(جشنواره فیلم های 10دقیقه ای ...)
اکران فیلم شروع شد.
شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق بود...
دو دقیقه از فیلم گذشت
چهار دیقه دیگر هم گذشت
هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود!
صدای همه درآمد.
اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند.
ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین
و به یک کودک معلول قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید..
جمله زیرنویس فیلم: این تنها 8 دقیقه از زندگی این انسان بود و شما طاقتش را نداشتید.
پس قدر زندگیتان را بدانید!
ﻫﻤﻪ ﺧﺮﺍﺑﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﺮﺍﺑﯿﻢ !
ﺑﯿﺨﻮﺩﯼ ﻻﻑ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ و ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺧﻼﻗﯿﻢ
ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺧﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﺮﺳﯿﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﺧﻮﺩ ﺑﯽ ﺍﺧﻼﻕ !
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍهی های ﻣﺎ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ !
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﺒﻮﺩﻫﺎ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﯾﻢ !
ﻣﺎ ﻗﺎﺗﻼﻥ ﺭﻭﺡ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﯾﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺑﻪ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻫﻢ ﺩﺭ ﮔﺬﺭﯾﻢ …
.آمدی، آمدنت حال مرا ریخت بهم
یک نگاهت همه ی فلسفه را ریخت بهم
آمدی و دل من سخت در این اندیشه:
آن همه منطق و قانون چرا ریخت بهم
قاضی عادل قصه به نگاهت دل باخت
یک نگاه کردی و یک دادسرا ریخت بهم
چهره ی شرقی زیبای تو شد موجب خیر
یک به یک انجمن غرب گرا ریخت بهم
شاعران، طالب سوژه، همه دنبال تو اند
سوژه پیدا شد و شعر شعرا ریخت بهم
جاذبه مال زمین است، تو شاید دزدی
که فقط آمدنت جاذبه را ریخت بهم
من همان آدم پر منطق بی احساسم
پس چرا آمدنت، حال مرا ریخت بهم
ﻣﻨﻔﯽ ﺑﺎﻓﯽ ﻣﻤﻨﻮﻉ !!!
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻼﻣﯽ ﺭﺍ ﺟﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﺭﺗﻌﺎﺷﯽ میساﺯﯼ
ﻭ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﺗﻮ ﻣﻮﺟﯽ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﺩ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﺨﺎﻃﺐ
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺝ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺑﺮﺩ و ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﺝ
ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺝ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﯾﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺮﻭﺩ ﺧﻮﺩ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ
ﻣﮕﺬﺍﺭ ﻣﻮﺝ ﮐﻼﻣﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺰﻭﻝ ﺳﻮﻕ ﺩﻫﺪ ...
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﻧﮕﻮ
ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺷﯿﻮﻩ ﺑﮕﻮ
ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻭﺭﯼ
ﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻣﻪ ﯼ ﺧﺸﻢ
ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮐﻼﻡ ﺗﻮ ﺟﺎﺭﯼ ﻣﯿﺴﺎﺯﺩ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁن چیزﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺴﺘﯽ
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺗﺎ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺑﯿﻬﺎﯾﺖ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﻮﺩ
ﺍﺯ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ ﺗﯿﺮﮔﯿﻬﺎ ﺑﺮ ﺁﯾﻨﻪ ﯼ ﺩﻝ ﻣﺨﺎﻃﺒﺖ ﻭﺍﻫﻤﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﯿﺮﮔﯿﻬﺎ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﻣﯽ ﯾﺎﺑﺪ
ﭘﺲ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻧﻮﺑﻪ ﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﮕﺬﺍﺭ ﮐﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺗﯿﺮﻩ ﻭ ﺗﺎﺭ ﺷﻮﺩ ...
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻨﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺟﺎﺭﯼ ﮐﻦ
ﺟﻬﻨﻢ ﻣﮑﺎﻧﯽ ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺡ ﻧﺎﺭﺍﺿﯽ ﺍﺳﺖ ...
ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺩﺭﻭﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻬﺸﺖ
" ﺁﺭﺍﻣﺶ " ﻫﻨﺮ ﻧﭙﺮﺩﺍﺧﺘﻦ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺋﻠﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺣﻞ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺳﻬﻢ ﺧﺪﺍﺳﺖ ...
نظرتون چیه پراید وانت رو بفرستیم انگلیس برای ثبت تو کتاب رکوردهای گینس؟!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
به عنوان بزرگترین دمپایی جلو بسته جهان...!!!
هییسسسسسسس!!!!!!
یواش ترخوشحالی کنید!!!!!!!!!!!
شایدکسی پدر نداشته باشه…ا
ااااااینقدراین طلای با ارزش را به رخ نکشید ...
قدرش را بدونید ..
ازکنارش بودن لذت ببرید،
دستاشو بوس کنید،
ساعتها نگاهش کنید ،پدرهدیه نمیخواد...پدرخودش هدیه س
ازدستش ندید براش وقت بذارید
نگید بابا گیرنده من.بزرگ شدم نه!!!!!
توبرای اون همون موجود کوچولویی .... مواظب باش اون فرشته توست که به زمین اومده... تاازتو حمایت کنه... مواظب باش دل فرشته را نشکنی...
فقط یک کم یواشتر!!!
شاید کسی دلش براپدرش تنگ شده باشه..... روزت مبارک پدر مهربونم
خدایا!
من همینم: یه کوچیک گناهکار
تو همونی: یه بزرگ حکیم
پس بیا با هم کنار بیاییم
تو همینجوری منو قبول کن
منم سعی میکنم با حکمتت خودمو سازگار کنم
ﺭﺿﺎ ﻋﻄﺎﺭﺍﻥ ﻣﯿﮕﻪ :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺪﺑﺨﺘﯿﻬﺎﯼ ﮐﭽﻠﻬﺎ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﺗﻮﯼ ﺟﻤﻊ ﻓﻘﻂ ﺍﻭﻧﺎ
ﮐﺮﺍﻭﺍﺕ ﺯﺩﻩ ﺑﺎﺷﻦ
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ ﺑﻬﺶ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﻨﻦ ،
ﻣﯿﮕﻦ :
ﺍﻭﻥ ﯾﺎﺭﻭ ! ﮐﭽﻠﻪ !
ﺣﺎﻻ ﺍﯾﻦ ﺗﻮ ﺳﺮﺷﻮﻥ ﺑﺨﻮﺭﻩ !
ﺍﮔﻪ ﺑﻪ ﺷﺨﺺ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯿﺶ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ ...
ﻣﯿﮕﻦ : ﺍﻭﻥ ﯾﺎﺭﻭ ﮐﻪ ﺑﻐﻞ ﮐﭽﻠﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ !
ﻋﺠﺐ ﻣﮑﺎﻓﺎﺗﯽ ﺩﺍﺭﻥ ﮐﭽﻼ
ﻣﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ : ﭼﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﻭﻗﺘﯽ ﭼﻬﺎﺭ
ﺳﺎﻋﺖ ﻣﯿﺸﯿﻨﯽ ﺳﻤﺒﻮﺳﻪ ﻣﯿﭙﯿﭽﯽ ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻋﺮﺽ ﯾﮏ ﺩﻗﯿﻘﻪ
ﻣﯿﺨﻮﺭﻣﺸﻮﻥ ؟
ﺯﻧﺶ ﻣﯿﮕﻪ : ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻣﺎﻩ ﮐﺎﺭ
ﺣﻘﻮﻗﺖ ﺭﻭ ﻣﯿﺎﺭﯼ ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻋﺮﺽ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺯﺍﺭ
ﺧﺮﺟﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ !
ﻳﻜﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﮕﻪ ﺁﺧﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﻣﻦ ﺳﻤﺒﻮﺳﺘﻮ ﺑﺨﻮﺭ ﭼﺮﺍ ﺭﻭﯼ
ﺍﻋﺼﺎﺏ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺮﯼ !!!
