پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

ﻣﻦ ﺩﺭﺷﻬﺮﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺱ ﻫﺎﯾﺶ ﺍﺯﻫﻤﺴﺮﺍﻧﺸﺎﻥ ﻃﻼﻕ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ !
ﺩﻛﺘﺮﻫﺎﻳﺶ ﺑﻴﻤﺎﺭﻧﺪ !
ﺗﺤﺼﻴﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﻫﺎﻳﺶ ﺑﻴﻜﺎﺭﻧﺪ
ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺭﺟﺪﻭﻟﻬﺎﯼ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺠﻠﻪ ﻫﺎ ﺳﻮﺍﻝ
ﺍﯾﻨﺴﺖ : ﺑﯽ ﺩﯾﻨﯽ7 ﺣﺮﻓﯽ
ﻭﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺸﻮﺩ :ﺳﮑﻮﻻﺭﯼ !
ﺷﻬﺮﯼ ﻛﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺳﺎﺯ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ
ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﻫﺮﻧﻔﺲ ﺗﻬﻤﺖ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ ﻭ ﻏﯿﺒﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﻘﻮﻟﯽ ﮔﻮﺷﺖ
ﺑﺮﺍﺩﺭﻣﺮﺩﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻭﻟﻊ ﻣﯿﺨﻮﺭﻧﺪ
ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺍﺵ ﺷﻬﺮﺩﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ !
ﺭﺋﻴﺲ ﺑﺎﺷﮕﺎﻩ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻭ
ﻓﻮﺗﺒﺎﻟﻴﺴﺖ ﺍﺵ ﺗﺎﺟﺮ..
ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺑﺮﻗﺶ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺩﺍﺭﺩ !
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﭘﻠﯿﺲ ﺑﺠﺎﻱ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺍﻣﻨﻴﺖ ﻣﯿﺘﺮﺳﻨﺪ !
ﺷﻬﺮﯼ ﻛﻪ ﺩﻝ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻦ
ﻫﻨﺮ !
ﻭ ﻫﻨﺮ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ
ﺷﻬﺮﯼ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻮﺍﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ
ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺗﻮ ﻫﻮﺍﯼ ﻣﻦ ﺭﺍ، ﺍﻣﺎ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺣﻤﺎﯾﺖ ! ﺑﻪ ﺍﯾﻦ
ﻣﻌﻨﯽ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺪﺍﻡ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻧﻔﺲ
ﺑﮑﺸﯿﻢ
ﺷﻬﺮﯼ ﻛﻪ ﻣﺮﮒ ﺣﻖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺣﻖ ﮔﺮﻓﺘﻨﯽ !
ﺷﻬﺮﯼ ﻛﻪ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺑﻘﯿﻪ ﻣﯿﺒﺎﺯﺩ !
ﺷﻬﺮﯼ ﻛﻪ ﺣﺘﻲ ﮐﻒ ﺍﺗﻮﺑﺎﻧﺶ ﺩﺳﺖ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩﺍﺭﺩ !
ﺷﻬﺮﯼ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻣﯿﻔﻬ ﻨﺪ...

ﯾﻪ گز ﺧﺮﯾﺪم ... ﺭﻭﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ :
ﺗﻮﻟﯿﺪﯼ ﺣﺎﺝ ﺭﺿﺎ، ﺣﺎﺝ ﻋﻠﯽ، ﺣﺎﺝ ﺣﺴﯿﻦ، ﺣﺎﺝ ﺗﻘﯽ

ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ...
.
.
.
.
.

.
ﺑﺨﺪﺍ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﺒﻮﺩﯾﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ گز ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ آدم ﺑﯿﻮﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺯﺣﻤﺖ


ساعت ٥ صبح صدای مسیج گوشیم اومد.... با سختی از زیر لحاف دراومدم دیدم نوشته شده :
.
.
.
قالیشویی مشهدی ماشاالله و پسران شعبه دیگری ندارد.
.
.
.
اینقده خوشحال شدم که نگو، همش فکر میکردم اینا چند تا شعبه دیگه هم دارن به من نمیگن

قبض آب اومد
 یه میلیون تومان


گفتم :

به گمونوم خدا بارون آخریه زده به حساب من . . .. .

