پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دست مخترع کولر درد نکنه چون:
اگه به ما بود الان یا میگفتیم مشیتِ خدا در اینه که هوا گرم باشه و حتما یه حکمتی هست،باید تحمل کرد و نباید تو کارِ خدا دخالت کرد!!
یا اینکه یه دعا ساخته بودیم و میگفتیم باید
روزی 70 بار از روش خوند تا خنک شد...!
اگرم میخوندیم و خنک نمیشدیم،میگفتن با اخلاص نخوندی
و
فقط بنده های واقعی و با تقوا خنک میشن ...!!

یه ﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﮔﺬﺷﺖ ..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺯ ﺍﻧﺘﮕﺮﺍﻝ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﮑﺮﺩﻡ !!
بمیری ریاضی

تاحالا دقت کردین تنها چیزی که تاحالا تونسته قیمت خودشو حفظ کرده همین یارانه اس ...














لامصب ازینی که هست بالاتر نمیره ...
والا بخدا ...

ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﺍﯾﺮﺍﻧﻪ ﮐﻪ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﺩﺭﺱ ریاضی و فیزیک و ادبیات و ...ﻣﯿﺨﻮﻧﯽ ﻭﻟﯽ ﻣﻮﻗﻊ.
ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ








 ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺍﻟﻤﺴﺎﺋﻞ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﺎد

مارها قورباغه ها را می خوردند و قورباغه ها غمگین بودند
قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند
لک لک ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند
لک لک ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه ها
قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند
عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند و عده ای دیگر خواهان باز گشت مارها شدند
مارها باز گشتند و همپای لک لک ها شروع به خوردن قورباغه ها کردند
حالا دیگر قورباغه ها متقاعد شده اند که برای خورده شدن به دنیا می آیند
تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است
اینکه نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان

"حکایت این روزای ماست"

اگر استراحت کافى داشته باشید، ورزش کنید، هرگز از روغن اشباع با ترانس بالا استفاده نکنید، الکل مصرف نکنید و حتى المقدور از استرس بدور باشید...
.
.
.
.
.
باز هم خواهید مُرد!
پس هر کارى دلتون میخواد بکنید....
روزگار بر ما ایرانیها وفایی نداشت گوجه کاشتیم سرما نذاشت خیار کاشتیم بازار نداشت تریاک کاشتیم پاسگاه نذاشت بز داشتیم گرگ نذاشت زنبور داشتیم عسل نداشت یارانه بود گرونی نذاشت همگی ضرر بود و طلبکار دست بر نداشت لعنت به این شانس یادتونه خواستیم مساوی کنیم مسی نذاشت !!!!!
پس هر کاری دلتون میخواد بکنین.....

کچل کُن...
برو بالا شهر...
همه فکر میکنن مُد ِ ...!
برو وسط ِ شهر...
فکر میکنن سربازی...
"بیا" پایین شهر...
همه فکر میکنن زندان بودی...!!!
این همه اختلاف...
فقط در شعاع ِ بیست کیلومتر.....!

جنبه چیست؟
آن چیز که اگر داشته باشی می گویند "خاک تو سرش هر چی میگیم، بهش بر نمیخوره "
و اگر نداشته باشی می گویند "خاک تو سرش هر چی میگیم، بهش بر میخوره "
 یه همچین جامعه واقع بینی داریم ما!!
ߘ


گاهی وقتا به جای خاموشی در جواب ابلهان ،








باید یه مشت بخوابونی زیر چشمش!چون آدمی که ابله باشه ،
معنی اون سکوت رو هم نمیفهمه !

تو اتوبوس یه‌ دونه از این زن چادریا که فقط دماغشون معلومه به یه دختره گفت:
دختر خانوم موهات معلومه!!! این چه وضعیه؟
دختره هم برگشت گفت: موی من هم مثل زبون شما سر جاش بند نمیشه دیگه !!!
ینی اتوبوس رفت رو هوا ها !!.

پائولو کوئیلو یه متنی داره با این مضمون:


ما آدما دو تا سبد با خودمون داریم. یکی جلومون آویزونه، یکی رو پشتمون آویزون کردیم.
نکات مثبت و خوبی هامون رو میندازیم تو سبد جلویی، عیب هامون رو تو سبد پشتی.
وقتی توی مسیر زندگی داریم راه میریم، فقط دوچیز رو میبینیم :
 خوبیهای خودمون و عیبهای نفر جلویی!!

