پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

چوب



سیب رو طوری میخوریم که فقط چوبش باقی میمونه ... همه یادمون رفته که چوبی که داریم میخوریم از سیب شروع شده!!!!


"لذت" بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩه اﻧﺪ !

از گرما می نالیم.
از سرما فرار می کنیم.
در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم.
تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم
و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصیر غروب جمعه است و بس!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ
ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ:
ﻣﺪﺭﺳﻪ.. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .. ﮐﺎﺭ..
ﺣﺘﯽ ﺩﺭ سفرﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ!
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ
ﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎ ﺩﺭ"ﻓﻬﻢ" ﺯﻧﺪﮔﯿﺴﺖ!!

ﺭﻭﺯ ﻣﺮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ
ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ
ﺗﻨﻬﺎ ﺟﻮﺭﺍﺑﺸﺎﻥ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﻧﺒﻮﺩ
ﮐﻪ ﭘﯿﮑﺮﯼ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻭ ﺗﺮﮐﺶ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ
ﭘﺎﺱ ﻣﯿﺪﺍﺭﯾﻢ ﯾﺎﺩ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻤﺎﻥ را...


ﺭﻭﺯﯼ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﻣﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﻬﺸﺖ ﺷﺪﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎ
ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻗﺎﯾﻢ ﺑﺎﺷﮏ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﻨﺪ .
ﺍﻧﯿﺸﺘﯿﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﺸﻢ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺷﺖ .
ﺍﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ 100 ﻣﯿﺸﻤﺮﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺟﺴﺘﺠﻮ
ﻣﯿﮑﺮﺩ .
ﻫﻤﻪ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻧﺪ ﺑﻐﻴﺮ ﺍﺯ ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ...
ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﺑﻊ ﺑﻪ ﻃﻮﻝ ﯾﮏ ﻣﺘﺮ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ
ﺁﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ، ﺩﻗﯿﻘﺎ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻧﯿﺸﺘﯿﻦ .
ﺍﻧﯿﺸﺘﯿﻦ ﺷﻤﺮﺩ
ﺍﻭ ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ
ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ .
ﺍﻧﯿﺸﺘﯿﻦ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ‏( ﺳُﮏ ﺳُﻚ ﺑﻴﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﺬﺍﺭ ،
ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﺑﺎ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﺗﮑﺬﯾﺐ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﭼﺸﻢ ﻧﻤﻰ
ﺫﺍﺭﻡ
ﺍﻭ ﺍﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﻣﻦ ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﻧﯿﺴﺘﻢ !!!
... ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﻣﺨﻔﯿﮕﺎﻫﺸﻮﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺗﺎ
ﺑﺒﯿﻨﻦ ﺍﻭﻥ ﭼﻄﻮﺭ
ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﻪ ﮐﻪ ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ
ﻧﯿﺴﺖ ...
ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﺮﺑﻊ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺣﺖ ﯾﮏ
ﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻊ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ
ﮐﻪ ﻣﻦ ﺭﻭ، ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﺑﺮ ﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻊ ﻣﯿﮑﻨﻪ ...
ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﻮﺗﻮﻥ ﺑﺮ ﻣﺘﺮ ﻣﺮﺑﻊ ﺑﺮﺍﺑﺮ " ﯾﮏ
ﭘﺎﺳﮑﺎﻝ " ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻣﻦ " ﭘﺎﺳﮑﺎﻟﻢ " ﭘﺲ ﭘﺎﺳﮑﺎﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﺸﻢ ﺑﺬﺍﺭﻩ
ﺍﻧﻴﺸﺘﻴﻦ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺯﺩ ﻧﯿﻮﺗﻦ ﺩﻫﻨﺖ ﺳﺮﻭﯾﺲ
ﭘﺎﺳﮑﺎﻝ ﺑﻴﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﺬﺍﺭ !!!...


ﻧﻴﺎﺯﻱ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﻧﻴﺴﺖ !
ﻓﻘﻂ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻥ؛
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺭﺕ ﻣﻲ ﺩﻫﻨﺪ …
ﺳﺮ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺁﺳﻴﺐ ﻣﻲ ﺯﻧﻨﺪ
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﺖ ﻣﺪﺩ ﮐﻨﺪ
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ ﺗﻤﺎﺷﮕﺮﺷﺎﻥ ﺑﺎﺷﻲ !…



مردای واقعی ؛
زیباترین دختر دنیا رو دوست ندارن
اونا دختری رو دوست دارند که بتونه دنیاشون رو به زیباترین شکل بسازه...!!