اغلب فکر میکنیم اینکه به یاد کسی هستیم
منتی است بر گردن آن شخص!
غافل از اینکه اگر به یاد کسی هستیم
این هنر اوست نه ما

"به یاد ماندنی بودن"
بسیار مهمتر از به یاد بودن است...


عجیب آن است که در بازی زندگی ، تنها کسانی ما را می رنجانند که
همیشه کوشیده بودیم از ما نرنجند ....

کودکی از مسئول سیرکی پرسید:

چرا فیل به این بزرگی را با طنابی به این کوچکی و ضعیفی بسته اید؟ فیل میتواند با یک حرکت به راحتی خودش را آزاد کند و خیلی خطرناک است!

صاحب فیل گفت:
این فیل چنین کاری نمیتواند بکند. چون این فیل با این طناب ضعیف بسته نشده است.
آن با یک تصور خیلی قوی در ذهنش بسته شده است.


کودک پرسید چطور چنین چیزی امکان دارد؟

صاحب فیل گفت: وقتی که این فیل بچه بود مدتی آن را با یک طناب بسیار محکم بستم. تلاش زیاد فیل برای رهایی اش هیچ اثری نداشت، و از آن موقع دیگر تلاشی برای آزادی نکرده است.
فیل به این باور رسیده است که نمیتواند این کار را بکند!

شاید هر کدام از ما، با نوعی فکر بسته شده ایم که مانع حرکت ما به سوی پیروزی است.
 .
باورهایتان را تغییر دهید تا دنیایتان تغییر کند!.

.در سمیناری به حضار گفته شد اسم خود را روی بادکنکی بنویسید
.همه اینکارو انحام دادند و تمام بادکنک ها درون اتاقی دیگر قرار داده شد
.اعلام شد که هر کس بادکنک خود را ظرف 5 دقیقه پیدا کند
همه به سمت اتاق مذکور رفتند و با شتاب و هرج و مرج به دنبال بادکنک خود گشتند .ولی هیچکس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند
.دوباره اعلام شد که این بار هر کس بادکنکی که برمیدارد به صاحبش دهد
.طولی نکشید که همه بادکنک خود را یافتند
.دوباره بلندگو به صدا درآمد که این کار دقیقاً زندگی ماست
.وقتی تنها به دنبال شادی خودمان هستیم به شادی نخواهیم رسید
در حالی که شادی ما در شادی دیگران است، شما شادی را به دیگران هدیه دهید و شاهد آمدن شادی به سمت خود باشید.

بزغاله ای
روی پشت بام بود
و به شیری که از پایین عبور
 می کرد ناسزا گفت.
شیر گفت :
این تو نیستی که به من ناسزا
 می گویی
بلکه این جایگاه توست
 که به من ناسزا می گوید.
 بعضی ها از خود هیچ ندارند و به پشتوانه دیگران یا به دلیل موقعیتشان جرأت اظهار نظر دارند.
( شیخ بهایی )


کی گفته پشه ها دو روز عمر میکنن؟؟؟؟؟







یه پشه از پارسال تو اتاق من هست . لامصب الان با ویلچر میاد نیش میزنه ومیره..







منم بخاطر موی سفیدش چیزی بهش نمیگم ...

وقتی ارزش ها عوض می شوند؛
عوضی ها با ارزش می شوند …!

ساده” که باشی زود “حل” میشوی میروند سر وقت “مساله” بعدی !

دیشب داشتم با بنز کلاس سیم توی خیابون می رفتم، یهو یه وانت از پارک دراومد پیچید جلوم. چنان ترمزی زدم که پتوم پاره شد...هیف شد!!!


زن:غذا خوردی ؟

مرد:غذا خوردی ؟

زن:دارم از تو میپرسم

مرد:دارم از تو میپرسم

زن:ادای منو در میاری ؟

مرد:ادای منو درمیاری ؟

زن:بریم خرید ؟

مرد:غذا خوردم 

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یادش بخیر یه وقت میگفتن سیگار نکشید پسته بخورید
دیگه از این به بعد باید یه پاکت سیگار بزاریم توی جیبمون هر وقت هوس پسته کردیم یه نخ بکشیم !

