-
نمیشه
شنبه 12 اردیبهشت 1394 18:06
با "دروغ" میشه خیلی چیزارو به دست آورد! اما نمیشه *نگهشون* داشت.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 18:04
ﻃﺮﻑ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﻣﺪﻝ ۵۶ ﺩﺍﺭﻩ پوکیده….. .ﯾﻪ ﺩﺭﺵ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﻨﺪﯼ ﺳﻪ ﺩﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺵ وا میشه… ﺍﺻﻦ ﯾﻪ وضعی… ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺑﺎ ﺧﻂ ﻧﺴﺘﻌﻠﯿﻖ ﺭﻭ ﺷﯿﺸﻪ ﻋﻘﺐ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺩﻋﺎﯼ ﺧﯿﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ دارم… ﯾﮑﯽ ﻧﯽ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻪ ﺍﺣﻤﻖ ﺗﻮ ﻋﺎﻕ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺪﯼ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 18:03
تو جاده شمال داشتم میرفتم،یه دفعه یه گاو پرید وسط جاده!! زدم رو ترمز و خیلی شاکی دستمو گذاشتم رو بوق، دیدم همینجوری وایساده تو جاده داره نیگا میکنه، اومدم پیاده شم گاوه یه نگا به من کرد، یه نگا به تابلوی محل عبور حیوانات، بعد یه سری تکون داد و رفت!!! اصلا داغونم کرد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 18:02
من در محیطی زندگی میکنم که وقتی کسی می میرد میگویند راحت شد ...؟؟؟ به راستی مگر ما چگونه زندگی میکنیم که ب ا مرگ راحت میشویم؟ * ما امروزه خانه های بزرگتر ، اما خانواده های کوچکتر داریم ؛ مدارک تحصیلی بالاتر ، اما درک عمومی پائینتر داریم آگاهی بیشتر ، اما قدرت تشخیص کمتر داریم؛ بدون ملاحظه ایٌام را می گذرانیم ، خیلی کم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 18:02
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:54
قطره عسلی بر زمین افتاد،مورچه ی کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود،پس برگشت و جرعه ای دیگر نوشید...باز عزم رفتن کرد،اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد،پس بر آن شد تا خود را در عسل بیاندازد تا هرچه بیشتر و بیشتر لذت ببرد...مورچه در عسل غوطه ور...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:52
ﺍﯾــﻨـــﻘـــﺪﺭ ” ﺗـــﻌـــﻮﯾـــﺾ ” ﻧــﮑــﻦ … ﺑـــﻪ ﺧــــﺪﺍ ﮔـــﺎﻫـــﯽ ﻣــﯿــﺘــﻮﺍﻥ ﺭﺍﺑــﻄــﻪ ﻫــﺎ ﺭﺍ ” ﺗــﻌــﻤــﯿــﺮ ” ﮐـــﺮﺩ ﺣـــﺘــﯽ ﺑـــﺎ ﯾـــﮏ ﻟـــﺒــﺨـــﻨـــﺩ ﻋــﺎﺷــﻘــﺎﻧــﻪ
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:50
تقدیم به پدرم قلمم راست بایست! واژه ها ...گوش به فرمان قلم! همگی نظم بگیرید مودب باشید! صاحب شعر عزیزی است به نام "پدر" امشب از شعر پرم،کو قلم و دفتر من؟! آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم که نگو... تک و تنها و غریبم! تو کجایی پدرم...؟! آنقَدَر حسرت دیدار تو دارم که نگو... بسکه دلتنگ تو ام ،از سر شب تا حالا......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:50
فراخوان حرکتی بزرگ و ملی آغاز تحولی بزرگ در بیان جوک و نقطه پایانی بر جوکهای قومیتی. ضمن تائید حقوق کلیه اقوام و در راستای همبستگی ملی، از انتشار جوکهای منجر به تحقیر هموطنان خودداری کنیم. شایسته است، یکی از واژگان زیر را جایگزین نام اقوام در جوکها نمائیم: یه نفر یکی بود یه یارو طرف و ... بیایید دست در دست همدیگر و در...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:48
من و خدا سوار یک دوچرخه شدیم. من اشتباه کردم و جلو نشستم و خدا عقب. فرمان دست من بود و سر دوراهی ها دلهره مرا می گرفت. تا این که جایمان را عوض کردیم. حالا آرام شدم و هر وقت از او می پرسم که کجا می رویم؟ برمیگردد و با لبخند می گوید: "تو فقط رکاب بزن"
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:47
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:44
نگاه همه به پرده سینما بود. (جشنواره فیلم های 10دقیقه ای ...) اکران فیلم شروع شد. شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق بود... دو دقیقه از فیلم گذشت چهار دیقه دیگر هم گذشت هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود! صدای همه درآمد. اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند. ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین و به یک کودک معلول قطع...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:42