دم غروب بود بارون میبارید.هوا کم کم داشت رو به تاریکی میرفت داشتم از زورخونه برمیگشتم که یهو چشمم افتاد به یه سبزی فروش که بیشتر سبزی هاشو نفروخته بود. ناراحت بود و نگران.
رفتم طرفش یقه پالتومو صاف کردم و باهاش دست دادم و کنارش ایستادم. کمی بعد مردم به هوای دیدن من و امضا گرفتن ازم میومدن و به بهانه سبزی خریدن کنارم می ایستادن. ظرف یک ساعت سبزی فروش تمام سبزی هاشو فروخت و خوشحال به خانه برگشت.
من هم راضی ام خدایا شکرت که امشب پدری شرمنده خانواده اش نشد...
(دفترچه خاطرات جهان پهلوان تختی)

سلامتی هر چی مرد با وجوده ...


پدرم تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم میتوانند مرد باشند
به سلامتی هرچی پدره
به سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری
برای سیر کردن شکم بچه اش
اما بچه ش خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه
به سلامتی پدری که نمی توانم را در چشمانش زیاد دیدیم ولی از زبانش هرگز نشنیدم


چارلی چاپلین میگه:
آدم خوبی باش
ولی!


وقتت رو
برای اثباتش به دیگران
تلف نکن .... !

 همیشه آنچه که درباره " من " میدانی باور کن ,
نه آنچه که پشت سر "من" شنیده ای

" من " همانم که دیده ای نه آنکه شنیده ای.......!

خیابان‌های ما به استثمار بانک‌ها درآمده‌اند؛

هر جا سر میچرخانیم بانک می‌بینیم!
یک بانک آمده تا برای خودش«صادرات» کند!
بانکی دیگر آمده تا اختلاسی در حد «ملّی» در آن رخ دهد!
یک بانک دیگر آمده تا با وعده، «ملّت» را سرگرم کند!
آن یکی تأسیس شده تا خودش و شرکایش را به «سامان» برساند!
یکی دیگرشان آمده تا حسرتِ «رفاه» را بر دلِ «کارگران» بگذارد!
یک بانک دیگر هم راه‌اندازی شده تا به «تجارت» خودش برسد!
دیگری آمده بدون هیچ نفعی برای «کشاورزی»!
آن‌ یکی آمده تا برای خودش «سرمایه»ای دست و پا کند!
بانک دیگری از راه رسیده تا به فکرِ «سینا»یِ خودش باشد!
یکی دیگرشان پا به گود گذاشته تا «آینده» خویش را بسازد!
یکی‌شان آمده تا برای «گردشگری»ای که نیست بانک بزند!
آن یکی برای جا نماندن از قافله، «نوین» را تَهِ «اقتصاد» چسبانده که درکش از دانش امثال من خارج است! این وسط، چند بانک دیگر هم هستند؛ مثل سپه، پاسارگاد و پارسیان که کارویژه آنها را نمی‌فهمم!
بانکها کابوس بزرگ جامعه ما هستند؛

ما «بانک زده» شده‌ایم به همین سادگی!


آهای خانومایی که نشستین و واسه
 روز مرد دارین خلاقیت به خرج میدین و جک و شعر درست میکنین
ازخودتون که پولی ندارین براشون یه کادو کوچیک بگیرین و جبران زحمتاش بشه جبران که نه حد اقل دلخوشش کنین که بیادش بودین امابا شعر و جک مسخرشون نکنین
تابحال شده دستای خستشو تو دستات بگیری و ببوسی
تا بحال شده وقتی حواسش نیس به چشمای پدرانه اش خیره بشی و نگاه کنی که چقدر پیرشده
چقدر ازوقتی باهم ازدواج کردین شکسته ترشده؟
فکر کردی وقتی ازسرکار میاد جای اینکه بغلش کنی خستگی ازتنش دربیاد به جونش غر میزنی تمام عقده زنونتو سرش خالی میکنی دنیا خراب میشه روسرش؟تا حالا شده بخوابه دست بکشی تو موهای مشکیش که توش تارهای سفیدو میشه پیداکرد
فکرشو کردی امروز تو سرکار چندین نفر بخاطر شندرقاز سرش منت کردن و غرورشو خورد کردن؟
مرد جایگاهی داره مث مادر
مردت رو تکریم و احترام کن اگر ازش نامهربانی دیدی بعد شکایت کن
مرد ازنسل کوروش پس نمیتونه بد باشه
خستگیهاشو بفهم
درد تو سینشو لمس کن
نگاه پر دردشو درک کن
مرد هم انسانه مث زن
پردرد تر و پررنج تراز یه زن


