پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

کادو جوراب به مردا و هدیه طلا به زنان در ایران، نشون میده که مردای ایرانی اندازه طلا پول درمیارنو اندازه یه جوراب به زنشون پول میدن!!
این همه سال نفهمیدیم!
.
.
.
من میرم به اکتشافات بعدیم برسم

هرسکوتی نشان ازضعف نیست..

دانشجویی میگوید:

یکی ازدکترهای دانشگاه ماکه استاد هم بوده،
ساعت دخترانه دستش بود وماهمیشه به او می خندیدیم...!

.
.
.

تااینکه
برامون مشخص شد
اون ساعت تنهادخترش بوده
که اونو ازدست داده بود..

دلهایی هست که دردمیکشد،امادم نمیزند..

همیشه سکوت شخص ،دلیل برعدم قدرت اوبرجواب دادنش نیست..
خیلی ها هستند که سکوت رااختیار میکنند،
تاکسی راجریحه دار نکنند..

خیلی هاهستند سکوت رااختیارمیکنند..،
چون درد دارند وحرف زدنشان دردشان را بیشترمیکند

خیلی هاهستندمی دانندکه حرف زدن دربعضی مواقع فایده ای ندارد

خیلی ها هم هنگام عصبانیت سکوت رااختیارمیکنندتاکسی راازدست ندهند

پس سپاس کسانی راکه
قبل ازعرض پوزش ،مارا معذور میدانند
وسپاس کسانی راکه
حال مارادرک میکنند،قبل ازاینکه ماآن راشرح دهیم
وسپاس کسانی راکه
باهمه عیبهایمان ما را دوست میدارند......

چگونه بعد از ازدواج از یک دختر لوس و ننر و بچه ننه
یک زن زندگی بسازیم؟
.
.
.
.
.
.
به نام خدا
کتک

. این که از جیب پدر بچه او باخبر است. این که زن درک کند شوهر او دربدر است. این که احساس کنند وضع چقدر خر تو خر است. بهترین هدیه روز پدر است!

شش نفربودیم، دوساعتی بودکه توی اسانسورگیرکرده بودیم، هواداشت تموم میشد، داشتیم نفسهای اخرو میکشیدم که یهو یکی دست کرد تو کیفشو یه چیپس در اورد و درشو باز کرد...
با هوای توی چیپس بود تونستیم دو ساعت دیگه دووم بیاریم تا امداد رسید!
کلید اسرار- چیپس

سر گذشتم این چنین شد: ما به دنیا آمدیم; دنیا به ما نیامد! حالا که ما بیخیال دنیا شدیم... دنیا بیخیال ما نمی شود!!!

ﮐﻔﺶ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ . ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ ... ﺁنطﺮﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ
ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ... ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ ... ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ. ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ
ﺭﺍ ﺷﺴﺖ . ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ : " ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ! ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ".
بر آنچه گذشت ،آنچه شکست ،آنچه نشد ...حسرت نخور ؛زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد ...

خدایا . . .
فانوست را کمی پایین تر بگیر
جاده ای که در آن قدم نهاده ام تاریک است، انتهایش را نمی دانم چیست. میترسم انتهایش بن بست باشد.
تو را به مهربانیت سوگند . . .
فانوست را کمی پایین تر بگیر تا روشنی بخش راه نامشخصم باشد.
نمی خواهم بی فانوس تو به جایی برسم که برگشتنم دشوار گردد و پشیمان شوم.
ای مهربانترینم . . .
من اکنون سخت به نور فانوست محتاجم...

سر چهار راه دختر بچه گفت...عمو ازم گل میخری؟؟؟
منم مثل تو فیلما یه پنج هزار تومنی دادم گفتم همشو بده...




دختره گفت عمو شاخه ای شیش هزار تومنه

اﻣﯿﺮ کبیر ﮔﻔﺖ :
دوران افول و عقب ماندگی ملتها زمانی شروع شد که؛
جای اندیشیدن را "تقلید" ,
جای تلاش و کوشش را "دعا" ,
جای فکر کردن به آرزوهای بزرگ را "قناعت"
جای اراده برای رفتن و رسیدن را "قسمت"
 و
جاى تصمیم عقلانى را "استخاره" گرفت.