.ﺁﺑﺮﯾﺰﺵ ﺑﯿﻨﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺍﺭﻭﺧﻮﻧﻪ ﻗﺮﺹ ﺿﺪ ﺣﺴﺎﺳﯿﺖ ﺑﮕﯿﺮﻡ ......
ﺗﻮ ﻋﻮﺍﺭﺽ ﺟﺎﻧﺒﯿﺶ ﻧﻮﺷﺘﻪ :
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺳﺮﺩﺭﺩ، ﺳﺮﮔﯿﺠﻪ، ﺣﺎﻟﺖ ﺗﻬﻮﻉ، ﺍﺧﺘﻼﻝ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ،
ﻧﺎﺭﺳﺎﯾﯽ ﮐﺒﺪ، ﺳﮑﺘﻪ ﯼ ﻗﻠﺒﯽ، ﺳﮑﺘﻪ ﯼ ﻣﻐﺰﯼ، ﻣﺮﮒ ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﯽ!!!
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﺸﯿﻤﻮﻥ ﺷﺪﻡ با آستینم پاک میکنم ﺍﻣﻨﯿﺘﺶ ﺑﯿﺸﺘﺮﻩ
در کتاب درود بر خودم، دکتر دانیال امن مى گوید:
در هجده سالگى، نگران تفکر دیگران در مورد خودتان هستید.
وقتى چهل ساله مى شوید، اهمیتى نمى دهید که دیگران در مورد شما چه فکر مى کنند.
و زمانى که شصت ساله مى شوید، پى مى برید که اصلا هیچکس در مورد شما فکر نمى کرده است!
واااااای که چه آسان هدر می دهیم عمر خویش را فقط به گمان اینکه:
نکند دیگران اینطور در مورد من فکر کنند...
پس جان دل
تا فرصت زندگی داری
جانانه زندگی کن.....
و عمر گرانمایه را به خاطر توهم فکر دیگران هدر نده.....
و دریاب این فرصت ناب زندگی را.....
روزی مردی از خدا دو چیز خواست
یک پروانه و یک گل
اما چیزی که خدا در عوض به او بخشید یک کاکتوس و یک کرم بود
مرد غمگین شد با خود اندیشید خدا بندگان زیادی دارد باید به همه ی آنها توجه کند
و تصمیم گرفت در این باره سوالی نپرسد بعد از مدتی مرد در کمال ناباوری مشاهده کرد که از آن کاکتوس زشت و پر از خار گلی بسیار زیبا روئیده است و آن کرم زشت تبدیل به پروانه ای زیبا شده است
راه خدا همواره بهترین راه است اگر چه بنظر ما غلط بیاید آنچه می خواهید همیشه آنچه نیست که نیاز دارید اگر چیزی از خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید به او اعتماد کنید
خارهای امروز گلهای فردایند ...
مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید: «چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟»
چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم».
مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!»
چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت : «نمازش تمام شد!»
مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟
چوپان گفت: بهترازاین بلد نبودم
مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.
شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد. از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟»
پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!»
مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟
چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد، با خدا گفتم : « خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی ؟ »
.
به نام خدای آن چوپان ... که قلب مهربان آن چوپان ، قطره ای از اقیانوس بی کران عشق و محبت اوست
ﯼ ﻧﻔﺮ ﺏ ﺩﻭﺳﺘش ﺯﻧﮓزدﮔﻔﺖ:
400 ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺍحتیاج ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺍﺭﯼ، ﺑﺪﯼ؟
ﺩﻭﺳﺘﺶﮔﻔﺖ: ﺷﺐ ﺑﯿﺎ کافی شاپ ﺑﮕﯿﺮ ...
ﺷﺐ ﺷﺩ
ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﺩﯾﺪ ﮔﻮﺷﯿﺶ ﺩﺭﺩﺳﺘرﺲﻧﯿﺴت ...
