پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

خدایا برای ساختن ادما خاک کم اوردی بعضیا را با لجن درست کردی دمت گرم

دو شاگرد از استاد خود پرسیدند :
منطق چیست؟
استاد گفت :
دو مرد پیش من می آیند ؛ یکی تمیز و دیگری کثیف ؛ من به آنها پیشنهاد میکنم حمام کنند ؛ شما فکر میکنید کدامیک این کار را انجام دهند ؟
هردو شاگرد جواب دادند : مسلما کثیفه ،،،
استاد گفت : نه ؛ تمیزه ؛ چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آنرا نمی داند ؛ پس چه کسی حمام می کند؟
شاگردها می گویند : تمیزه
استاد جواب داد : نه ؛ کثیفه ؛ چون او به حمام احتیاج دارد ؛ پس کدامیک حمام می کنند ؟
شاگردها گفتند : کثیفه
استاد گفت : نه ؛ هر دو ؛ تمیزه به حمام عادت و
کثیفه به حمام احتیاج دارد ؛ بالاخره کدام حمام میکند ؟
شاگردان با سردرگمی جواب دادند : هر دو
استاد این بار توضیح می دهد : نه ؛ هیچکدام ؛ چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد ...
شاگردان با اعتراض گفتند :
ما چطور می توانیم تشخیص دهیم ؟
هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است !!!
استاد در پاسخ گفت :
خب پس متوجه شدید ؛
این یعنی : " منطق "

« خاصیت منطق بسته به این است که چه چیزی را بخواهی ثابت کنی »


البته استاد سفسطه را با منطق اشتباه گرفته بودند .. در واقع منطق میگوید آنکس که قطعا به حمام میرود همان است که تصمیم میگرید که به حمام برود!!!

ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻧﻬﺎﯾﺶ " ﺑﻬﺸﺖ " ﺍﺳﺖ ...
ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...
ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻣﺎﻧﺶ ﺩﺭ " ﺟﻬﻨﻢ " ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. . .

ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﭘﯿﺶ ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ، ﻭ ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﻫﺰﺍﺭ
ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﺗﻮﻣﻦ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ ؛ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ .!!!
.
.
.
.
ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ، ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ، ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻣﻌﺒﺮ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻨﺪ ؛ ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ
ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻡ ﻛﻪ ﺭﻓﺖ ﺑﺮﮔﺸﺖ ، ﻫﻤﻪ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻥ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ !!
ﭘﻮﺗﯿﻦ ﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ
ﮔﻔﺖ : ‏« ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺗﺪﺍﺭﻛﺎﺕ ﮔﺮﻓﺘﻢ ؛ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻟﻪ ‏» ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ
ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ...

درویشی تنگدست به در خانه توانگری رفت و گفت:
 شنیده ام مالی در راه خدا نذر کرده ای که به درویشان دهی، من نیز درویشم.

خواجه گفت: من نذر کوران کرده ام تو کور نیستی.

 پس درویش تاملی کرد وگفت: ای خواجه کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته به در خانه چون تو گدائی آمده ام.

این را بگفت و روانه شد.
خواجه متأثر گشته از دنبال وی شتافت و هر چه کوشید که چیزی به وی دهد قبول نکرد.


معراج السعادت (ملااحمد نراقی)


 از او بخواه که دارد و میخواهد که از او بخواهی,
 از او مخواه که ندارد و می ترسد که از او بخواهی.


چه تلخ است... "علاقه"ای که, "عادت" شود... "عادتی" که, "باور" شود... "باوری" که, "خاطره" شود... و, "خاطره"ای, که, "نابود" شود... و این, "تنها", "واقعیت" زندگیست

وقتی روزگار تو را در شرایط سخت قرار داد

نگو ،" چرا من؟؟ "

بگو: " نشونت میدم

من یه چیزایی رو میفهمم و یه چیزایی رو نمیفهمم

.

.

.

.

فقط نمیدونم اونایی که میفهمم درستن یا اونایی که نمیفهمم!!!

درسته که تنبلی مادر همه بدبختی هاست ولی به هر حال مادره و احترام مادر واجبه

روزی پادشاهی پس از یک بیماری طولانی و درمان بی نتیجه پزشکان دربار گفت: نصف قلمرو پادشاهی‌ام را به کسی می‌دهم که بتواند مرا معالجه کند.