یکی ﺍﺯ ﺷﺒﻬﺎ، مریدی ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻭ ﺗﻀﺮﻉ ﻭ
ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺯﺍﺭﯼ ﺑﻮﺩ .
ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﺪﺗﯽ ﮔﺬﺷﺖ، ﺗﺎ ﺁﻧﮑﻪ شیخ ﺭﺍ،
ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﺵ ﺩﯾﺪ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﻭ ﺣﯿﺮﺕ؛ ﺍﻭ ﺭﺍ، ﻧﻈﺎﺭﻩ
ﻣﯽ ﮐﻨﺪ !
شیخ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ
ﻭ ﺯﺍﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟
مرید ﮔﻔﺖ : ﺑﺮﺍﯼ ﻃﻠﺐ ﺑﺨﺸﺶ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺯ
ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﻢ، ﻭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﻟﻄﻒ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ !
شیخ ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﺮ ﻣﺮﻏﯽ ﺭﺍ، ﭘﺮﻭﺵ ﺩﻫﯽ ، ﻫﺪﻑ ﺗﻮ ﺍﺯ
ﭘﺮﻭﺭﺵِ ﺁﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟
مرید ﮔﻔﺖ : ﺧﻮﺏ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﺍﺯ
ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ ﺁﻥ ﺑﻬﺮﻩ ﻣﻨﺪ ﺷﻮﻡ .
شیخ : ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﻣﺮﻍ، ﺑﺮﺍﯾﺖ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺯﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ، ﺁﯾﺎ
ﺍﺯ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺧﻮﺩ، ﻣﻨﺼﺮﻑ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺷﺪ؟
مریدﮔﻔﺖ : ﺧﻮﺏ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻧﻪ !... ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﻫﺪﻑ
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﺁﻥ ﻣﺮﻍ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ، ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﻢ !
شیخ ﮔﻔﺖ : ﺣﺎﻝ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﻍ ، ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﺨﻢ ﻃﻼ ﺩﻫﺪ
ﭼﻪ؟ ﺁﯾﺎ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ، ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺸﺖ، ﺗﺎ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻬﺮﻩ
ﻣﻨﺪ ﮔﺮﺩﯼ؟ !
مرید ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﻫﺮﮔﺰ شیخ، ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ ﺁﻥ ﺗﺨﻤﻬﺎ، ﺑﺮﺍﯾﻢ
ﻣﻬﻤﺘﺮ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺗﺮ ، ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ !
شیخ ﮔﻔﺖ :ﭘﺲ ﺗﻮ ﻧﯿﺰ؛ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﭼﻨﯿﻦ ﺑﺎﺵ !
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻼﺵ ﮐﻦ، ﺗﺎ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺟﺴﻢ ، ﮔﻮﺷﺖ ،
ﭘﻮﺳﺖ ﻭ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﺖ؛ ﮔﺮﺩﯼ .
ﺗﻼﺵ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ، ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﻣﻔﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺷﻮﯼ
ﺗﺎ ﻣﻘﺎﻡ ﻭ ﻟﯿﺎﻗﺖِ ﺗﻮﺟﻪ، ﻟﻄﻒ ﻭ ﺭﺣﻤﺖِ ﺍﻭ ﺭﺍ، ﺑﺪﺳﺖ
ﺁﻭﺭﯼ .
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺯﺍﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ !
ﺍﻭ، ﺍﺯ ﺗﻮ ﺣﺮﮐﺖ، ﺭﺷﺪ، ﺗﻌﺎﻟﯽ، ﻭ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺷﺪﻥ ﺭﺍ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮﺩ،
ﻧﻪ ﺍﺑﺮﺍﺯِ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺯﺍﺭﯼ ﺭﺍ ...