نمی دانم شب ها

 من شاعر می شوم

 و تو را غزل باران می کنم

 یا تو بهانه می شوی

 و من

 غزل غزل می بارم ؟!



فقط یه مرد ایرانیه که باشلوار کردی، زیرپوش رکابی راه راه، با جورابایی که سر انگشتش سوراخه، یه هیکل داغون با شکم گنده، توی یه آپارتمان اجاره ای ٣٥ متری که پنج ماه هم اجاره عقب افتاده داره با یک بشقاب پر از شلغم تو دست بشینه روی یه کاناپه که فنرش جیرجیر میکنه، بعد کانال ماهواره رو عوض کنه و بگه این شکیرا باید زن من میشد!
یعنی لامصب این اعتماد به نفس رو درخت کاکتوس اگه داشت، سالی دوبار گلابی میداد!!

مراقب باش

روزگار هلت میدهد اما قرار نیست تو بیفتی

اگر خودت را به آسمان گره زده باشی اوج می گیری

به همین سادگی

تاریکی که ترس ندارد…
از مردمانی بترس که در روز روشن
قصد تاراج انسانیت را دارند

لحضها را میگذرانیم تا به خوشبختی برسیم،،
غافل از این که خوشبختی در همان
لحضه ها بود....!!

بس دشوار بوَد داوری کردن دربارۀ دیگران

آموزگار، شاگردان را درسی خواست دادن و آن را در داستانی گنجاندن. پس آغاز گفتار کرد و گفت:

"کشتی مسافران را بر عرشه داشت؛ در حال گردش و سیاحت بودند. قصد تفریح داشتند. امّا، همه چیز همیشه بر وفق مراد آدمی نیست. کشتی با حادثه روبرو شد و نزدیک به غرق شدن و به زیر آب فرو رفتن. روی عرشه زن و شوهری بودند. هراسان به سوی قایق نجات دویدند؛ امّا وقتی رسیدند دریافتند فقط برای یک نفر دیگر جا مانده است. در آن لحظه، مرد همسرش را پشت سر گذاشت و خودش به درون قایق نجات پرید. زن، مبهوت، بر عرشۀ کشتی باقی ماند. کشتی در حال فرو رفتن بود. زن، در حالی که سعی می‌کرد، در میان غرّش امواج دریا، صدای خود را به گوش همسرش برساند، فریاد زد و کلامی بر زبان راند."

آموزگار دم فرو بست و دیگر هیچ نگفت. پس، از شاگردان پرسید، "به نظر شما زن چه گفت و چه سخنی بر زبان راند؟"

هر کسی چیزی گفت. بیشتر دانش‌آموزان 
ادامه مطلب ...

بابام بهم میگه زمان ما بچه حق نداشت دست به کنترل بزنه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
 سه روز دارم قانعش میکنم که زمان شما کنترل نبود

میگه احترام که بوده

هر بار دندونم درد میگیره
.
.

.
.
.
زنگ میزنم چهارتا کلینیک قیمتا رو میپرسم خودش دردش خوب میشه... خیلی درکش بالاس


ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺭﻓﺘﻢ ﻧﻤﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﯾﺪﻭﻧﻪ ﻣاﺯﺭﺍﺗﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﻮﺷﻢ ﺍﻭﻣـﺪ؛
ﺍﯾﻦ ﻣاﻩ ﺣﻘﻮﻗﻤﻮ ﺑﮕﯿﺮﻡ،
.
.
.
.
.
.
.
ﯾﻪ ﺁﮊﺍﻧﺲ ﻣـﯿـﮕﯿـﺮﻡ ﻣﯿﺮﻡ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﯿـﺒـﯿـﻨـﻤﺶ

فقط در زبان فارسی میشه ۱۹ تا فعلو با هم گفت.