تمام آدم‌های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست که چه میشود کرد.

تنها یکی از مردان دانا گفت: فکر کنم می‌تواند شاه را معالجه کنم. اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می شود.

شاه پیک‌هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد. آنها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند. حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد.

آن کس که ثروت داشت، بیمار بود. و آن که سالم بود در فقر دست و پا میزد، چنانچه اگر سالم و ثروتمند هم بود زن و زندگی بدی داشت. یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند. خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند.

آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه‌ای محقر و فقیرانه رد میشد که شنید یک نفر دارد چیزهایی می‌گوید. شکر خدا که کارم را تمام کرده‌ام. سیر و پر غذا خورده‌ام و می‌توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می‌توانم بخواهم؟

پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند.

پیک‌ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!!

وقتی دلم میگیره و غمگین میشم میرم سمت پیانو

.

.

.

.

میبینیم پیانو نداریم

برمیگردم

وقتی خیلی پولدار نباشی خوبیش به اینه که دیگه کسی به خاطر پول طرفت نمی آد

بدیش هم به اینه که دیگه اصلا کسی به طرفت نمی آد

آغا اخلال با اختلال چ فرقی باهم دارند جفتشون یکین دیگه.بیاید دست ب دست هم بدیم ت اختلال رو برداریم،ی کلمه از زبان فارسی کم شه!! موافقید؟؟؟؟؟؟؟

فهمیدن کار هر آدمی نیست!

ﺑﻌﻀﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯿﺎﻥ

 ﻣﺜﻞ ﺯﺭﺷﮏ ﻭ ﭘﻠﻮ

 ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﺧﯿﺎﺭ

 ﻣﺜﻞ ﭘﻨﯿﺮ ﻭ ﮔﺮﺩﻭ؛

 ﺑﻌﻀﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﻫﺴﺘﻦ

 ﻣﺜﻞ ﻗﺮﻣﻪ ﺳﺒﺰﯼ ﻭ ﻣﺎﺳﺖ

 ﻣﺜﻞ ﻣﺎﻫﯽ ﻭ ﮔﻮﺟﻪ ﻓﺮﻧﮕﯽ

 ﻣﺜﻞ ﻣﺮﺑﺎ ﻭ ﭘﻨﯿﺮ

 ﺍﻣﺎ ... ﺑﻌﻀﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻧﺸﻮﻥ ﺣﺎﻝ ﺁﺩﻡ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺰﻧﻪ

 ﻣﺜﻞ ﻧﻮﻥ ﺧﺎﻣﻪ ﺍﯾﯽ ﻭ ﺗﺮﺷﯽ

 ﻣﺜﻞ ﻟﻮﺍﺷﮏ ﻭ ﮐﺎﭘﻮﭼﯿﻨﻮ

 ﻣﺜﻞ ﺷﯿﺮ ﻭ ﻧﻮﺷﺎﺑﻪ،...

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﺁﺩﻣﺎ ﻫﻢ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﻩ

 ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﯿﻢ

 ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﻫﺴﺘﯿﻢ

 ﺍﻣﺎ ... ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺍﺻﻼ ﺟﻮﺭ ﺩﺭ ﻧﻤﯿﺎﯾﻢ

 ﭘﺲ ﺗﻮﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺁﺩﻣﺎﯼ ﺍﻃﺮﺍﻓﻤﻮﻥ ﺩﻗﺖ ﮐﻨﯿﻢ

 ﺗﺎ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﻧﺰﻧﯿﻢ!

ﺳﺮ ﺑﺮ ﺷﺎﻧﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺗﺎ ﻗﺼﻪ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ....

ﮐﻪ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺯﺥ ﺑﺘﺮﺳﯽ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ .....

ﺑﻪ ﺭﻗﺺ ﺩﺭﺁﯾﯽ.....

ﻗﺼﻪ ﻋﺸﻖ، ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺎﺳﺖ....

ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﺣﺴﺎﺳﺖ ﺭﺍ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﮕﯿﺮ ﻭﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﻓﻬﻤﯿﺪﻥ ﺍﺣﺴــﺎﺱ ﮐﺎﺭ ﻫﺮ ﺁﺩﻣﯽ ﻧﯿﺴﺖ!

ﻣﻌﻠﻢ سر کلاس فارسی ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ کرﺩ. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎی ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ. ﻣﻌﻠم گفت:ﺷﻌﺮ بنی ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ.

ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ کرﺩ:

بنی ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎی یکدیگرﻧﺪ که ﺩﺭ ﺁﻓﺮینش ﺯ یک ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ

ﭼﻮ ﻋﻀﻮی ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ

ﺑﻪ ﺍینجا که ﺭسید ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ. ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: بقیه ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!

ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: یادم نمی آید.ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: یعنی چی؟ این ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍنستی ﺣﻔﻆ کنی؟!

ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ﺁخه مشکل ﺩﺍﺷﺘﻢ. ﻣﺎﺩﺭﻡ مریض ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ کار می کند ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ باید کارهای ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﻫﻮﺍی ﺧﻮﺍﻫﺮ برادرهایم ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ، ببخشید.

ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «ببخشید! همین؟! مشکل ﺩﺍﺭی که ﺩﺍﺭی، باید ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ می کردی. مشکلات ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ نمیشه!»

ﺩﺭ این ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:

ﺗﻮ کز ﻣﺤﻨﺖ دیگران بی غمی نشاید که ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ آدمی

نخ دندون اورال بی ۱۷ هزار تومن! خووووو لامصبا آخه آدم با این نخ غذای لای دندونش رو پاک نمیکنه که باهاش لباس میدوزه، ‌ میره عروسی :~


می دونی فرق روزگار با آموزگار چیه؟ آموزگار اول درس میده بعد امتحان می گیره ولی روزگار اول امتحان می گیره بعد درس میده

داستان عجیبیست دستی که داس را برداشت همان دستی است که دانه را پاشید

آیاازتنهایى خودرنج میبرید؟
.
.
.
.
.
.
.
ازدواج کنید...آنگاه از تنهایى خود لذت میبرید

آقا ما یکبار خواستیم ادای این خارجیا رو دربیاریم،یه برگ روزنامه برداشتم بردم دسشویی، همیجورکه داشتم میخوندم دیدم نوشته....
اسیدپاشی دراصفهان
قتل شوهرتوسط همسرش
گوجه گران شد
نان گران شد
واژگونی اتوبوس با34کشته وزخمی
احتمال حمله نظامی
مرگ دلخراش4عضوخانواده سنندجی
غرق شدن دخترشمالی درآب
افزایش بهای مسکن
خودرو گران شد
دستگیری عاملان فروش گوشت الاغ بجای گوسفند
آیابفکر فشارشب اول قبرهستین؟؟؟
ورود ماست وبرنج سمی به بازارایران
اختلاس 2 هزارمیلیاردی بغیر ازاون 3 هزارمیلیارد
و.و.و.و.و.......









خلاصه .........
بگذریم ...!

مهربان بودن مهمترین قسمت انسان بودن است ،
این دل انسان است که او را سعادتمند و ثروتمند می کند ،
انسان با آنچه که هست ثروتمند است ،
نه با آنچه که دارد ،
آرامش سهم کسانی است
که بی منت می بخشند ،
بی کینه می خندند ،
و در نهایت با سخاوت محبتشان را اکرام میکنند ، آرامش سهم هر روزتان باد ،،

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سلام یادت باشه که یادم بیاری که یادت بندازم که به یادم بیاری که یادم بدی دیگه این وقت شب با اس ام اس کسی رو بیدارنکنم

حقیقت تلخ دوران زندگیه ما این است که پولمان را در سطل آشغال بیندازیم زودتر به دست نیازمندان میرسد، تا صندوق صدقات!