عیب کارم اینجاست که من آنچه هستم را با آنچه باید باشم اشتباه می کنم
خیال می کنم آنچه باید باشم هستم، درحالی که آنچه هستم نباید باشم!!!
مدیر گروه

ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻣﻦ …
ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻢ
ﻭ ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﯽ
ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺗﻮ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﯽ ﻭ ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻢ
ﺩﻭﺳﺖ ﻣــــــــــﺠﺎﺯﯼ ﻣﻦ
ﺑﯿﻦ ﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﻘﺎﺑﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﯾﻢ
ﺗﺎﯾﭗ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ
ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻧﺒﻮﺩ
ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﻨﻮﺷﺘﯿﻢ
ﻧﺎﻣﺖ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻫﺴﺘﯽ
ﭘﺸﺖ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻧﯿﺘﻮﺭﻫﺎ ﯾﮏ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺧﺎﺹ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ ، ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ ، ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﺪ ، ﯾﺎ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ
ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻣﺮﺧﺼﯽ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ
ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻝ ﺧﻮﺩﺕ
ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﭽﺮﺧﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺭﻣﺰ ﺩﺍﺭ
ﻭﻟﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ
ﻗﺪﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪﻫﺎﯾﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﺴﺘﯽ
ﺍﮔﺮ ﻫﻤﺪﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻧﻤﯿﺸﺪﯼ
ﺩﻭﺳﺖ ﻣــــــــــﺠﺎﺯﯼ ﻣﻦ
ﮔﺎﻫﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﯿﺨﻮﺩ ﻣﯿﺸﻮﯾﻢ ﺑﯿﻦ ﯾﮏ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﻭ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ
ﺩﻭﺭ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ ﻣﻨﻄﻖ ﻭ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ
ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﻢ / ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻮﯾﯿﻢ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺭﺍﺣﺖ ﻫﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ….
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﯼ ﻣـــــﺠﺎﺯﯼ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺑﺎﺷﺪ
ﺩﻭستان ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩنتان ﺭﺍ ﻗﺪﺭ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﻭ شما را دوست ﺩﺍﺭﻡ …

اینجا Wi-fi موجود نیست.

اما قول میدهم که اتصال بهتری را تجربه خواهید کرد!

چه داستان غریبیست داستان زندگی!

دستی که داس را برداشت

همان دستیست که گندم را کاشته بود ........
سلام و درود به بزرگواران گروه

یارو ﺩﺍﺩ ﻣﯿﺰﺩﻩ : ﮔﻮﺭ ﭘﺪﺭ ﭘﺪﺭﺳﻮﺧﺘﻪ ﯼ ﺩﻭﻟﺖ ﻭ ﺭﮊﯾﻤﺶ.
ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺶ ﻣﯿﮕﻦ : ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﻧﻈﺎﻡ بد و بیراه ﻣیگی؟؟؟؟؟
ﻣﯿﮕﻪ : ﮐﯽ ﺑﺎ ﻧﻈﺎﻡ ﺑﻮﺩ؟! ﺍﺳﻢ ﺯﻧﻢ ﺩﻭﻟﺘﻪ, ﺭﮊﯾﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ, ﻏﺬﺍنمیپزه!

دوستی تعریف می کرد:

اولین روزهایی که در سوئد بودم، یکى از همکارانم هر روز صبح با ماشینش مرا از هتل برمی‌داشت وبه محل کار می‌برد. ماه سپتامبر بود و هوا کمى سرد و برفى. ما صبح‌ها زود به کارخانه می‌رسیدیم و همکارم ماشینش را در نقطه دورى نسبت به ورودى ساختمان پارک می‌کرد. در آن زمان، ٢٠٠٠ کارمند کارخانه اسکانیا با ماشین شخصى به سر کار می‌آمدند.