داشتم
میرفتم
دیدم
گرفت
نشست
گفتم
بذار
بپرسم
ببینم
میاد
نمیاد
دیدم
میگه
نمیخوام
بیام
بذار
برم
بگیرم
بخوابم×
نه فاعلی نه مفعولی نه قیدی نه صفتی!
یکی بخواد اینو به خارجی ترجمه کنه که بیچاره میشه
یعنی یه همچنیم زبون پویایی داریم ما

مریدی لرزان نزد شیخ بشدی و عارض گشت:یا شیخ خوابی بس ترسناک بدیدمی
شیخ گفت:بنال ببینم خواب چه دیده ای که بی قراری؟
مرید گفت:به خواب دیدم 3گرگ گرسنه مرا دنبال همی نمایند و گاهی بقدر یک مایل و گاهی دو مایل از من فاصله گرفته اما ناگه از تاریکی بیرون جسته و پاچه مرا به دندان گرفتندی ، در این میان کسی اندک گوشتی مرا بدادی که به آنها دهم و آنان را سیر نموده وخود را رهایی بخشم لیک آن تکه گوشت بقدری اندک بوده که دندان نیش آنان را نیز چرب نمیکرد...
شیخ دستی بر سر کچلش کشید و لختی آن را خاراند و سپس گفت:
آن سه گرگ قبوض آب وبرق و گاز بوده که پس از هر ماه وگاهی دو ماه بر تو حمله ور می گردند و آن تکه گوشت یارانه توست که سرکارت گذاشته اندو به دستت داده اند...
مرید چون این تعبیر شگرف را بشنید،گریبان خویش دریده و دعاهایی نثار مسولین کرده که به دلیل شورانگیز بودن در این مقال نمی گنجد.

امشب غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و فلان مال که بر باد فنا رفت...نخور
به خدا حسرت دیروز عذاب است

مردم شهر به هوشید...؟
هر چه دارید و ندارید بپوشید و برقصید و بخندید که امشب سر هر کوچه خدا هست
روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست
نه یکبار و نه ده بار
که صد بار به ایمان و تواضع بنویسید خدا هست...خدا هست

ﯾﺎﺩ ﯾﺎﺭﺍﻥ، ﯾﺎﺩ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﺑﺨﯿﺮ
ﯾﺎﺩ ﻟﯿﻼ، ﯾﺎﺩ ﺣﻴﺪﺭ، ﯾﺎﺩ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺑﺨﯿﺮ

ﯾﺎﺩ ﮐﻮﮐﺐ، ﯾﺎﺩ ﮐﺒﺮﯼ، ﯾﺎﺩﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﺰﺭﮒ
ﯾﺎﺩ ﺁﻥ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺑﺨﯿﺮ

ﺷﻮﻕ ﭘﺎﯾﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺮﮒ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺭﯾﺨﺘﻨﺪ
ﺷﻮﻕ ﺗﻌﻄﯿﻼﺕ، ﺑﺎ ﺑﺮﻑ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﺑﺨﯿﺮ

ﯾﺎﺩ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﺸﻖ ﻭ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﺯﯾﺎﺩ
ﯾﺎﺩ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺭﺱ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﺑﺨﯿﺮ

ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺁﻥ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ
ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺮ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺳﯿﻤﺎﻧﯽ ﺑﺨﯿﺮ

ﻣﺸﻖ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﻃﻠﻪ، ﺩﺳﺖ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪ ﺣﺴﯿﻦ
ﻣﻮﺷﮏ ﻭ ﻣﻮﺷﮏ ﭘﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎﯼ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﺑﺨﯿﺮ

ﭘﺎﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ، ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺿﻌﯿﻒ
ﺯﯾﺮ ﺭﮔﺒﺎﺭِ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ؟، ﺑﺨیر

ﻣﺎﺩﺭﻡ، ﺑﺎ ﺩﻓﺘﺮﻡ ﻣﯽ ﺑﺴﺖ ﻧﺎﻥ ﺩﻟﺨﻮﺷﯽ
ﺩﺭﺱ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻋﺰﯾﺰﻡ : ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﯽ؟ ﺑﺨﯿﺮ

ﻗﺪ ﮐﺸﯿﺪﯼ  
ادامه مطلب ...