سرماخورده بودم صدام کلفتو دورگه شده بود حرف میزدم بابام میزد شبکه مستند رازبقا میگف حس سه بعدى بهم دس میده :-[

من نه ازامریکا میترسم




نه ازعربستان



نه از عراق



ولی از هند میترسم


خدایی اگه اینا حمله کنن چطوری باید بزنمشون
دیشب تویه فیلم سلمان خان 40تا تیرخورد نمرد

تو یه آزمون استخدام واسه سازمان سیا ...............
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
سه نفر به مرحله پایانی رسیدن !!!!
یه ایتالیائی، یه ژاپنی و یه ایرانی !!!!!!
آخرین امتحان این بود که به هر کدوم یه تفنگ دادن و گفتن :
باید این اسلحه رو بردارید و برین تو این اتاق و همسرتون رو بکشید !!!
مرد ایتالیائی به گریه افتاد و گفت من اینکارو نمیتونم بکنم !!!
مرد ژاپنی رفت تو اتاق و با گریه برگشت وگفت منم نمیتونم اینکارو بکنم !!!
مرد ایرانی رفت تو اتاق ، بعد از چند دقیقه سر صدا و جیغ و داد از اتاق اومد بیرون !!!
گفتن چیکار کردی ؟؟؟
گفت تو اسلحه گلوله قلابی گذاشته بودن با صندلی کشتمش !!

پیغامگیر مادر بزرگ ها وپدربزرگ ها
ما اکنون در دسترس نیستیم؛ لطفا" بعد از شنیدن صدای بوق پیغام بگذارید:


اگر شما یکی از بچه های ما هستید؛ شماره 1 را فشار دهید.

اگر می خواهید بچه تان را نگه داریم؛ شماره 2 را فشار دهید.

اگر می خواهید ماشین را قرض بگیرید؛ شماره 3 را فشار دهید.

اگر می خواهید لباسهایتان را تعمیر کنیم؛ شماره 4 را فشار دهید.

اگر می خواهید بچه تان امشب پیش ما بخوابد؛ شماره 5 را فشار دهید.

اگر می خواهید بچه تان را از مدرسه برداریم؛ شماره 6 را فشار دهید.

اگر می خواهید برای مهمانان آخر هفته تان غذا درست کنیم؛ شماره 7 را فشار دهید.

اگر می خواهید امشب برای شام بیایید؛ شماره 8 را فشار دهید.

اگر پول می خواهید؛ شماره 9 را فشار دهید.

اما اگر می خواهید ما را برای شام دعوت کنید یا ما را به گردش ببرید،
بگویید، ما داریم گوش می کنیم ...

مدیری از مدیرهای گروه شب روی یه کاغذ نوشت :پشه ی عزیز ...
تو چرا نمیمیری ؟
چرا این قرص ِ آبی توی دستگاه روت اثر نداره ؟
چرا اینقدر جان سخت میباشی؟
امضاش کرد گذاشت رو میز تحریر ...
صُبح پا شده دیده با یه خط ریز و قرمزی از خون خودش براش نوشته که :
مدیر عزیز،
دستگاه رو بزن تو پیریز برق بجای تلفن !!
اگه نشد بعد نامه نگاری کن...
اینقدرم تو خواب
خر خر نکن بذار به کارم برسم ...!

ﻋﻠﺖ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﮕﻦ ﺑﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺩﯾﻨﺘﻮﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻣﯿﺸﻪ ، ﺍﯾﻨﻪ
ﮐﻪ :
.
.
.
.
.
.
.
ﺗﻮ ﺩﻭﺭﻩ ﻣﺠﺮﺩﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻬﺸﺘﻪ ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ ﻫﻢ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﭘﯿﺪﺍ میکنی ﻭ دینت ﮐﺎﻣﻞ میشه ...

مدیر گروه طنز تلخ ﺩﺭ ﻣﻴﻮﻩ ﻓﺮﻭﺷﻲ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﺧﺮﺑﺰﻩ ﺗَـﺮَﮎ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﺮﮎ ﺧﺮﺑﺰﻩ ﮐﺮﺩ ! تا بچشد
 مدیر گروه بغل دستی ﮐﻪ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎ ﺗﻨﺪﯼ ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺷﻤﺎ ﻛﻨﻢ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﻤﻴﺸﻮﻳﺪ؟ !
مدیر طنز تلخ ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﭼﺸﻴﺪﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﺧﯿﺮ، ﺍﺷﻜﺎﻟﻰ ﻧﺪﺍﺭﺩ