ﺯﻥ ﻧﺼﻒ ﺷﺐ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﯿﺴﺖ ، ...
ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﻭ ﮔﺸﺖ ، ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ
ﺯﻝ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻓﮑﺮﯼ ﻋﻤﯿﻖ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺷﮏﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﻓﻨﺠﺎﻧﯽ
ﻗﻬﻮﻩ ﻣﯽﻧﻮﺷﯿﺪ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ...
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺷﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﺷﺐ ﺍﯾﻨﺠﺎ
ﻧﺸﺴﺘﯽ؟ !
ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻫﯿﭽﯽ ﻓﻘﻂ ﺍﻭﻥ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺎﺭﻡ،
۲۰ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﮐﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﻭ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ، ﯾﺎﺩﺗﻪ ... ؟؟ !
ﺯﻥ ﮐﻪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺗﺤﺖ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺶ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺁﺭﻩ
ﯾﺎﺩﻣﻪ
ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ : ﯾﺎﺩﺗﻪ ﭘﺪﺭﺕ ، ﻣﺎ ﺩﻭﺗﺎ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﭘﺎﺭﮎ ﻣﺤﻠﻤﻮﻥ ﻏﺎﻓﻠﮕﯿﺮ ﮐﺮﺩ؟
ﺯﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ ﮔﻔﺖ : ﺁﺭﻩ ﯾﺎﺩﻣﻪ، ﺍﻧﮕﺎﺭ
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺑﻮﺩ
ﻣﺮﺩ ﺑﻐﻀﺶ ﺭﺍ ﻗﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ : ﯾﺎﺩﺗﻪ ﭘﺪﺭﺕ ﺗﻔﻨﮓ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﻦ ﻧﺸﻮﻧﻪ
ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﯾﺎ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﯾﺎ ۲۰ ﺳﺎﻝ ﻣﯽﻓﺮﺳﺘﻤﺖ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﺏ ﺧﻨﮏ
ﺑﺨﻮﺭﯼ ؟
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ : ﺁﺭﻩ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﯾﺎﺩﻣﻪ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻣﺤﻀﺮ ﻭ !...
ﻣﺮﺩ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺟﻠﻮﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﺯﺍﺩ ﻣﯽ
ﺷﺪﻡ

با دین یا بدون دین،
انسانهای خوب،کارهای خوب میکنند و انسانهای بد، کارهای بد...
اما برای اینکه انسان با ظاهر خوب بتواند کار های بد بکند قطعا به دین نیاز دارد...!!!!!!

به یه مرد ایرانی میگن: نمازمیخونی؟میگه عادت ندارم
میگن :روزه میگیری؟میگه طاقت ندارم
میگن :مسجد میری؟میگه وقت ندارم
میگن :خیرات میکنی؟میگه درآمد ندارم میگن :صیغه میکنی؟میگه آره بابا دیگه کافر که نیستم!!


کلاغ جان می رسانمت , من به آخر قصه نزدیکم ...!

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺟﺎﻥ ، ﻋﺰﯾﺰﻡ

ﺍﮔﻪ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﯿﺪﯼ ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣﯽ ﺑﺎﻫﺎمون ﺭﺍﻩ ﺑﯿﺎ قربونت برم , مرسی

بعضی وقتا پشه ها یه جایی از بدنمونو نیش میزنن که خودمونم نمیدونستیم همچین جایی داریم

شعوری که استامینوفن برای تسکین دردای آدم داره خیلی از آدما ندارن

قلم چی دیگه کم مونده اینو تبلیغ کنه

به نام خدا مسی هستم بهترین بازیکن جهان , از سال سوم دبیرستان عضو کانون قلم چی بودم

بیا باهم رفت و آمد نکنیم , مثلا وقتی می آیی نرو

راستش با خوندن هر ورق از جزوه هام دارم به این نتیجه میرسم کلاس سوم دبستان
همون موقع که کارت صد آفرین گرفتم ، تو اوج که بودم باید درسو میذاشتم کنار ...
اشتباه کردم

دختر بچه ای از برادرش پرسید , معنی عشق چیست ؟

برادرش جواب داد , عشق یعنی تو هر روز شکلات من رو , از کوله پشتی مدرسه‌ام

 بر میداری و من هر روز بازهم شکلاتم رو همونجا میگذارم

اومدم تو این هوای سرد و بارونی قهوه درست کنم و کنار شومینه با آرامش قهوه بخورم و از پنجره بارش بارون رو تماشا کنم , بعد دیدم تو خونه مون نه شومینه داریم نه قهوه , پنجره هم رو به ساختمون روبه رومونِ که خرابش کردن هیچی دیگه , نشستم پای لپتاپ دارم طنز تلخ مینویسم!

ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯿﺎﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔـــﺖ :

ﺗﻮ ﺧﯿـــــــــﻠـــــــــﯽ ﺑﺎ ﮐﻼﺳــــﯽ ﻗﺒﻮﻝ , ﺍﻣـــــﺎ ﻣﻦ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻼﺳﺎﺭﻭ ﺑﭙﯿﭽــــــــــــﻮﻧﻢ !

همیشه مراقب جفتک انداختن اونایی که خــــَـــر کردید باشید

بعضیا سواد حرف زدن ندارن ، اون هیچی
ولی مشکل اینجاست که شعور خفه شدنم ندارن که واقعا معضل بزرگیه

ﻣﯿﮑﺮﻭﺟﻮﮐﻮﻣﺘﺮ ﭼﯿﺴﺖ؟ ......
.
.
.




ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ
ﺑﯿﻦ ﻭﻗﻮﻉ ﯾﮏ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪﻥ ﺑﻪ ﺟﻮﮎ
ﺭﺍ ﻣﯿﮑﺮﻭﺟﻮﮐﻮﻣﺘﺮ ﻣﯿﻨﺎﻣﻨد...

ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻐﻮﻻﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﯽﺭﺣﻢ ﺗﺮﯾﻦ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﯿﻼﺧﻮﺧﺎﻥ ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ,
ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﺖ ﻭ ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎﯼ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ.ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﺩﺍﺭﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺩﻟﯿﺮ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﺎﻣﺸﺎﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻮﺍﺩﮔﺎﻥ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﻮﻣﭙﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮ ﺿﺪ ﺍﻭ ﻗﯿﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻃﯽ ﻧﺒﺮﺩﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﻼﺧﺮﻩ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﺷﺪ. 4 ﺍﻧﮕﺸت ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳت او ﻗﻄﻊ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷﺼﺘﺶ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻭ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺠﻬﯿﺰ ﻗﻮﺍ, ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﯿﻼﺧﻮ ﺧﺎﻥ ﺭﻓﺖ و ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻧﺸﺴﺖ. ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺍﻭ 4 ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷﺼﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ.
 ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ بیلاخ ﻧﺎﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﮐﺴﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺷﺶ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ بیلاﺥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ. ﮐﻢﮐﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ ﺑﻪ ﺑﻼﺩ ﮐﻔﺮ ﻧﯿﺰ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺑﯿﻼﺥ ﺑﻪ ﺑﯿﻼﯾﮏ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻻﯾﮏ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮔﺮﺩﯾﺪ.

اما مردم دنیا که این حرکت را از ما ایرانیها یاد گرفتند هنوز آنرا به عنوان پیروزی و موفق باشید استفاده می کنند.
(پروفسور فاروق صفی زاده)

اگه بی پولی هم جُرم محسوب میشد، الان برا نصفمون ابد بریده بودن.

ﮔـــــــــﻢ ﺷﺪﮦﺍﻡ ...


ﻣﯿﺎﻥ ﺟﻤﻌﯽ ﺁﺷﻨﺎ ﮐﻪ ﮬﯿﭻ ﮐﺪﺍﻡ

 
ﺑﻮﯼ ﺻـــــــﺪﺍﻗﺖ ﻧﻤﯽﺩﮬﻨﺪ ...

وقتی کسیُ واسه خودتون "مصادره" میکنید، چند وقت دیگه به "مزایده" نزارینش.

روزی مرد کشاورزی در مزرعه خود یک غاز زخمی پیدا کرد
مرد با آنکه کار زیادی در مزرعه داشت دست از کار کشید و غاز زخمی را به خانه برد
ابتدا کمی اب به او داد

سپس اورا کشت
پاک کرد
و کباب کرد و خورد.

متاسفانه اینجا ایران است و داستان ها بر اساس انتظارات شما خاتمه نمیابد.