خدای من
حکمت قدمهایی را که برایم بر میداری آشکار کن
تا درهایی که برویم میگشایی ندانسته نبندم....
ودر هایی که به رویم میبندی به اصرار نگشایم

دنیا مانند پژواک اعمال و خواستهای ماست. اگر به جهان بگویی: "سهم منو بده..." دنیا مانند پژواکی که از کوه برمی گردد، به تو خواهد گفت: "سهم منو بده..." و تو در کشمکش با دنیا دچار جنگ اعصاب می شوی. اما اگر به دنیا بگویی: "چه خدمتی برایتان انجام دهم؟..."
دنیا هم بتو خواهد گفت: "چه خدمتی برایتان انجام دهم؟..."

عاقا من اهل جوکم و این مذهبیه,ولی قشنگه بخونید:
فلسفه حرام بودن نگاه به نامحرم

یک سؤال اساسی
و یک جواب منطقی



سؤال :
از عالمی سوال شد:چه اشکالی دارد که انسان به جنس مخالف نگاه کند و لذت ببرد؟

پاسخ :

نگاه به حسن جمال جنس مخالف ضررهایی دارد که به طورخلاصه اشاره می شود:
1_ می بینی ، می خواهی، به وصالش نمی رسی، دچارافسردگی میشوی…!

2_ می بینی، شیفته می شوی، عیب ها را نمی بینی،
ازدواج میکنی، طلاق می دهی.!

3_ می بینی ، دائم به او فکر می کنی، از یاد خدا غافل می شوی، از عبادت لذت نمی بری.!


4_ می بینی ، با همسرت مقایسه می کنی،ناراحت می شوی، بداخلاقی می کنی.!

5_ می بینی، لذت می بری، به این لذت عادت می کنی، چشم چران می شوی،
در نظر دیگران خوار می گردی.!

6_ می بینی ، لذت می بری، حب خدا در دلت کم می شود،
ایمانت ضعیف می شود.!

7_ می بینی ، عاشق می شوی، از راه حلال نمی رسی،
دچار گناه میشوی.!

لذا اسلام در یک کلمه می گوید :

""نگاهت را از جنس مخالف نگاهدار""

در من گرگی است...
خسته از نبرد های پی در پی زندگی...
در گوشه غار نشسته و زخم هایش را می لیسد...
وای از روز انتقام ...
همه را غار نشین خواهم کرد...


فرار کنید مدیر گروه عصبیه

اگر دل به دریایی نزنی باید با آب باریکه ای بسازی


چقد زیبا گفت سیمین بهبهانی:
میدانید از کی لر مظهر خنده شد؟!
از وقتی که تو که خود را صاحب فرهنگ میدانی،مهمانش شدی!!
و او تنها گوسفندش را برایت سر برید و با خوشرویی از تو پذیرایی کرد !!
و آنگاه که به شهر پر زرق و برق تو آمد،آدرس ساندویچی سر کوچه را با نگاهی عاقل اندر سفیه به او نشان دادی !!!
میدانی از کی لر مظهر خنده شد؟!
آنگاه که او تمام زندگیش را به زنش سپرد !!
و تفنگ به دست از شهر و ناموس تو دفاع کرد !!
میدانی از کی لر مظهر خنده شد؟!
آنگاه که تو به راحتی دین متجاوزین به کشورت را قبول کردی و او جنگید !
و جان داد !
ولی آن ننگ را نپذیرفت،
تا توی صاحب فرهنگ و هموطنش آن را به او قالب کردی !
میدانی از کی لر مظهر خنده شد؟!
آنگاه که تو نفت را از سرزمین او استخراج کردی تا با پولش به لر فخر بفروشی و آنچنان دچار توهم شوی که خود را صاحب فرهنگ بدانی و لر را بی فرهنگ خطاب کنی !!