به نظر شما این مدیر گروه تشویق نداره؟؟

ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﮔﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ ﻓﻨﯽ
ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺿﺒﻂ ﺷﺪﻩ ﻣﯿﺬﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﻣﻀﻤﻮﻥ
” ﺑﻪ ﺩﺭﮎ ﮐﻪ ﻧﺘﺖ ﻣﺸﮑﻞ ﺩﺍﺭﻩ ”
ﻫﻤﻮﻥ ﮐﺎﺭﺑﺮﺩ ﮐﺎﺭﻣﻨﺪﺍﺵ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺖ !
ﻫﺰﯾﻨﺶ ﻫﻢ ﮐﻤﺘﺮ ﺑﻮﺩ

ما تو لاین,بیتالک، واتس آپ,وایبر,تلگرام ،لینک ...
دوست میشیم
عاشق میشیم
دعوا میکنیم
طلاق می گیریم و
.همه چی کلا خوبه
فقط اینجا...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دستشویی نداره یکم اذیت میشیم.!
خواهشمندم مدیر گره ها  به این موضوع هم رسیدگی کنند

پدره داشت واسه بچه ده سالش توضیح میدادکه:

زمان ما آب نبود ...
گاز نبود ...
تلفن نبود ...
مایکروفر نبود...
 ال سی دی کسی نداشت...

یهو بچه میگه.
.
.
داری حال میکنی با ما زندگی میکنیا!!!!!!!

ﻣﺠﺮﻱ : ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﻳﻪ ﻣﻌﻤﺎ ﺑﭙﺮﺳﻢ ﺑﺒﻴﻨﻢ ﮐﺪﻭﻣﺘﻮﻥ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻫﻮﺵ ﺗﺮﻩ
ﭘﺴﺮﻋﻤﻪ : ﺍﻱ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﻵﻥ ﻣﻴﻔﻬﻤﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻫﻮﺵ ﺗﺮﻡ ﺭﻳﺎ ﻣﻴﺸﻪ!
ﻣﺠﺮﻱ : ﻓﺎﻣﻴﻞ ﺩﻭﺭ ﭼﺮﺍ ﺳﺮﺕ ﺭﻭ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺗﮑﻮﻥ ﻣﻴﺪﻱ ! ؟
ﻓﺎﻣﻴﻞ : ﺁﻗﺎﻱ ﻣﺠﺮﻱ ﺧﻴﻠﻲ ﻭﻗﺘﻪ ﺍﺯ ﻣﻐﺰﻡ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﺩﺍﺭﻡ ﮔﺮﻡ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﻳﻪ ﻭﻗﺖ ﺭﮒ ﺑﻪ ﺭﮒ ﻧﺸﻪ !
ﻣﺠﺮﻱ : ﺍﻭﻥ ﭼﻴﻪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻏﺬﺍ ﻣﻴﺮﻳﺰﻥ،ﺍﺷﮏ ﺁﺩﻡ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺩﺭﻣﻴﺎﺭﻩ!
ﻓﺎﻣﻴﻞ : ﮔﻮﺷﺖ!
ﻣﺠﺮﻱ : ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺩﻳﺪﻱ ﮔﻮﺷﺖ ﺍﺷﮏ ﮐﺴﻲ ﺭﻭ ﺩﺭﺑﻴﺎﺭﻩ ! ؟
ﻓﺎﻣﻴﻞ : ﺍﻳﻦ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﻣﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﻻ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﭘﻮﻟﻲ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺖ ﮔﻮﺷﺖ ﻣﻴﺪﻳﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺧﻮﻥ ﮔﺮﻳﻪ
ﮐﻨﻴﻢ

در ایران باستان زمانی کودکی ب دنیا میومد نهالی بر زمین میکاشتند...

 ولی الان وقتی کودکی بدنیا میاد خون حیوانی را به زمین میریزند...

بهشت مکان نیست,
زمان است!
زمانی که اندیشه های مثبت
و میل به نیکی
و عشق ورزی در وجودمان است

و جهنم مکان نیست,
زمان است!
زمانی که اندیشه های منفی
و کینه ورزی وجودمان را می آلاید.