رﻓﺖ ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎپ ﺩﯾﺪ ﺍﻭﻧﺠﺎﺳﺖ
گفت اگه پول نداری بگو ندارم، چرا گوشتو خاموش کردی
رفیقش گفت خاموش نکردم، فروختمش
بیا بگیر، اینم پولش
مردی همسایه ای کافر داشت .
هر روز و هر شب همسایه ی کافر را لعن و نفرین می کرد .
: خدایا ! جان این همسایه ی کافر مرا بگیر و مرگش را نزدیک کن !!
( طوری که مرد کافر می شنید )
زمان گذشت و آن فرد بیمار شد.دیگر نمی توانست غذا درست کند ؛ ولی غذایش در کمال تعجب سر موقع در خانه اش حاضر می شد .
می گفت :خدایا ! ممنونم که بنده ات را فراموش نکردی و غذای مرا در خانه ام حاضر و ظاهر میکنی و لعنت بر آن کافر خدانشناس که تو را نمی شناسد...!
روزی از روزها که می خواست برود و غذا را بردارد ؛ دید این همسایه ی کافر است که برایش غذا می آورد .
از آن شب به بعد قصه ی ما دیگر باین گونه دعا می گفت :
خدایا ! ممنونم که این مرتیکه ی شیطان را وسیله کردی که برای من غذا بیاورد . من تازه حکمت تو را فهمیدم که چرا جانش را نگرفتی....!!!!!
جهل امری است که با هیچ صراطی راهش تغییر نمی کند .
جهل در بینش و اندیشه ی آدمهاست، ربطی به دین ندارد.
دختری یک تبلت خریده بود پدرش وقتی تبلت را دید پرسید: وقتی آنرا خریدی اولین کاری که کردی چی بود گفت: روی صفحه اش را بابرچسب ضدخش پوشاندم و یک کاور هم برای جلدش خریدم پدر گفت: کسی مجبورت کرد اینکار را بکنى جواب داد نه! پدر پرسید به نظرت با این کارت به شرکت سازنده ش توهین شد جواب دادنه پدر، اتفاقا خود شرکت توصیه میکند که از کاور استفاده کنیم پدر پرسید چون تبلت زشت و بی ارزشی بود اینکار را کردى جواب داد اتفاقا چون دلم نمیخواهد ضربه ای بهش بخوره و از قیمت بیفته این کار را کردم پرسید کاور که کشیدی زشت شد جواب داد به نظرم زشت نشد ولی اگه زشت هم میشد، به حفاظتی که از تبلتم میکنه می ارزه پدر نگاه با محبتی به چهره دخترش انداخت
زندگى موسیقى گنجشکهاست
زندگى باغ تماشاى خداست…
زندگى یعنى همین پروازها،
صبح ها، لبخندها، آوازها…
زندگى ذره ى کاهیست، که کوهش کردیم
شعر طنزی با تیکه کلام جواد رضویان
واس ماس
خدایا دیگران را داده ای پول
تنی رنجیده و بیمار، واس ماس
به دست دیگران گل های رنگی
ولیکن درد و زخم خار، واس ماس
برای دیگران حور بهشتی
خطرهای عذاب النار، واس ماس
یکی را می دهی طاووس و طوطی
ولی دندان و نیش مار، واس ماس
به روی بام ایشان، باز شاهی
رتیل و گربه بر دیوار، واس ماس
بقیه غرق شادی و سرورند
ولیکن ماتم بسیار، واس ماس
گروهی مالک آب حیاتند
ولی گنداب آب انبار، واس ماس
گرفتند و نهان کردند و خوردند
تعارف کردن و ایثار، واس ماس
برادرهای مردم جمله شاغل
گروهی لشکرِ بیکار، واس ماس
به آن ها بال اندر بال دادی
همیشه بارِ روی بار، واس ماس
دمادم سرخوش و سرگرم سورند
همه بدبختی و ادبار، واس ماس
به آن ها امتیازات و هدایا
شکایت نامه و اخطار، واس ماس
به ایشان دوستان خوب دادی
رفیقِ دزد و آدم خوار، واس ماس
نصیب دیگران باران و برف است
ولی گَرد مصیبت بار، واس ماس
شراب و شیر و شربت سهم آنهاست
چرا پس قهوه ی قاجار، واس ماس؟
ببین تخم طلایش مال آنهاست
از آن «مرغ سحر»، منقار واس ماس
اگر استراحت کافى داشته باشید، ورزش کنید، هرگز از روغن اشباع با ترانس بالا استفاده نکنید، الکل مصرف نکنید و حتى المقدور از استرس بدور باشید...