زندگی کوتاه ترازآن است که به خصومت بگذرد
وقلبهاگرامی ترازآنند که بشکنند
فرداطلوع خواهدکرد حتی اگرمانباشیم پس بیا
امروز را زیبا زندگی کنیم

ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣ


ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺟﺎﻥ ، ﻋﺰﯾﺰﻡ

ﺍﮔﻪ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﯿﺪﯼ ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣﯽ ﺑﺎﻫﺎمون ﺭﺍﻩ ﺑﯿﺎ قربونت برم ... فدات

خطای دید


خطای دید یعنی کسی که نیست مدام بیاد جلو چشمت

ریاضیِ عزیز



ریاضیِ عزیز , لطفا دیگه بزرگ شو و مسائلت رو خودت حل کن

اولین بار


کاش میشد بعضیارو چندبار فقط برای اولین بار ملاقات کرد ... ...

پراید بود


آیا میدانستیدجنس ماشین بیگلی بیگلی از چی بود ؟ که
 گوریل انگوری با اون هیکلش مینشست روش و آخ نمیگفت! پراید بود دیگه نه؟؟؟

عابر بانک



ای کسی که وقتی از عابر بانک پول میگری , می‌شمریش
حالا گیرم که کم بود , چی کار میخوای بکنی؟؟؟؟

ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ


ﺩﻭﻍ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯿﺎﺭﻩ و ﻗﻬﻮﻩ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﻣﯿﺎﺭﻩ ... ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻣﺨﻠﻮﻃﺶ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﺁﺩﻣﻮ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﻪ؟
 ﻓﻘﻂ ﻭﺍﺳم ﺩﻋﺎ ﮐﻨﯿﺪ , ﺩﻋﺎﺍﺍ

شاخ


درست است که گفته اند از محبت خار ها گل میشوند اما نمیدونم چرا یادشون رفت بگن از محبت بعضی از گل ها خار (شاخ ) میوشند؟؟!!!

مریخ خوردن



آیا میدانستید اگر روزی فضا نورد بشوید و به مریخ بروید و در آنجا پایتان پیچ بخورد به زمین نمیخورید؟!!! .... بلکه به مریخ میخورید .. بعله از کشفیات خودمه

ساماندهی نصیحت کردن


نصیحت کردن توی خانواده باید ساماندهی بشه!
یعنی مثلا عینِ معاینه فنی یه برچسب بزنن روت که قبلا نصیحت شدی!
دوباره یکی نیاد در مورد همون موضوع حرف بزنه ...!

خیلى بارمه


بعضیا فکر میکنن که من خیلى بارمه ... واسه همین ... به عنوان یه اﻻغ زحمت کش خیلى قبولم دارن

در ژاپن مردمیلیونری برای درد چشمش درمانی پیدا نمیکرد
بعداز ناامید شدن ازاطباء پیش راهبی رفت
 راهب به او پیشنهاد کرد به غیر از رنگ سبز به رنگ دیگری نگاه نکند
وی پس ازبازگشت دستور خرید چندین بشکه رنگ سبز را داد و همه خانه را رنگ سبز زدند همه لباسهایشان را
و وسایل خانه و حتی ماشینشان رابه رنگ سبز تغییر دادند
و چشمان او خوب شد.
 تا اینکه روزی مرد میلیونر راهب را برای تشکر به منزلش دعوت کرد
 زمانیکه راهب به محضر میلیونر میرسد جویای حال وی میشود
 مرد میلیونر میگوید:
خوب شدم
 ولی این گرانترین مداوایی بود که تا به حال داشته ام...
راهب با تعجب گفت اتفاقا این ارزانترین نسخه ای بوده که تجویز کرده ام
برای مداوا،تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز تهیه میکردید !!

برای درمان دردهایت،
 نمیتوانی دنیا را تغییردهی...
بلکه با تغییر نگرشت میتوانی دنیا را به کام خود دربیاوری
تغییر دنیا کار احمقانه ایست
ولی، تغییرنگرش ارزانترین و موثرترین راه است.

نگاهت زیبا...