"خالق بهشت باشیم"

مامانم شیر خریده ماست زده خاله م بهش گفت اگه واقعا میخوای خودکفا بشی باید یه گاو هم ببندی توی حیاطتون که دیگه پول شیر ندی !
مامانم گفت والا یه گاو بستیم اینجا ولی فقط مث گاو سرش تو کامپیوتره شیر نمیده اصن !

ساکت نیستم
لبهایم هم نسوخته است
تنها
تمام من
تاول زده
از آشی که نخورده ام

پدرش بهش گفت این ۱۰۰۰تا چسب زخم رو بفروش تا برات کفش بخرم …
بچه نشست با خودش فکر کرد یعنی باید آرزو کنم ۱۰۰۰نفر یه جاشون زخم بشه تا من کفش بخرم ؟ ولش کن ، همین خوبه …

مدیر گروه : الو سلام رادیو پیام؟

مجری : بفرمایید ؟؟

مدیر گروه : یه کیف پیدا کردم پنجاه میلیون پول توشه

مجری : آفرین میخاین صاحبشو پیدا کنین؟

مدیر گروه نه میخام واسه صاحبش یه اهنگ غمگین پخش کنید !!!

کاش می شد خنده را تدریس کرد
کارگاه خوشدلی تاًسیس کرد
کاش می شد عشق را تعلیم داد
ناامیدان را امید و بیم داد
شاد بود و شادمانی را ستود
با نشاط دیگران ، دلشاد بود
کاش می شد دشمنی را سر برید
دوستی را مثل شربت سر کشید
دشمن بی رحمی و اجحاف بود
دوستدار نیکی و انصاف بود
کاش می شد پشت پا زد بر غرور
دور شد از خود پسندی، دور دور
با صفا و یکدل و آزاده بود
مثل شبنم بی ریا و ساده بود
از دو رنگی و ریا پرهیز کرد
کینه را در سینه حلق آویز کرد
کاش می شد ساده و آزاد زیست
در جهانی خرم و آباد زیست
اعتیاد و فقر را نابود کرد
دودمان بیکسی را دود کرد...

از صدای گذرآب بود که من فهمیدم:

تندتر از آب روان ، عمر گران می گذرد ...

زندگی را نفسی ارزش غم نیست!

آنقدر سیر بخند که ندانی غم چیست!


همه میتونن پولدار بشن اما همه نمیتونن بخشنده باشن.
پولدار شدن مهارته اما بخشندگی فضیلت.
همه میتونن درس بخونن اما همه فهمیده نیستن.
باسواد شدن مهارته اما فهمیدگی فضیلت.
همه بلدن زندگی کنند اماهمه نمیتونن زیبا زندگی کنند.
زندگی عادته اما زیبازیستن فضیلت.
همه میتونن دوست داشتنی بشن اما همه نمیتونن دوست داشته باشن.
دوست داشتنی شدن لطفه اما عاشق بودن فضیلت.
عشق مقدسترین نیرو و اکسیر زندگی ست.
آنان که با عشق زندگی نکرده اند مردگانی بیش نیستند..

ﯾﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﯿﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﯿﺴﺎﻥ ﺁﺑﯽ ﻣﯿﺬﺍﺭﯾﻢ، ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭﻥ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﻨﻪ بهش ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻢ ﺭﺩ ﺷﻪ، ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﺯﺵ ﻧﺎ اﻣﯿﺪﯾﻢ. ﻣﯿﮕﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﯿﻨﻪ ﺑﺬﺍﺭ ﺑﺮﻩ.

ﯾﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﻣﺚ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ادم خودخواه ﻣﯿﺬﺍﺭﯾﻢ. ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭﻥ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﻨﻪ بهش ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺟﻠﻮﺵ ﺧﻢ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪﯾﻢ، ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﺯ بی منطقیش ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﻢ.

ولی ﯾﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺧﻮﺩ ﻃﺮﻓﻪ. ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﯾﻢ، ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻣﻮﻥ ﻣﻬﻤﻪ، ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﯾﻢ ﺧﻮﺍﺭ ﺑﺸﻪ ﯾﺎ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﯾﻢ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﻪ، ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﺎ ﺑﮕﺮﺩﯾم.