هر وقت تو زندگیمون یه روزنه امید پیدا میشه
سریع یه پترس فداکار هم پیداش میشه انگشتشو میکنه توش

آشپزه اومده تو تلوزیون میگه میخوام یه ساندویچی آموزش بدم که دانشجوهایی که تو خوابگاه هستن و فر ندارن روی همون گاز کوچیک بتونن تهیه کنن.....!!!
حالا مواد اولیه اش چی بود؟
.
.
.
.
گوشت بوقلمون دودی ، پنیر پیتزا ، نون تست ، سس فرانسوی و سایر مخلفات ..!!!! انگار این یارو دانشجو ندیده بود تا حالا

تو خارج آدما آشغالا رو تفکیک میکنن، تو ایران آشغالا آدما رو

کادو جوراب به مردا و هدیه طلا به زنان در ایران، نشون میده که مردای ایرانی اندازه طلا پول درمیارنو اندازه یه جوراب به زنشون پول میدن!!
این همه سال نفهمیدیم!
.
.
.
من میرم به اکتشافات بعدیم برسم

هرسکوتی نشان ازضعف نیست..

دانشجویی میگوید:

یکی ازدکترهای دانشگاه ماکه استاد هم بوده،
ساعت دخترانه دستش بود وماهمیشه به او می خندیدیم...!

.
.
.

تااینکه
برامون مشخص شد
اون ساعت تنهادخترش بوده
که اونو ازدست داده بود..

دلهایی هست که دردمیکشد،امادم نمیزند..

همیشه سکوت شخص ،دلیل برعدم قدرت اوبرجواب دادنش نیست..
خیلی ها هستند که سکوت رااختیار میکنند،
تاکسی راجریحه دار نکنند..

خیلی هاهستند سکوت رااختیارمیکنند..،
چون درد دارند وحرف زدنشان دردشان را بیشترمیکند

خیلی هاهستندمی دانندکه حرف زدن دربعضی مواقع فایده ای ندارد

خیلی ها هم هنگام عصبانیت سکوت رااختیارمیکنندتاکسی راازدست ندهند

پس سپاس کسانی راکه
قبل ازعرض پوزش ،مارا معذور میدانند
وسپاس کسانی راکه
حال مارادرک میکنند،قبل ازاینکه ماآن راشرح دهیم
وسپاس کسانی راکه
باهمه عیبهایمان ما را دوست میدارند......

چگونه بعد از ازدواج از یک دختر لوس و ننر و بچه ننه
یک زن زندگی بسازیم؟
.
.
.
.
.
.
به نام خدا
کتک

. این که از جیب پدر بچه او باخبر است. این که زن درک کند شوهر او دربدر است. این که احساس کنند وضع چقدر خر تو خر است. بهترین هدیه روز پدر است!

شش نفربودیم، دوساعتی بودکه توی اسانسورگیرکرده بودیم، هواداشت تموم میشد، داشتیم نفسهای اخرو میکشیدم که یهو یکی دست کرد تو کیفشو یه چیپس در اورد و درشو باز کرد...
با هوای توی چیپس بود تونستیم دو ساعت دیگه دووم بیاریم تا امداد رسید!
کلید اسرار- چیپس

سر گذشتم این چنین شد: ما به دنیا آمدیم; دنیا به ما نیامد! حالا که ما بیخیال دنیا شدیم... دنیا بیخیال ما نمی شود!!!

ﮐﻔﺶ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ . ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ ... ﺁنطﺮﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ
ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ... ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ ... ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ. ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ
ﺭﺍ ﺷﺴﺖ . ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ : " ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ! ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ".
بر آنچه گذشت ،آنچه شکست ،آنچه نشد ...حسرت نخور ؛زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد ...

خدایا . . .
فانوست را کمی پایین تر بگیر
جاده ای که در آن قدم نهاده ام تاریک است، انتهایش را نمی دانم چیست. میترسم انتهایش بن بست باشد.
تو را به مهربانیت سوگند . . .
فانوست را کمی پایین تر بگیر تا روشنی بخش راه نامشخصم باشد.
نمی خواهم بی فانوس تو به جایی برسم که برگشتنم دشوار گردد و پشیمان شوم.
ای مهربانترینم . . .
من اکنون سخت به نور فانوست محتاجم...

سر چهار راه دختر بچه گفت...عمو ازم گل میخری؟؟؟
منم مثل تو فیلما یه پنج هزار تومنی دادم گفتم همشو بده...




دختره گفت عمو شاخه ای شیش هزار تومنه

اﻣﯿﺮ کبیر ﮔﻔﺖ :
دوران افول و عقب ماندگی ملتها زمانی شروع شد که؛
جای اندیشیدن را "تقلید" ,
جای تلاش و کوشش را "دعا" ,
جای فکر کردن به آرزوهای بزرگ را "قناعت"
جای اراده برای رفتن و رسیدن را "قسمت"
 و
جاى تصمیم عقلانى را "استخاره" گرفت.