 سرگذشت احمقانه خود را به اسم لر و در قالب جک لری بیان نکیند !!

 سیمین بهبهانی

وقتی ردپای مهربانیت را،

در قلب کسی باقی بگذاری،

 همیشه

 بیشتر از حاضرین حاضر خواهی بود،

 حتی اگر غایب باشی...

ﺍﺯ زرتشت ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﭼﻄﻮﺭ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽﺕ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﺎﮐﯽ ﺑﻨﺎ ﮐﻨﯽ؟
ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻣﯽ؟
ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺳﺒﺐ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﻮﯼ؟
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﭼﺎﺭ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﻧﻤﯿﺸﻮﯼ؟ ﮔﻔت ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ:
۱. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ!
۲. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ!
۳. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ!
۴. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ!
۵. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﯿﮑﯽ ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯﻣﯽﮔﺮﺩﺩ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ!
ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ 5 ﺍﺻﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽﮐﻨﻢ.

وقتی دیدی یکی مثل نوک پرگار همه جوره پات ثابت ایستاده و هرطور بچرخی و بکِشی ... تکون نمیخوره ؛

 

توام دورش بِگرد...

 

دورش نزن ..!

هرگز زنت را تحقیر نکن. چون بار بیماری اش را سالها باید به دوش بکشی.
هرگز به زنت بی اعتنایی نکن. چون سالها باید بی توجهی اش را تحمل کنی.
هرگز به زنت پرخاش نکن. چون سالها سکوت مرگبارش را باید طاقت بیاوری.
هرگز از محبت به روح او غافل نباش. چون سالها باید در بستری سرد بخوابی.
هرگز او را مقابل دیگران کوچک مکن. چون به بزرگی یاد کردن از تو را فراموش میکند.
هرگز نقص هایش را بازگو نکن. چون از تو در نهان متنفر خواهد شد.
هرگز انتقاد و شکایت او را مسخره نکن. چون از تو برای همیشه ناامید میشود.
هرگز به رویاهایش نخند. اگر نمیتوانی براورده شان کنی. چون یا افسرده میشود و اگر شهامت داشته باشد خودکشی میکند.
هرگز زنت را اسیر خانه و فرزند نکن. چون اینگونه او را بیصدا کشته ای و فقط قانون تو را مجرم نمیداند.
خود را با زنت برابر بدان. در همه چیز. وگرنه فرقی با یک زندانبان نخواهی داشت.

تهمینه میلانی.

نیما یوشیج چه زیبا گفت :

"فکر را پر بدهید"

و نترسید که از سقف عقیده برود بالاتر
"فکر باید بپرد"
برسد تا سر کوه تردید
و ببیند که میان افق باورها
کفر و ایمان چه به هم نزدیکند
....
"فکر اگر پربکشد"

جای این توپ و تفنگ، اینهمه جنگ
سینه ها دشت محبت گردد
دستها مزرع گلهای قشنگ
......
"فکر اگر پر بکشد"

هیچکس کافر و ننگ و نجس و مشرک نیست
همه پاکیم و رها ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

طرف تو فرودگاه یه خانوم میبینه میره پیشش بهش میگه ببخشید من همسرم رو اینجا گم کردم امکانش هست چند دقیقه با شما صحبت کنم!؟
خانومه میگه چرا!؟؟؟؟؟
طرف میگه آخه هروقت با یه خانوم صحبت میکنم مثل جن پیداش میشه

یک نفر میمیره میره بهشت
 روز اول ناهار نان وپنیرو خیار میدن
 روزدوم نان و پنیرو هندوانه میدن
 روز سوم ماست وخیار میدن.
 میگه برم جهنم ببینم اونجا جه خبره
میبینه ناهار قورمه سبزى وسوپ غذا مفصله .
میاد به دربان جهنم میگه چرا جهنم ناهار قورمه سبزى دارند اما ما هرروز حاضرى میخوریم
 میکه دلت خوشه برا چهار نفر تو بهشت که نمیتونیم دیک بالا وپایین کنیم
چهار نفر !!!!!!