منفورترین و محبوب ترین شاهان تاریخ ایران


منفورترین شاهان ایران:
ناصرالدین شاه:
بی لیاقت ترین شاه تاریخ ایران کسیکه با پنجاه سال سلطنتش در حالیکه جهان در اوج پیشرفت تمدن بود، ایران را پنجاه سال از تمدن عقب تر برد. بیشتر وقت او به اندازه گیری طول سبیلش و زن بارگی گذشت. در زمان او ترکمنستان و خیوه و پاکستان از ایران جدا شدند و هرات و افغانستان توسط انگلیس اشغال گشت و این شاه سرگرم با حرمسرای خود- بیش از 120 زن در حرمسرای او بودند- کوچکترین توجهی به این ناکامی ها ننمود. پادشاهی که در سن 68 سالگی عاشق دختری 12 ساله به نام ماه رخسار که خواهر زنش هم بود شد و در حالیکه این دختر بیچاره جای نبیره او بود او را عقد نمود. در کل پادشاهی ظالم، مغرور، شکمباره و در برابر بیگانگان سهل انگار بود.

فتحعلی شاه قاجار:
پادشاهی که تمام توجهش به آرایش  
ادامه مطلب ...


اگر حق با شماست، به خشمگین شدن نیازی نیست؛
و اگر حق با شما نیست، هیچ حقی برای عصبانی بودن ندارید!
صبوری با خانواده عشق است،
صبوری با دیگران احترام است،
صبوری با خود اعتماد به نفس است
وصبوری در راه خدا، ایمان است.
اندیشیدن به گذشته اندوه،
و اندیشیدن به آینده هراس می آورد؛
به حال بیاندیش تا لذت را به ارمغان آورد.
در جستجوی قلب زیبا باش نه صورت زیبا؛
زیرا هر آنچه زیباست، همیشه خوب نمی‌ماند؛
اما آنچه خوب است، همیشه زیباست.


رایانه تا رسید
مادر به اینترنت پیوست
پدر به رحمت ایزدی...
و شام ما
در بشقاب پشت بام خانه کپک زد!
میل داشتی به آدرس من ایمیل بزن:
Www.wc!


کارمند تازه وارد به مدیر:
جناب! من هرچی در یخچال اداره میزارم سریع خورده میشه
( پنیر” نون” گردو” حلوا” و… )
برای صبحونه فردای خودم چیزی باقی نمیمونه !
مدیر: آقای محترم لطفا فامیلتونو روش بنویسید
کارمند: فامیلم “صلواتیه” روی همه شون نوشتم 

بیکسی



این روزها به امید امدن کسی دلخوش مباش .چرا که بیکسی هم بد کسی نیست

همینجا پاره میشم


یه بار اومدم یه اسکناس پاره به یه راننده تاکسی بدم ،اینقد استرس داشتم نفهمه

گفتم ببخشید آقا من همینجا پاره میشم
راننده از شدت خنده تو داشبورد خرابکاری کرد

بعد از 10 دقیقه



روایت است که روزی لقمان و ایوب خواستند با اینترنت ایران کار کنند : بعد از 10 دقیقه
.
ایوب صبرش را از دست داد . لقمان ادبش را !!!


آدرس دادن در آمریکا :

خیابان 45 - شماره 120-منزل دیوید هاوارد.

آدرس دادن توی ایران :
بزرگراه آیت اله صدر عاملی
-خیابان حر ابن یزید ریاحی
- نرسیده به فلکه انصارالمجاهدین انقلاب اسلامی
- روبروی موسسه مالی و اعتباری قوامین
- جنب مسجد و حسینیه بلال حبشی
- کوچه شهید صیف الدین خواجه انصاری
- جنب سوپرمارکت ستاره گستران شرق
- بن بست هشتم
- پلاک۱+۱۲
-طبقه چهارم جنوبی،
منزل حاج کمال الدین عین آبادی مستوفی زادگان

ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻩ


رفتم ﮐﺒﺎﺑﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ : ۱۰۰ % ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﯼ !...

ﮐﺒﺎﺑﻮ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻩ

پله


دردهایت را دورت نچین که دیوار شوند،
زیر پایت بچین که پله شوند.

ﮐﺮﺍﯾﻪ ﻫـﺎ ﮔﺮﻭﻥ ﺷﺪ


ﺧﻮﺏ ﺷــﺪ ﮐﻪ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﻫـﺎ ﮔﺮﻭﻥ ﺷﺪ هاااااا. .....

ﻗﺒﻼََ ﯾﻪ ﻣﺴﯿـﺮﯼو ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ 1000 ﺗﻮﻣﻦ ﺑﻪ ﻧﻔﻌــﻢ ﺑﻮﺩ
ﺍﻻﻥ 1800 ﺗﻮﻣﻦ ﺑﻪ ﻧﻔﻌﻤﻪ ...