.
.
.
.
باز هم خواهید مُرد!
پس هر کارى دلتون میخواد بکنید.... روزگار بر ما ایرانیها وفایی نداشت گوجه کاشتیم سرما نذاشت خیار کاشتیم بازار نداشت تریاک کاشتیم پاسگاه نذاشت بز داشتیم گرگ نذاشت زنبور داشتیم عسل نداشت یارانه بود گرونی نذاشت
یادتونه خواستیم مساوی کنیم مسی نذاشت !!!!!
پس هر کاری دلتون میخواد بکنین.....روز خوبی داشته باشید.
کاش می شد خنده را تدریس کرد
کارگاه خوشدلی تاًسیس کرد
کاش می شد عشق را تعلیم داد
ناامیدان را امید و بیم داد
شاد بود و شادمانی را ستود با نشاط دیگران ، دلشاد بود
کاش می شد دشمنی را سر برید
دوستی را مثل شربت سر کشید
دشمن بی رحمی و اجحاف بود
دوستدار نیکی و انصاف بود
کاش می شد پشت پا زد بر غرور
دور شد از خود پسندی، دور دور
با صفا و یکدل و آزاده بود
مثل شبنم بی ریا و ساده بود
از دو رنگی و ریا پرهیز کرد
کینه را در سینه حلق آویز کرد.....
حتما بخونید خیلی زیباست
ﺷﺒﻲ "ﺳﻠﻄﺎﻥ " ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ؛
ﺑﻪ ﺭﯾﺲ ﻣﺤﺎﻓﻈﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ :
ﺑﯿﺎ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﻣﻠﺖ
ﺧﺒﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ .
ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﺤﺎﻓﻆ ﻣﺨﺼﻮﺻﺶ ﺑﺮﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ .
ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﺬﺍﺭ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ
ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻭﻧﺪ ﻭ ﺍﻋﺘﻨﺎﯾﯽ ﺑﻩ ﺍﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ !
ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ، " ﻣﺮﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ " ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ
ﻣﺪﺗﯽ ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ .
ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺴﺪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪﻧﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ :
ﭼﺮﺍ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟
ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻧﺪ :
ﺍﻭ ﻓﺮﺩﯼ ﻓﺎﺳﺪ، " ﺩﺍﯾﻢ ﺍﻟﺨﻤﺮ " ﻭ "ﺯﻧﺎﮐﺎﺭ " ﺑﻮﺩ !
ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﻭﺗﺤﻮﯾﻞ
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺍﺩ .
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺷﯿﻮﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺧﺪﺍ ﺭﺣﻤﺘﺖ ﮐﻨﺪ ﺍﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍ !
ﺗﻮ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ ﻭ ﻧﯿﮑﻮﮐﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩﯼ !!....
ﻣﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ " ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻠﻪ " ﻭ ﺍﺯ "ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ " ﻫﺴﺘﯽ !
"ﺳﻠﻄﺎﻥ " ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ :
ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﻨﯿﻦ ﻭ
ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ؟ !!
ﺯﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :
ﺑﻠﻪ ،ﻣﻦ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﻭﺍﮐﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﺯ
ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻧﯿﺴﺘﻢ .
ﺳﭙﺲ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ
ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯿﺨﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﯿﺂﻭﺭﺩ
ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﻣﯽﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﺍﻟﺤﻤﺪ ﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﺯ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭﻓﺴﺎﺩ ﻣﺭﺩﻡ ﮐﻤﺘﺮ ﺷﺪ؛
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ "ﺯﻧﺎﻥ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﻭ ﺑﺪﻧﺎﻡ " ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﻮﻝ
ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﺍﻣﺸﺒﺖ !
ﺍﻣﺸﺐ ﺩﺭﺏ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺒﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﻧﮑﻦ !!
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﻣﯿﮕﺸﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺭﺗﮑﺎﺏ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺑﻪ
ﻓﺴﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺷﺪ !!
ﻣﻦ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻼﻣﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ :
ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺕ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﺕ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ
ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﮐﺴﯽ " ﻏﺴﻞ " ﻭ " ﮐﻔﻨﺖ " ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ .
ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺖ ﻭ ﮐﻔﻦ ﻭ ﺩﻓﻦ ﻣﻦ، ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﻭ
ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺣﺎﺿﺮ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ !!!
"ﺳﻠﻄﺎﻥ " ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﻣﻦ " ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮐﺸﻮﺭ " ﻫﺴﺘﻢ .
ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺴﻞ ﻭ ﮐﻔﻨﺶ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ ...
ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ "ﺳﻠﻄﺎﻥ " ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ "ﻋﻠﻤﺎ " ﻭ " ﻣﺸﺎﯾﺦ " ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ
ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﺜﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ
ﻋﺰﺕ ﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩﻧﺪ !!...
-----------------------
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ !
ﺑﺪ ﮔﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﺳﻮﺀ ﻇﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﻭﺭ ﺳﺎﺯ ﻭ " ﺣﺴﻦﻇﻦ " ﻭ ﺧﻮﺵ ﮔﻤﺎﻧﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺒﻤﺎﻥ ﺑﻔﺮﻣﺎ !...
ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺭﻩ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ،
ﻋﻤﺮﺕ ﺑﻪ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﯿﺮﯼ؛
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪ،
ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﯼ.
" ﺷﯿﺦ ﺑﻬﺎﯾﯽ "
توی یکی از فیلم های جیمز باند، یک دیالوگ جالب بود!
هنرپیشه نقش منفی به جیمز باند گفت:
"وقتی بچه بودم موش های صحرائی به مزرعمون حمله کردند و تمام محصول هامون را خوردند...
مادر بزرگم چند تاشون را انداخت توی یک قفس و بهشون غذا نداد تا از گشنگی شروع کردند هم دیگه را بخورند...
دو سه تا موشی که آخر سر موندند را آزاد کرد...
بهش گفتم، مادر بزرگ چرا آزادشون میکنی؟
گفت:"این ها دیگه موش خور شدند و هر موشی وارد مزرعه بشه تیکه تیکه اش میکنند!"
""دوست""که باشی
فرقی نمیکند منطقه زندگی من کجاست و تو کجایی...!!
سطح تحصیلات من چقدره و تو چه مدرکی داری....!!
دور باشی یا نزدیک....
رفاقت فاصله ها را پرمیکند...
گاهی با حرف گاهی باسکوت....
دوست که باشی
فرقی نمیکند....ازکدام فصلیم یا کدام نسل....
رفیق بودنمان به تمامی نداشته هایمان می ارزد...
بیچاره نسل بعد ما!
تو امتحان تاریخ باید برای سه نمره فرق توافق هسته ای و تفاهم هسته ای و بیانیه مطبوعاتی هسته ای رو بطور کامل شرح بدن!
بر سر مزرعه سبز فلک
باغبانی به مترسک میگفت
دل تو چوبین است و ندانست که با زخم زبان دل چوب هم میشکند...!!!
بر سر مزرعه سبز فلک
باغبانی به مترسک میگفت
دل تو چوبین است و ندانست که با زخم زبان دل چوب هم میشکند...!!!
بیچاره نسل بعد ما!
تو امتحان تاریخ باید برای سه نمره فرق توافق هسته ای و تفاهم هسته ای و بیانیه مطبوعاتی هسته ای رو بطور کامل شرح بدن!