ﻫﻤﻪ ﺧﺮﺍﺑﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﺮﺍﺑﯿﻢ ! ﺑﯿﺨﻮﺩﯼ ﻻﻑ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ و ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺧﻼﻗﯿﻢ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺧﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﺮﺳﯿﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﺧﻮﺩ ﺑﯽ ﺍﺧﻼﻕ ! ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍهی های ﻣﺎ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ ! ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﺒﻮﺩﻫﺎ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﯾﻢ ! ﻣﺎ ﻗﺎﺗﻼﻥ ﺭﻭﺡ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﯾﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺑﻪ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻫﻢ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:40
.آمدی، آمدنت حال مرا ریخت بهم یک نگاهت همه ی فلسفه را ریخت بهم آمدی و دل من سخت در این اندیشه: آن همه منطق و قانون چرا ریخت بهم قاضی عادل قصه به نگاهت دل باخت یک نگاه کردی و یک دادسرا ریخت بهم چهره ی شرقی زیبای تو شد موجب خیر یک به یک انجمن غرب گرا ریخت بهم شاعران، طالب سوژه، همه دنبال تو اند سوژه پیدا شد و شعر شعرا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:38
ﻣﻨﻔﯽ ﺑﺎﻓﯽ ﻣﻤﻨﻮﻉ !!! ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻼﻣﯽ ﺭﺍ ﺟﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﺭﺗﻌﺎﺷﯽ میساﺯﯼ ﻭ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﺗﻮ ﻣﻮﺟﯽ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﺩ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺝ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺑﺮﺩ و ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﺝ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺝ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﯾﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺮﻭﺩ ﺧﻮﺩ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﮕﺬﺍﺭ ﻣﻮﺝ ﮐﻼﻣﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺰﻭﻝ ﺳﻮﻕ ﺩﻫﺪ ... ﺍﮔﺮ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﻧﮕﻮ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺷﯿﻮﻩ ﺑﮕﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:37
مزدور چیست؟ نوعی موز هست که در مناطق دور یافت میشود...!!! تا اکتشافات بعدی، یه هفته استراحت دارم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:35
نظرتون چیه پراید وانت رو بفرستیم انگلیس برای ثبت تو کتاب رکوردهای گینس؟!!! . . . . . . . . . . . . به عنوان بزرگترین دمپایی جلو بسته جهان...!!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:33
هییسسسسسسس!!!!!! یواش ترخوشحالی کنید!!!!!!!!!!! شایدکسی پدر نداشته باشه…ا ااااااینقدراین طلای با ارزش را به رخ نکشید ... قدرش را بدونید .. ازکنارش بودن لذت ببرید، دستاشو بوس کنید، ساعتها نگاهش کنید ،پدرهدیه نمیخواد...پدرخودش هدیه س ازدستش ندید براش وقت بذارید نگید بابا گیرنده من.بزرگ شدم نه!!!!! توبرای اون همون موجود...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:30
اگر در دیارتان سایه آدم های کوچک درحال بلند شدن است بدانیدکه آفتاب سرزمین تان دارد غروب میکند سقراط
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:29
خدایا! من همینم: یه کوچیک گناهکار تو همونی: یه بزرگ حکیم پس بیا با هم کنار بیاییم تو همینجوری منو قبول کن منم سعی میکنم با حکمتت خودمو سازگار کنم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:27