ﺁﺭﺍﻡ



ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍباﮐﺴﯽ ﺑﺰﻥ ﮐﻪ
ﺑﺎﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯼ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺁﺷﻨﺎﺳﺖ!
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺒﯿﻪ ﯾﮏ ﮐﻮﻩ ﯾﺨﯽ ﻣﯽﺷﻮﯼ
،ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺷﻮﺩوﺁﺑﺖ ﮐﻨﺪ..
ﺁﺭﺍﻡ
ﺁﺭﺍﻡ

حواست باشد


حواست به مدل سرزمینت باشد
نکند از مداد آبی
بهانه ی آسمان بتراشی

آزادی
تنها پرنده ای ست
که در قفس
نفس نمی کشد


دکتر شریعتی :

« کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ، آن هم به سه دلیل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم - که از همه تهوع آورتر بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت. !...

چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم . »


«پناه»
میبرم «به خدا»،

از عـیبی که،
«امروز» در خود می بینم،

و
«دیروز»
«دیگران را» به خاطر،
«هـمان عیـب» ملامت کرده ام.

محتاط باشیم، در «سرزنش» و «قضاوت کردن دیگران».

وقتی
نه از «دیروز او» خبر داریم و نه از "فردای خودمان"

وقت گناه کردن


همه طنز فضای مجازی ها بهشتى هستید!!

.
.
.
از بس انلاینن ... وقت گناه کردن ندارند

 

نمیشه



 با "دروغ" میشه خیلی چیزارو به دست آورد!

اما

نمیشه *نگهشون* داشت.




ﻃﺮﻑ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﻣﺪﻝ ۵۶ ﺩﺍﺭﻩ پوکیده…..

.ﯾﻪ ﺩﺭﺵ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﻨﺪﯼ ﺳﻪ ﺩﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺵ وا میشه…

ﺍﺻﻦ ﯾﻪ وضعی…

ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺑﺎ ﺧﻂ ﻧﺴﺘﻌﻠﯿﻖ ﺭﻭ ﺷﯿﺸﻪ ﻋﻘﺐ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﻡ

ﺍﺯ ﺩﻋﺎﯼ ﺧﯿﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ دارم…

ﯾﮑﯽ ﻧﯽ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻪ ﺍﺣﻤﻖ ﺗﻮ ﻋﺎﻕ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺪﯼ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ




تو جاده شمال داشتم میرفتم،یه دفعه یه گاو پرید وسط جاده!!
زدم رو ترمز و خیلی شاکی دستمو گذاشتم رو بوق،
دیدم همینجوری وایساده تو جاده داره نیگا میکنه،
اومدم پیاده شم
گاوه یه نگا به من کرد،
یه نگا به تابلوی محل عبور حیوانات،
بعد یه سری تکون داد و رفت!!!
اصلا داغونم کرد...


من در محیطی زندگی میکنم که وقتی کسی می میرد میگویند راحت شد ...؟؟؟
به راستی مگر ما چگونه زندگی میکنیم که ب ا مرگ راحت میشویم؟

* ما امروزه خانه های بزرگتر ، اما خانواده های کوچکتر داریم ؛
مدارک تحصیلی بالاتر ، اما درک عمومی پائینتر داریم
آگاهی بیشتر ، اما قدرت تشخیص کمتر داریم؛
بدون ملاحظه ایٌام را می گذرانیم ، خیلی کم می خندیم ;
خیلی تند رانندگی می کنیم ، خیلی زود عصبانی می شویم ؛

تا دیروقت بیدار می مانیم ، خیلی خسته از خواب بر می خیزیم ؛
خیلی کم مطالعه می کنیم ؛
 و خیلی زیاد دروغ می گوئیم ؛
زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما زندگی کردن را نه ؛
ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاهتر ؛
بیشتر خرج می کنیم اما کمتر داریم ، بیشتر می خریم ، اما کمتر لذت می بریم ؛
ما تا ماه رفته و برگشته ایم اما قادر نیستیم برای ملاقات عزیزی از یک سوی خیابان به آن سو برویم ؛
فضای بیرون را فتح کرده ایم ، اما فضای درون را نه ؛
بیشتر برنامه میریزیم اما کمتر به انجام می رسانیم؛
عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن را
مگر بیشتر از یک بار در زندگى فرصت داریم,,,؟




قطره عسلی بر زمین افتاد،مورچه ی کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود،پس برگشت و جرعه ای دیگر نوشید...باز عزم رفتن کرد،اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد،پس بر آن شد تا خود را در عسل بیاندازد تا هرچه بیشتر و بیشتر لذت ببرد...مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد...اما(افسوس)که نتوانست از آن خارج شود،پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت...در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد....