روز اول، من چیزى نگفتم، همین طور روز دوم و سوم. روز چهارم به همکارم گفتم: آیا جاى پارک ثابتى داری؟ چرا ماشینت را این قدر دور از در ورودى پارک می‌کنى؟ در حالى که جلوتر هم جاى پارک هست؟

او در جواب گفت: براى این که ما زود می‌رسیم و وقت براى پیاده‌رفتن داریم. این جاها را باید براى کسانى بگذاریم که دیرتر می‌رسند و احتیاج به جاى پارکى نزدیک‌تر به در ورودى دارند تا به موقع به سرکارشان برسند.
مگه تو این طور فکر نمی‌کنی؟
 


" فرهنگ عامل اصلی در پیشرفت جوامع بشری است "

وقتی غصه میخورم اطرافیانم میگن خدا را شکر کن که سالمی!
وقتی مریض میشم بهم میگن عزیزم شکر خدا که زنده ای!
یقینأ وقتی میمیرم میگویند "" راحت"" شد!


روزگار عجیبی نیست ما آدمها هستیم که عجیبیم!

بچه :الوو.. ۱۱۰؟
پلیس :بله بفرمایید؟
بچه :منو بزور این جا نگه می دارن.
پلیس : آروم باشید.. الان دقیقا کجا هستید؟
بچه : مدرسه
پلیس : ........!!!


"ﺑﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺍﮐﺜﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺷﮏ ﮐﻦ،
ﺍﻏﻠﺐ ﻣﺮﺩﻡ ﻓﻘﻂ ﺗﻘﻠﯿﺪ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ .
ﺍﺯ ﻣﺘﻤﺎﯾﺰ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﺘﺮﺱ !
ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻧﻤﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﺣﻤﻖ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳﺖ ."


شامگاهتان خوش ننه..!
هرچی بدبختی کشیدیم؛
گفتی :”حکمت خداست”
ببین ننه…
نیشونی این حکمتو بده برم در خونش
بگم دِ لامصب،
مشکلت با من چیه آخه…؟!
بهروز وثوقی

به سلامتی پسر بچه ای که پولهای مچاله شده شو ریخت جلوی فروشنده گفت:آقا برای روزپدر یه کمربند میخوام فروشنده گفت:چه جوری باشه ؟ پسره گفت :فرقی نمیکنه فقط دردش کم باشه

پسرم مهم نیست ریاضی را بلد باشی یا نه ....بزودی خواهی فهمید 2 تکه
نان بیشتر از 1 تکه نان است...!
برتولت برشت جامعه شناس آلمانی

علم بهتر است یا نفت؟!؟!؟!؟
مقاله ای بسیار خواندنی و پند آموز از نیویورک تایمز

به قلم : توماس فریدمن
گاه و بی‌گاه از من می‌پرسند: «به جز کشور خودت ‌به کدام کشور دیگر علاقه داری؟» همیشه یک جواب داشته‌ام:تایوان و مردم می‌پرسند «تایوان؟ چرا تایوان؟» جواب خیلی ساده است. چون تایوان صخره‌ای لم‌ یزرع در دریایی پر از امواج توفانی و بدون منابع طبیعی برای زندگی کردن است. حتی برای ساخت و ساز باید از چین ، شن و ریگ وارد کند و با وجود همه اینها چهارمین ذخایر کلان مالی دنیا را در اختیار دارد. زیرا به جای کندن زمین و استخراج هر آنچه که بالا می‌آید، ‌تایوان ذهن و افکار 23 میلیون تایوانی را می‌کاود‌، استعدادشان را، انرژی‌‌شان را و هوش و ذکاوت شان را. چه زن و چه مرد. همیشه به دوستانم در تایوان می‌گویم:‌ شما خوشبخت‌ترین مردم دنیا هستید، چطور اینقدر خوشبخت شده‌اید؟ ‌نه نفت دارید،‌ نه سنگ‌آهن، نه جنگل، ‌نه الماس،‌ نه طلا، ‌فقط مقدار کمی ذخایر ذغال سنگ و گاز طبیعی ‌و به خاطر همین هم است که فرهنگ تقویت مهارت‌هایتان را توسعه داده‌اید؛ کاری که امروزه ثابت شده با ارزش ترین و تنها منبع تجدیدپذیر واقعی جهان است.