خداوندکلاغ و طوطی رادریک شب هردو را سیاه و زشت آفرید. طوطی اعتراض کرد زیباوقشنگ شد.ولی کلاغ به رضای خداقانع شد.
حالاکلاغ آزاداست. ولی طوطی در قفس.پس راضی
باشید به رضای خدا

پیامی ازطرف خدا: إمروز همه مسائلت رابه من بسپار.من آنهاراحل میکنم.تنها آرام باش وشادزندگی کن.اینگونه بیشتر دوستت دارم..

.روی هرپله که باشی خدا یه پله ازتو بالاتره،نه بخاطراینکه خداست بخاطراینکه دستت روبگیره..

هرگاه خداوند تورابه لبه پرتگاه هدایت کردبه خداوند اطمینان کن چون یاتوراازپشت خواهدگرفت یابه توپروازکردن خواهدآموخت.

بخاطربسپار همراهی خدابا انسان مثل نفس کشیدن است:آرام.بی صدا.همیشگی!

خداراگفتم:بگذارجهان راقسمت کنیم؛آسمون مال تو،زمین مال من! خداخندیدوگفت:تو بندگی کن همه دنیا مال تو...من هم مال تو

جوانی بادوچرخه اش باپیرزنی برخوردکرد
وبه جای اینکه ازاوعذرخواهی کندوکمکش کندتاازجایش بلندشود،شروع به خندیدن ومسخره کردن اونمود؛

سپس راهش راکشیدورفت؛پیرزن صدایش زدوگفت:چیزی از تو افتاده است.

جوان به سرعت برگشت وشروع به جستجونمود؛پیرزن به اوگفت:زیادنگرد؛
مروت ومردانگی ات به زمین افتادوهرگزآنرانخواهی یافت؛؛

☝ زندگی اگر خالی ازادب واحساس واحترام واخلاق باشد،هیچ ارزشی ندارد
♦♦♦♦♦

خیلی دوست دارم بدونم این خارجیا تو گروه طنز تلخ تلگرام خودشون چی میذارن. بدبختا تو مملکتشون نه دکتر شریعتی دارند، نه کورش کبیر دارن و نه جنتی.
نه اختلاس دارن، نه دریاچه ارومیه دارن که خشک بشه، نه سهمیه بنزین دارن ، نه خلیج فارس، نه بندر همیشه عباس.

خلاصه بدبختا خیلی خیلی بیچارن!
خدائی خوشا به حال خودمون که در چنین سرزمین قند و شکری زندگی میکنیم. گر چه همیشه جیبمون خالیه، اما لبخند همیشه رو لبمونه.
 
همینه که تمام دنیا تو کار ما مونده !

: یه حقیقت تلخ

"در ابتدا ، ما همه بشر بودیم"

تا اینکه :

" نژاد " ارتباطمان را برید!
 
" مذهب " از یکدیگر جدایمان ساخت!

" سیاست " بینمان دیوار کشید!

و

" ثروت " از ما طبقه ساخت ﺣﺎﺟﻰ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﺶ ﺑﺨﺸﻴﺪﻩ ﺷﺪ. ﺍﻣّﺎ ﻛﺎﺭﮔﺮِ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻓﻄﺎﺭ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑُﺮﺩ ﻭ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥِ ﺍﻣﺴﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥِ ﺳﺎﻝِ ﻗﺒﻞ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﺷﺪ.
 ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺕِ ﻣﺮﺩﻡِ ﺳﺮﺯمین من.