یکی از حکماء می گوید:
دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!
پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد،و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک
می شود.!!!


ﺍﯾــﻨـــﻘـــﺪﺭ ” ﺗـــﻌـــﻮﯾـــﺾ ” ﻧــﮑــﻦ …
ﺑـــﻪ ﺧــــﺪﺍ ﮔـــﺎﻫـــﯽ ﻣــﯿــﺘــﻮﺍﻥ ﺭﺍﺑــﻄــﻪ ﻫــﺎ ﺭﺍ ” ﺗــﻌــﻤــﯿــﺮ ” ﮐـــﺮﺩ
ﺣـــﺘــﯽ ﺑـــﺎ ﯾـــﮏ ﻟـــﺒــﺨـــﻨـــﺩ ﻋــﺎﺷــﻘــﺎﻧــﻪ

 تقدیم به پدرم

قلمم راست بایست!
واژه ها ...گوش به فرمان قلم!
همگی نظم بگیرید
مودب باشید!
صاحب شعر عزیزی است به نام "پدر"
امشب از شعر پرم،کو قلم و دفتر من؟!
آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم که نگو...
تک و تنها و غریبم!
تو کجایی پدرم...؟!
آنقَدَر حسرت دیدار تو دارم که نگو...
بسکه دلتنگ تو ام ،از سر شب تا حالا...
آنقَدَر بوسه به تصویر تو دادم که نگو...
جانِ من حرف بزن!
امر بفرما پدرم..
آنقَدَر گوش به فرمان تو هستم که نگو...
کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهاییست
آنقَدَر بی تو در این شهر غریبم که نگو...
پدر ای یاد تو آرامش من...!
امشب از کوچه ی دلتنگیِ من میگُذری؟!
جانِ من زود بیا
بغلم کن پدرم...!
آنقَدَر حسرت آغوش تو دارم که نگو...
گفته بودی: فرزندم! عاشق اشعار تو ام
ای به قربان تو فرزند..بیا دلتنگم
آنقَدَر شعر برای تو بخوانم که نگو...
پدرم...پدر خوبم
به خدا دلتنگم!
رو به رویم بِنِشینی کافیست
همه دنیا به کنار...
تو که باشی بابا!
دست و دلباز ترین شاعر این منطقه ام
آنقَدَر واژه به پای تو بریزم که نگو...
گرچه از دور ولی،دست تو را میبوسم
نه شعار است ،نه حرف!
آنقَدر خاک کف پای تو هستم که نگو


فراخوان حرکتی بزرگ و ملی
آغاز تحولی بزرگ در بیان جوک و نقطه پایانی بر جوکهای قومیتی.
ضمن تائید حقوق کلیه اقوام و در راستای همبستگی ملی، از انتشار جوکهای منجر به تحقیر هموطنان خودداری کنیم.
شایسته است، یکی از واژگان زیر را جایگزین نام اقوام در جوکها نمائیم:
یه نفر
یکی بود
یه یارو
طرف
و ...
بیایید دست در دست همدیگر و در راستای اصلاح فرهنگ خویش، همه با هم بخندیم نه بر هم.
پیوستن شما را با نشر این فراخوان در شبکه های اجتماعی خیرمقدم میگوئیم.



جوک ها یی که بدخواهان ما برای بی هویت کردن اذهان ما در جهت استثمار و استحمار ما می سازند را طوری اصلاح دهیم تا به نفع فرهنگ و ادب ما قابل استفاده شوند
هر آجری که دشمن برای نابودی ما پرت میکند میتواند سنگ بنای خانه ای شود که ما را از تیر رس آجرها خارج میکند .. عاقل نیست کسی که بخواهد آن آجر ها را سمت دشمن پرت کند .. و نادان کسی است که از پرتاپ آجرهای دشمن به سویش استقبال کند و آنها را به سمت خودی ها پرت کند
..
به جای کلمه آجر فرهنگ بگذارید


من و خدا سوار یک دوچرخه شدیم. من اشتباه کردم و جلو نشستم و خدا عقب. فرمان دست من بود و سر دوراهی ها دلهره مرا می گرفت. تا این که جایمان را عوض کردیم. حالا آرام شدم و هر وقت از او می پرسم که کجا می رویم؟ برمیگردد و با لبخند می گوید:
"تو فقط رکاب بزن"