اگر بدانید مردم چقدر به ندرت فکر می کنند هیچ گاه از اینکه درباره ی شما چه فکر می کنندنگران نمی شوید

یک وقت جلوی شما یک سبد سیب می آورند شما اول برای کناریتان برمی دارید،
دوباره بعدی را به کناری ترین

دقت کنید تا زمانیکه برای دیگران بر می دارید سبد مقابل شما می ماند.

ولی حالا تصور کنید همون اول برای خود بردارید،
میزبان سبد را به طرف نفر بعد می برد.

نعمتهای خدا اینطور است
سبد را مقابل خود با بخشش نگه دارید.

گر نداری فرش کاشان، کشک کرمان را بچسب/
گر نداری بنز خوشگل، دود پیکان را بچسب/
گر نداری پول تفریح آمستردام و رم/
کن قناعت گردش قوچان و سمنان را بچسب/
گر نداری پول کافی تا خوری ماهی سفید/
اشکنه با تخم مرغ و لقمه‌ای نان را بچسب/
گر کمربند قشنگ قیمتی مقدور نیست/
چون نیاکان همتی کن بند تنبان را بچسب/
گر تورا حاصل نگردد پیپ یا سیگار برگ/
کافه مش مهدی و نی پیچ قلیان را بچسب/
گر نداری دوستی فرزانه و یاری عزیز/
صحبت یاران رند چاله میدان را بچسب/
گر نداری سرپناهی تا در آن منزل کنی/
یا بدهکاری به صاحبخانه، زندان را بچسب/
گر شدی بیمار و پول‌ دکتر و دارو نبود/
هرچه عزرائیل گوید، گوش کن، آن را بچسب/

میگویند: روزی بهلول را در قبرستان دیدند، او را گفتند ، در اینجا چه می کنی؟ بهلو ل در جواب گفت : با جمعی نشسته ام که به من آزار نمیرسانند ، حسادت نمی کنند ، دروغ نمی گویند ، طعنه نمیزنند ، خیانت نمی کنند، قضاوت نمی کنند ، مرا به یاد سرای آخرت می اندازند ، و بالا تر از همه ی اینها ، اگر از پیششان بروم ، پشت سرم بد گویی نمی کنند .

یکی از تفریحات کوروش کبیر و حسین پناهی تو اون دنیا اینه که؛

.
.
.
هروز اینترنت رو چک میکنن، ببینن که تازگیا خودشون جمله جدیدی نگفتن...

آگهی‌های ترحیم روزنامه را که خواندم
با خودم گفتم: چرا هر روز اینقدر دکتر، مهندس، مدیر شرکت، استاد و حاجی... فوت می‌کنند؟
اما وقتی از قیمت چاپ یک آگهی ترحیم در روزنامه مطلع شدم ...
فهمیدم....!

"فقرا"

همیشه بی‌صدا می‌میـــــــــــرند....!!

تو لاین ۳۰۰ دوست!

تو وایبر ۲۰۰ دوست!!

توی موبایل ۱۰۰ دوست!!!

وقت ناراحتی ۱ همراه!!!!!

اما داخل قبر تنهای تنها ....!!!!!

پس مراقب باشیم فریب دنیا را نخوریم

سلامتی بازی های کامپیوتری که بهمون یاد داد هر جا دشمن زیاده معلومه مسیرو درست رفتیم !

عصر حجر!!
عصر ارتباطات!!
 عصر اطلاعات!!
 عصر فن آوری!!
عصر تکنولوژی!!
عصر دیجیتال!!!
 همه اینا ثابت میکنه که پیشرفت بشر همیشه در عصر اتفاق میفته و از صبح زود بیدار شدن هیچکس به جایی نمیرسه!!!پس تا لنگ ظهر بخوابید! !!!!

تفنگهای پر برای شلیک به مغزهای پر ساخته شده اند و مغزهای خالی برای پر کردن این تفنگها.از آن کس که کتابهای زیادی میخواند و کتابخانه دارد نترس، از آن کس باید ترسید که فقط یک کتاب دارد و آن را مقدس میداند و هرگز نخوانده است..