ﺭﺿﺎ ﻋﻄﺎﺭﺍﻥ ﻣﯿﮕﻪ : . . . . . . . . . ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺪﺑﺨﺘﯿﻬﺎﯼ ﮐﭽﻠﻬﺎ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﺗﻮﯼ ﺟﻤﻊ ﻓﻘﻂ ﺍﻭﻧﺎ ﮐﺮﺍﻭﺍﺕ ﺯﺩﻩ ﺑﺎﺷﻦ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ ﺑﻬﺶ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﻨﻦ ، ﻣﯿﮕﻦ : ﺍﻭﻥ ﯾﺎﺭﻭ ! ﮐﭽﻠﻪ ! ﺣﺎﻻ ﺍﯾﻦ ﺗﻮ ﺳﺮﺷﻮﻥ ﺑﺨﻮﺭﻩ ! ﺍﮔﻪ ﺑﻪ ﺷﺨﺺ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯿﺶ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ ... ﻣﯿﮕﻦ : ﺍﻭﻥ ﯾﺎﺭﻭ ﮐﻪ ﺑﻐﻞ ﮐﭽﻠﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ! ﻋﺠﺐ ﻣﮑﺎﻓﺎﺗﯽ ﺩﺍﺭﻥ ﮐﭽﻼ
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:27
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:26
ﻣﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ : ﭼﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﻭﻗﺘﯽ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﯿﺸﯿﻨﯽ ﺳﻤﺒﻮﺳﻪ ﻣﯿﭙﯿﭽﯽ ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻋﺮﺽ ﯾﮏ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻣﯿﺨﻮﺭﻣﺸﻮﻥ ؟ ﺯﻧﺶ ﻣﯿﮕﻪ : ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻣﺎﻩ ﮐﺎﺭ ﺣﻘﻮﻗﺖ ﺭﻭ ﻣﯿﺎﺭﯼ ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻋﺮﺽ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺧﺮﺟﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ ! ﻳﻜﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﮕﻪ ﺁﺧﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﻣﻦ ﺳﻤﺒﻮﺳﺘﻮ ﺑﺨﻮﺭ ﭼﺮﺍ ﺭﻭﯼ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺮﯼ !!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:26
.ﺁﺑﺮﯾﺰﺵ ﺑﯿﻨﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺍﺭﻭﺧﻮﻧﻪ ﻗﺮﺹ ﺿﺪ ﺣﺴﺎﺳﯿﺖ ﺑﮕﯿﺮﻡ ...... ﺗﻮ ﻋﻮﺍﺭﺽ ﺟﺎﻧﺒﯿﺶ ﻧﻮﺷﺘﻪ : . . . . . . . . ﺳﺮﺩﺭﺩ، ﺳﺮﮔﯿﺠﻪ، ﺣﺎﻟﺖ ﺗﻬﻮﻉ، ﺍﺧﺘﻼﻝ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ، ﻧﺎﺭﺳﺎﯾﯽ ﮐﺒﺪ، ﺳﮑﺘﻪ ﯼ ﻗﻠﺒﯽ، ﺳﮑﺘﻪ ﯼ ﻣﻐﺰﯼ، ﻣﺮﮒ ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﯽ!!! ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﺸﯿﻤﻮﻥ ﺷﺪﻡ با آستینم پاک میکنم ﺍﻣﻨﯿﺘﺶ ﺑﯿﺸﺘﺮﻩ
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:23
در کتاب درود بر خودم، دکتر دانیال امن مى گوید: در هجده سالگى، نگران تفکر دیگران در مورد خودتان هستید. وقتى چهل ساله مى شوید، اهمیتى نمى دهید که دیگران در مورد شما چه فکر مى کنند. و زمانى که شصت ساله مى شوید، پى مى برید که اصلا هیچکس در مورد شما فکر نمى کرده است! واااااای که چه آسان هدر می دهیم عمر خویش را فقط به گمان...
-
خاصیت
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:23
بگذاریم طنز تلخ خاصیت ما باشد نه رابطه خاص مان با طنز تلخ!!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:22
روزی مردی از خدا دو چیز خواست یک پروانه و یک گل اما چیزی که خدا در عوض به او بخشید یک کاکتوس و یک کرم بود مرد غمگین شد با خود اندیشید خدا بندگان زیادی دارد باید به همه ی آنها توجه کند و تصمیم گرفت در این باره سوالی نپرسد بعد از مدتی مرد در کمال ناباوری مشاهده کرد که از آن کاکتوس زشت و پر از خار گلی بسیار زیبا روئیده...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:20
مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید: «چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟» چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم». مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!» چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت : «نمازش تمام شد!» مرد که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:19
ﯼ ﻧﻔﺮ ﺏ ﺩﻭﺳﺘش ﺯﻧﮓزدﮔﻔﺖ: 400 ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺍحتیاج ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺍﺭﯼ، ﺑﺪﯼ؟ ﺩﻭﺳﺘﺶﮔﻔﺖ: ﺷﺐ ﺑﯿﺎ کافی شاپ ﺑﮕﯿﺮ ... ﺷﺐ ﺷﺩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﺩﯾﺪ ﮔﻮﺷﯿﺶ ﺩﺭﺩﺳﺘرﺲﻧﯿﺴت ... رﻓﺖ ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎپ ﺩﯾﺪ ﺍﻭﻧﺠﺎﺳﺖ گفت اگه پول نداری بگو ندارم، چرا گوشتو خاموش کردی رفیقش گفت خاموش نکردم، فروختمش بیا بگیر، اینم پولش
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشت 1394 17:18