪ !
ﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﺎﺍﻣﺜﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﻗﺮﺍﺭﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻳﻢ ﺍﻣﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ٬ ﻫﺮﮔﺰ !
ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﺯﯾﺒﺎﺋﯽ ٬ ﮐﺎﻻﻫﺎﯼ ﺑﺎﺍﺭﺯﺷﯽ ﻣﺜﻞ " ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ، ﭘﺎﮐﺪﺍﻣﻨﯽ، ﺷﻌﻮﺭ، ﺍﺧﻼﻕ، ﺗﻌﻬﺪ،ﺻﺪﺍﻗﺖ، ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ، ﺣﻤﺎﯾﺖ ﻭﻋﺸﻖ " ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻣﻦ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﺷﺪ ﺑﺎﺷﺪ ٬ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﯿﺰﺳﻮﺩ آوﺭ ﺍﺳﺖ ...
ﻭﺍﯾﻦ ﮐﻞ (( ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺯﻧﺪگی )) است !
سرزمین آریایی از دو قوم بوجود آمده:
1- مادها
2-پارت ها
به همین دلیل، مشکلات این سرزمین یا از طریق مادی حل میشود و یا از طریق پارتی...!
بعد از آن نیز مردم سه گروه شدند:
1-اشکانیان: آنانکه درمراسم عزادارى شرکت میکنند و اشک میریزند!
2. سامانیان: آنانکه میلیاردى بردند، خوردند و سر و سامان گرفتند !
3. صفویان : امثال من و شما که همیشه درصف مرغ و تاید وتخم مرغ و غیره هستیم !!
تا تحلیل تاریخی بعدی بدرود
نگرانم ! ولی چه باید کرد؟
عشق، دلواپسی نمی فهمد !
درد من، خطِ میخی است عزیز
درد من را کسی نمی فهمد !
یاسر قنبرلو
از تو در حال منفجر شدنم
در سرم بمب ساعتی دارم
شب که خوابم نمی برد تا صبح
صبح، سردرد لعنتی دارم
همه از پشت خنجرم زده اند
دوستانی خجالتی دارم!!
#سیدمهدی_موسوی
.......توایران مشکلات زیادیست که بعضی هارو میبینیم وبعضی هارو نمی بینیم
وگاهی اصلا نمیدونیم که همچین مشکلاتی هست!
یکی ازبزرگترین مشکلاتی که ما تو ایران داریم واصلا درکش نمیکنیم
مشکلیست بنام :
کوررنگی( که این به تنهایی یک جامعه رو نابود میکنه)
شاید تعجب کنید
بله کوررنگی درابتدا یک حس تجسمی یست
چشمان ما رنگها رو نمی بیند
که خیلی ازحیوانان دارای همچین نگاهی هستن
ولی مشکلات ما اینست
که رنگ را می بینیم اما حسی در مورد اون ندارم
هرچیز را بعنوان سیاه وسفید دوست داریم ومی پسندیم
عکسها وفیلمهای سیاه سفید برای ما هنرمندانه تر جلوه میکند
لباسهای ما ترکیبی است ازرنگ های سیاه وسفید
و..
ولی چیزی که فرهنگ مارا دچاردستخوش کرده
نگاه سیاه وسفید گونه مون به شخصیتهاست
نگرش مان نسبت به موضوعات دوگزینه یست
خیر/شر
بهشت/جهنم
زیبا/زشت
قهرمان/ضدقهرمان
باید بپذیریم که نگاه مطلق به موضوعات وشخصیتها مارا ازواقعیتها دورمی سازد وبه طبع جامعه مارا دچار تزلزل می نمایید
غافلیم که دراین بین،خاکستریهای بسیار نهفته که اکثریت را تشکیل میدهد.
عامه مردم نه خداین ونه شیطان. نه قهرمان ونه ضدقهرمان ....
عبدالرضا احمدی
ساری
مانده بین رگ و دل یا بزند یا بکند
حرف هایی ست که یک مرد نباید بزند
حرف هایی ست که آتش شده در پیرهنم
نعشِ سیمرغم و از قاف نگفتم به زنم
حرف هایی ست که با مشت به دیوار زدم
که نفهمیدی و تا خانه ی تو زار زدم
بغلم کن که من از شب به تو مشتاق ترم
به پریشانی موهای تو سنجاق ترم
توی لیوان شبم شربتِ سم خواهم ریخت
تو که باشی وسطِ جمع به هم خواهم ریخت
وصف حال نفسم نیست که بند آمده است
قهرمانی که تو می خواستی«آدم بده» است
نرسیدن به تو فصلی ست که پاییزتر است
توکه هستی که شبم بی تو غم انگیزتر است؟
تو که هستی جلویت آینه دل باخته است؟
فکر تشبیه تو را از سرش انداخته است؟
بوی خواب است که پیچیده شده ملحفه ام
خفه ام بی تو به اندازه ی دنیا خفه ام
گریه ام تا که مگر گریه به پایان برسد
که خیابان ِ پس از تو به خیابان برسد... .
وحید نجفی
جنگل ثمـــر نداشت ، تبـــــر اختراع شد
شیطان خبر نداشت، بشر اختراع شد !
«هابیل» ها مزاحم « قابیل» می شدند
افسانه ی« حقـــوق بشر» اختراع شد !
مـردم خیال فخـــر فروشــــی نداشتند
شیـئی شبـیه سکه ی زر اختراع شد
فکر جنایت از سر آدم نمی گذشت
تا اینکه تیغ و تیر و سپر اختراع شد
با خواهش جمـــاعـت علاف اهـــل دل
چیزی به نام شعر و هنر اختراع شد !
اینگونه شد کـــه مخترع ازخیـــر ما گذشت
اینگونه شدکه حضرت ِ «شر» اختراع شد !