《حسین پناهی》

وزی ببری گرسنه مردی را دنبال می کند. آن مرد دوان دوان خود را به گودالی بزرگ می رساند و خود را در شیب گودال رها می کند. ناگهان متوجه می شود تمساحی در انتهای گودال دهان باز کرده است و در انتظار اوست!
در نیمه راه شیب گودال، مرد دستش را به بوته تمشکی می گیرد و مکث می کند.
بالا بروم یا پایین ؟!
متوجه شد روی این بوته چند دانه تمشک خوشرنگ آویزان است ، به خود می گوید :
« بگذار ابتدا در این لحظه از لذت این دانه های تمشک بهره ببرم و از فکر ببر و تمساح به دور باشم! »
دانه های تمشک را با لذت تمام دانه دانه در دهان می گذارد و بعد متوجه می شود که نه از ببر پشت سر خبری است و نه از تمساح در پیش رو !
 ***
در این داستان ببر یک گذشته گرسنه است که هنوز در پی توست و تمساح یک آینده گرسنه که در انتظار تو.
دانه های تمشک را در یاب!
در حال زندگی کردن ، همنوا و همزمان شدن با تمام کائنات است

یه موسسه خارجکی اعلام کرده بود که طبق آمار ایرانیها به علت داشتن مراسم های مکرر عزا و نحوه زندگی و معاشرتشان غمگین ترین آدم های روی کره زمین هستند
در نتیجه این آدمهایی که توی فضای مجازی و غیر مجازی در حال ساختن و انتشار جوک برای هر واقعه ای هستند ایرانی که نیستند هیچ مال کره زمین هم نیستن

فقرگرسنگی نیست،عریانی هم نیست،فقرچیزی رانداشتن است ولی آن چیزپول نیست،غذاهم نیست فقرشب را "بی غذا" سرکردن نیست، فقر،روز را "بی اندیشه" شب کردن است

پادشاهی درویشی را گفت :
جمله ای گو که در لحظات غم شادم کند و در شادی غمگینم کند....
درویش گفت :
این نیز بگذرد........

دوتا چیز تو ایران هیچ وقت درست نمیشه !!!
.
.
.
یکی فوتبال …
یکی هم بقیه چیزا

(((تفاوت توالت ایرانی و فرنگی))):

توالت فرنگی طوری طراحی شده است که شما پس از نشستن روی آن بدون کمترین فشاری عمل دفع را انجام میدهید. همچنین ساختار کاسه بگونه ای است که صداهای احتمالی تا 90% کاهش می یابد.

توالت ایرانی اساسا طوری طراحی شده که شما پس از نشستن از شست پا تا غده هیپوتالاموس در مغز احساس فشار میکنید. ساختار آن بگونه ای است که شما در شرایطی کاملا بی دفاع، در حالیکه رنگ چهره تان در حال تغییر از قرمز به سیاه میباشد بی اختیار اصواتی از قبیل سوت قطار، بوق کشتی، سوت بلبلی، صدای انفجار بمب،صدای شلیک کاتیوشا و خمپاره، صدای آژیر آمبولانس و صدای پاره گی ناشی از فشار بیش ازحد را از خود ساتع مینمایید. همچنین بدلیل فرم خاص نشستن و جنس کاشیهای کف و دیوار، غالبا صدا بصورت اکو و با شدت بعضا تا 18 برابر تقویت میگردد.
محققین غربی بر این باورند که ایرانیان این ساختار هوشمندانه را صرفا با هدف نوبتی خنداندن یکدیگر و ایجاد فضایی شاد و فرحبخش در منازل خود ابداع و طراحی کرده اند. بعدش هم خارجی ها بگن ایرانی ها هیچ وقت شاد نیستند!!!


رفتم پمپ بنزین
 بنزین بزنم آنقدر صف طولانی بوده یادم رفت تو صف بنزینم

وقتی راه باز شده خوشحال از اینکه از ترافیک در اومدم گازشو گرفتم رفتم !

الان با یه 4 لیتری لب اتوبان دارم پست میزارم ...
ذهنم مشغوله مشششغوووول میییفهمی مشششغول