بگذار هر چه نمی خواهند
بگوئیم
بگذار هر چه نمی خواهیم
بگویند
باران که بیاید
از دست چترها کاری بر نمی آید
ما، اتفاقی هستیم
که افتاده ایم !
دلم به حال پروانه ها میسوزد وقتی چراغ راخاموش می کنم، وبه حال خفاش هاوقتی چراغ راروشن می کنم...نمی شودقدمی برداشت بدون آنکه کسی برنجد?
ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﺎﻫﺎ
ﺗﻮ ﺩﻝ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﺎ
ﻫﻤــــﺰﻣﺎﻥ ﺑﺎ "ﺧﺎﻣــــﻮﺵ ﺷـــــﺪﻥ ﻧـــﺖ"
"ﺧﺎﻣــــــﻮﺵ ﻣﯽ ﺷﯿـــــﻢ"
واسه همین یه چراغ نفتی بذارید کنج
دلتون حتما
دیشب از جردن با پورشه رد میشدم…
یه دفه یه بچه پرید جلو ماشینم….
همچین زدم رو ترمز!!!!!
.
.
.
.
.
.
.
پتو از وسط پاره شد……
توی این دور زمونه آدم های خوب خیلی کم پیدا میشن اما بعضی از این ادما هم انقدر خوبن باید بذاریشون زیر بغلت
بزنی به چاک !
.
.ای بااااابااا... حالا منو کجا میبرین؟؟؟؟!
آهای !
منو بذاااار زمیییییین ...
همیشه میشه تموم کرد...
فقط بعضی اوقات دیگه نمیشه دوباره شروع کرد...
مواظب همدیگر باشید !
از یه جایی بــه بعد...............دیگه بزرگ نمیشیم؛ پـیــــــــــر میشیم!
از یه جایی بــه بعد............. دیگه خسته نمیشیم؛ می بُــــــــــــریم!
از یه جایی بــه بعد..........دیـگه تــکراری نیستیم؛ زیـــــــــــادی هستــــــــیم...!!
پس قدر خودتون ، عشقتون ، خانواده تون ، دوستانتون، زندگیتون و کلا حضور خوشرنگ تون رو تو صفحه ی دفتر خلقت بدونید.. ...
چرا که دیگه تکرار نمیشید!!!
کارگری شغل شرافتمندانەای است
انسان نان بازوهایش را میخورد
هرچند خیلی وقت ها
گرسنە ماندەام
دروغ و ناسزا شنیدەام
بیکار بودەام
اما هرگز حاضر نیستم
در ساختمانی کار کنم کە قرار است
روزی بر سر در آن بنویسند:
"زندان مرکزی"
حتی اگه کسی بهت بدی کرد بازم هیچ وقت قلبش رو نشکون…!! چون فقط یه قلب داره…!! بزن دندوناشو بشکن که ۳۲ تا داره لامصب…!!
ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺮﻭﻉ ﺗﺒﻠﯿﻐﺎﺕ شورای شهر . . .
ﭼﺴﺒﺎﻧﺪﻥ ﺍﻋﻼﻣﯿﻪ ﻓﻮﺕ ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺷﺪ . . .
.
.
.
.
.
ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﻗﺒﻠﻰ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﮐﺮﻣﻌﻠﯽ 1ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺭﺃﻯ ﺁﻭﺭﺩ . . . !!!
اما لذتهایشان را نمیشمارند
اگر آنها را هم میشمردند
میفهمیدند که به اندازه کافی از زندگی لذت بردهاند …
حیف که ثروت درست حسابی ندارم....
اگه داشتم مشتمو میکوبیدم به دیوار و با بغض میگفتم: حاضرم همه ثروتمو بدم فقط یک لحظه ارامش داشته باشم
خعععععلییییی با کلاسه لامصتتتب^_^
یواش یواش داریم از شرایط بخور و نمیر به شرایط نخور و بمیر تغییر وضعیت میدیم!...
باشد که رستگار شویم...