دنیابه کام بود و … حقیقت؟مورخان !
ما را خبـــــر کنید؛ اگر اختـراع شد !!
بعضی وقتا وقتی یکی میگه:"ببخشید،اشتباه کردم"
بهتره قبول کنید
چون"خوب کردم اشتباه کردم"آپشن بعدیه که بهتون ارائه میده
طلا باش تا اگه روزگار آبت کرد...روز به روز طرح های زیباتری از تو ساخته شود…
سنگ نباش...تا اگر زمانه خردت کرد، تیپا خورده هر بی سر و پایی بشوی!
گفته بودی برایت چیزی بنویسم
چیزی نمی نویسم !
چشم هایم را که بخوانی برای ســـــــــــال ها از تو نوشتن کافی است
طنز نیس واسم اما تلخه محرومیت شهرم
وقتی تنهاییم. به دنبال دوست میرویم وقتی پیدایش کردیم دنبال عیب هایش میگردیم وقتی تنهایش گذاشتیم به دنبال خاطره ش میگردیم وباز تنهاییم.........
به تعداد آدم های روی کره ی خاکی ، تفاوت فکر و نگرش وجود دارد !!
پس این را بپذیر :
کسی که تفکرش با تو متفاوت است ، دشمنت نیست ؛
انسان دیگری است با دیدگاهى دیگر
فقط همین ...
ﯾﮏْ ﺯﻥْ ﻣﯽ ﺗﻮﻧِﻪ ﯾِﮏ ﻓﺎﺣِﺸِﻪ ﺑﺎﺷِﻪ ...
ﯾﮏْ ﺯﻥْ ﻣﯽ ﺗﻮﻧِﻪ ﯾِﮏ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷِﻪ ...
ﯾﮏْ ﺯﻥْ ﻣﯿﺘﻮﻧِﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﻧَﻔَﺮ ﺑﺎﺷِﻪ ...
ﯾﮏْ ﺯﻥْ ﻣﯿﺘﻮﻧِﻪ " ﯾﮏ ﻋُﻤﺮ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧَﻔَﺮ ﺑﺎﺷِﻪ " ...
ﯾﮏْ ﺯﻥْ ﻣﯽ ﺗﻮﻧِﻪ ﻫَﻔﺖ ﺧﻂ ﺑﺎﺷﻪ ...
ﯾﮏْ ﺯﻥْ ﻣﯿﺘﻮﻧِﻪ ﺧَﻂِ ﻣُﻤﺘَﺪِ ﯾِﮏ ﺯِﻧﺪِﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﺎﺷِﻪ ...
ﯾﮏْ ﺯﻥْ ﻫَﺮﭼﯿﺰﯼ ﻣﯿﺘﻮﻧِﻪ ﺑﺎﺷِﻪ ...
ﻭَ ﺍﯾﻦْ ﺑَﺴﺘِﮕﯽ ﺑِه " ﻣَــــﺮﺩﯼ" ﺩﺍﺭﻩ ﮐه ِ ﺩَﺭ ﺯِﻧﺪﮔﯿﺶ ﺑﻮﺩِﻩ ﯾﺎ ﻫَـــﺴﺖ. . . "!"
مهم اینه ک طرفش مرد باشه نه' ﻧﺮ'. . .
عصر، عصرِ تنهاییست ..
نگاه که کنی مى بینی همه ترجیح میدهند صندلی جلوی تاکسی بنشینند، همه تلاش مى کنند آهنگهاشان را تنهایی گوش بدهند، هیچکس دوستی را برای همیشه اش نگاه نمى دارد چون اینجور چیزها تاریخ مصرفشان گذشته، وسیله های آشپزخانه ها نیازی به مادر ندارند و دوربینهای عکاسی نیازمند کسی نیست که بتواند بگوید: سه،دو،یک...
خودت نگاه کن مى بینی سلفیها و مونوپادها چقدر خوب تنهایی را حفاظت مى کنند تا مجبور نشوی از رهگذری در پارک خواهش کنی پرتره ی زیبایی از دوستیهایتان رسم کند و مجبور نشوی لبخندی از اجبار تحویلش بدهی...
چون نه دوستی هست نه رهگذری٬ همه ی رهگذرها درحال چک کردن پیام هستند،
هرکدام از سرنشینان تاکسی آهنگی را به تنهایی گوش مى دهند،
اگر خدایی ناکرده روزی از اجبار سوالی از کسی پرسیدی حتما بابت خدشه دار شدن حریم وسیع تنهاییاش مفصل عذر بخواه،
یادت باشد آن چند نفری که هنوز دوروبرت هستند را نپرانی .
.
" مراقب دوستیهایمان باشیم "
دو کلمه حرف حساب ...
شخصی سوار بر اسب به نهری رسید که آب کمی داشت و اسب میتوانست به راحتی از آب عبور کند، لکن اسب ایستاد. صاحب اسب هرچه افسار حیوان را کشید، اسب جلو نرفت، به پشت او کوبید باز هم اسب نرفت.
حکیمی که این صحنه را مشاهده میکرد به او گفت: آب را گل آلود کن، اسب از نهر رد میشود. او آب را گل کرد، اسب حرکت کرد و از نهر گذشت.
صاحب اسب حکمت این کار را پرسید، مرد حکیم گفت: آب که تمیز است، اسب خود را در آن میبیند و حاضر نمیشود پا روی آن بگذارد، لذا حرکت نمیکند.
انسانهایی هم که خود را ببینند (مقام خود، منافع خود، قبیله خود، حزب خود و ...) حاضر نمیشوند پا روی آن بگذارند، لذا حرکت و تکاملی ندارند.