من ازعقرب نمی ترسم ولی ازنیش میترسم
ازآن گرگی که می پوشدلباس میش میترسم
ازآن جشنی که اعضای تنم دارندخوشحالم
من ازاختلاف عقل ودل باریش میترسم
هراسم جنگ بین شعله وکبریت وهیزم نیست
من ازسوزاندن اندیشه درآتیش میترسم
تنم آزاد، امااعتقادم سست بنیاداست
من ازشلاق افکارتهی برخویش می ترسم
کلام آخراین شعریک جمله ودیگرهیچ
که هم ازنیش ومیش وریش وهم ازخویش می ترسم

هوا گرفته بود، باران می بارید، کودکی با تصور کودکانه خود رو به آسمان کرد و گفت: خدایا گریه نکن درست میشه ما آدما یک روزی بنده خوبی میشیم.

یه خانمی میگفت خدارو شکر!
داماد خوبی دارم.دخترم هرچی بخواد براش میخره.دخترم تا ظهرمیخوابه عصرشم میره گردش و خرید، شب دامادم غذا میخره میاره.

ولی هرچی از داماد شانس آوردم از عروس خوب، بی نصیب بودم
زن نیست که!
تا لنگ ظهر میخوابه، نه زندگی میفهمه نه آشپزی میکنه.همش دنبال ولگردی و ولخرجیه
بیچاره پسرم شب میاد از شام خبری نیست، خودش یا باید بخره یا درست کنه. هیچی هم بهش نمیگه! !!!

پیشنهادهدیه روز مرد:
خانما میرین جلو همسرتون میشینید
صاف تو چشاش نگاه می کنید
بعد بهش میگین خدا بهت یک چنین هدیه ای داده دیگه چی می خوای؟؟!

خدایا وقتی میخوایم بیام خونت باید کلی پول بدیم ،وقتی هم مهمونت میشیم نباید لب به چیزی بزنیم ، وقتی میخوایم بیایم پیشت باید بمیریم ،میخوای اصلا رفت و آمد نکنیم!!!!!؟؟....ما رو بخاطر سیب از بهشت فرستادى زمین حالا بخاطر اب انگور از زمین میفرستى جهنم!!!! چرا اینقدر با میوه و ابمیوه مشکل دارى!!!!؟؟؟....خدایا حتمأ باید بمیریم روحمون شاد شه؟!!نمیشه همینطورى یه حالى بدى...!!!؟؟؟ آخه یه کم دقت کن ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﻮ ﻧﯿﻮﯾﻮﺭﮎ ﺭﻭ ﻣﯿﺪﯾﻢ ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﮐﯿﻔﯿﺖ ﺷﻌﺐ ﺍﺑﯿﻄﺎﻟﺐ در ایران ﺯﻧﺪﮔﯽﻣﯿﮑﻨﯿﻢ!!!

پیرمردی با همسرش در فقر زیاد زندگی میکردند.

هنگام خواب ، همسر پیرمرد ازو خواست تا شانه برای او بخرد تا
موهایش را سرو سامانی بدهد.
پیرمرد نگاهی حزن امیز به همسرش کرد و گفت که نمیتوانم بخرم
حتی بند ساعتم پاره شده و در توانم نیست تا بند جدیدی برایش بگیرم.
پیرزن لبخندی زد و سکوت کرد..
پیرمرد فردای انروز بعد از تمام شدن کارش به بازار رفت و ساعت خود را فروخت و شانه برای همسرش خرید ..
وقتی به خانه بازگشت شانه در دست با تعجب دید که همسرش موهایش را کوتاه کرده است و بند ساعت نو برای او گرفته است .
مات و مبهوت اشکریزان همدیگر را نگاه میکردند.
اشکهایشان برای این نیست که کارشان هدر رفته است برای این بود که همدیگر را به همان اندازه دوست داشتند و هرکدام بدنبال خشنودی دیگری بودند.
به یاد داشته باشیم.
اگر کسی را دوست داری یا شخصی تو را دوست داشته باشد باید برای خشنود کردن او سعی و تلاش زیادی انجام دهی..

عشق و محبت به حرف نیست باید به ان عمل کرد...