مجازات دزدی در ایران :
دزدی کوچک : اعدام
دزدی متوسط : زندان
دزدی میلیاردی : آزاد، همراه با تور کانادا
میگم اگه یه پیامبر جدید هم بخواد واسه ایرونی ها بیاد،
نه لازمه شتر از لای کوه بکشه بیرون نه با عصا دریای خزر رو نصفه کنه،
همین که قیمت ها رو برگردونه به شش ماه قبل، ملت بهش ایمان میارن
یک نصیحت از دکتر نیلجسیژوکستانیفیک
.
.
دکتر "نیلجسیژوکستانیفیک" میگه: وقتی اینقدر تبلی که اسم منو نمیخونی پس مطالب گروه طنز تلخ رو نمیخونی دیگه؟
یکی از ﺩﻭﺳﺘام ﺗﻮ یکی از مناطق مرزی ﻣﻌﻠﻤﻪ،
ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﺵ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺍﻧﺸﺎﺀ ﺩﺍﺩﻩﮐﻪ :
ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻣﯽ ﺧﻮﺍهید ﭼﻪ ﮐﺎﺭﻩ ﺑﺸﯿﺪ؟
80 ﺩﺭﺻﺪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍهیم ﻗﺎﭼﺎﻗﭽﯽ ﺑﺸﯿﻢ،
20 ﺩﺭﺻﺪ ﺑﻘﯿﻪ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻨﺪ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍهیم ﭘﻠﯿﺲ ﺑﺸﯿﻢ ﻭ ﺑﺎ ﻗﺎﭼﺎﻗﭽﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﮑﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﻢ !!
جهان به این بزرگی مال من است…
اگرچه اپارتمان های آسمانخراشی ندارم،
اگرچه سوار بهترین و اخرین ماشین های ساخته دست بشر نمیشوم،
و اگرچه…
در عوض من صاحب چیزهایی هستم که خداوند به من به رایگانی ارزانی کرده است،
اری من خوشبختم..
چون این جهان به این بزرگی برای من خلق شده است…
من خوشبختم اگر فقیرترین فرد تاریخ جهان هستی باشم…
من خوشبختم چون انسانم…
من خوشبختم چون می اندیشم…
چه خوشبختی بالاتر از اینها……؟!
دیشب توی پمپ بنزین یه معجزه دیدم...
یارو نزدیک پنج ونیم لیتر بنزین زد توی یه دبه ی چهار لیتری...
وقتی هم به مسؤول پمپ بنزین گفت,یارو گفت احتمالا دبه ات خرابه....
نمردیم و دبه ی خرابم دیدیم...
اصلا فکر نکنید یه وقت زبونم لال پمپ بنزین داره تقلب میکنه هاااا....نه!!!
دبه خراب بود...
_تملق و چاپلوسی_
نقل است شاه عباس صفوی، رجال کشور را به ضیافت شاهانه میهمان کرد و به خدمتکاران دستور داد تا در سر قلیان ها بجای تنباکو، از سرگین اسب استفاده کنند. میهمان ها مشغول کشیدن قلیان شدند و دود و بوی پهنِ اسب، فضا را پر کرد اما رجال از بیم ناراحتی شاه پشت سر هم بر نی قلیان پُک عمیق زده و با احساس رضایت دودش را هوا می دادند! گویی در عمرشان، تنباکویی به آن خوبی نکشیده اند!
شاه رو به آنها کرده و گفت: «سرقلیان ها با بهترین تنباکو پر شده اند. آن را حاکم همدان برایمان فرستاده است.»
همه از تنباکو و عطر آن تعریف کرده و گفتند: «براستی تنباکویی بهتر از این نمیتوان یافت.»
شاه به رئیس نگهبانان دربار، که پک های بسیار عمیقی به قلیان می زد، گفت: « تنباکویش چطور است؟»
رئیس نگهبانان گفت: «به سر اعلیحضرت قسم، پنجاه سال است که قلیان می کشم، اما تنباکویی به این عطر و مزه ندیده ام!»
شاه با تحقیر به آنها نگاهی کرد و گفت: «مرده شوی تان ببرد که بخاطر حفظ پست و مقام، حاضرید بجای تنباکو، پِهِن اسب بکشید و بَه بَه و چَه چَه کنید.»
فلسفه « الا کلنگ »
اثبات بزرگی کسی است
که
فرو می نشیند
تا دیگری پرواز را تجربه کند!
و « پدر »
همان بزرگ مردی است
که قامتش خم شد
تا ما قد بکشیم!...
آدم خوبــــــــــی باش ولی . . . وقتت رو برای اثباتش به دیگران تلف نکن .... ! همیشه آنچه که درباره " من " میدانی باور کن نه آنچه که پشت سر "من" شنیده ای " من " همانم که دیده ای نه آنکه شنیده ای.......!
شـرم میگفـت نـگاهت نـکنـم ، گفتـم چَـــــشم
عشق میخواست ببینـد نـظـری ، دعـوا شـد...!
و هر دو را اخراج شدند!!!
منطق ایرانی دوحالت داره:
یا حق با منه ،یا تو نمی فهمی که حق با منه!
الان هم حق با منه ... حرف هم نباشه
ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻳﮏ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ ﺑﺎ ﺻﺪﻫﺎ ﺷﺒﮑﻪ
ﺍﺳﺖ؛
ﻭ ﺍﻳﻦ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻣﻴﮕﻴﺮﻳﻢ ﺭﻭﻱ
ﮐﺪﺍﻡ ﺷﺒﮑﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ!
ﺷﺒﮑﻪ ﺭﻧﺠﺶ،
ﺷﺒﮑﻪ ﺑﺨﺸﺶ،
ﺷﺒﮑﻪ ﻧﻔﺮﺕ،
ﺷﺒﮑﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ
ﺷﺒﮑﻪ ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﻲ،
ﺷﺒﮑﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭﻱ ﺩﻳﺮﻭﺯ!
ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻣﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﻳﺎ ﺭﻳﻤﻮﺕ ﻣﺎﺳﺖ.
ﺭﻳﻤﻮﺕ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﻣﻐﺰﺕ ﺭﺍ ﺑﺪﺳﺖ ﮐﺴﻲ
ﻧﺴﭙﺎﺭ ﻭ
ﻟﺤﻈﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺷﺒﮑﻪ ﻫﺎ ﺯﻳﺒﺎ
ﮐﻦ
منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش ...اشکهایت را با دستهای خودت پاک کن ؛ همه رهگذرند
.::طنز تلخ ::..
اگر پرنده ای برشانه ات نشست ،
برای پرواز با تو آماده است.
اورا بقفس دعوت نکن !
با او پرواز کن ....
من یه پرندم آرزو دارم که ...
ساده زنـــدگی کـن ؛
امـا سـاده عبـور نکن از دنیـایی که
تنهـا یـک بـار تـجـربـه اش میکنـی …!
ﺭﻓﺘﻢ ﺣﺸﺮﻩ ﮐﺶ ﮔﺮﻓﺘﻢ
ﺭﻭﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺣﺸﺮﺍﺕ ﻣﺰﺍﺣﻢ
ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺍﺯ ﺣﺸﺮﺍﺗﻢ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺍﻫﻤﻦ !
ﻣﻮﻧﺪﻡ ﺑﺮﺍ ﺍﻭﻧﺎ ﭼﯽ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺍﺫﯾﺖ ﻧﺸﻦ !
رفتیم بلیت آمریکا بگیریم، پسره میگه سفرتون سیاحتیه؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
گفتم: نه عزیزم، زیارتیه، میخوایم بریم
امامزاده سید ریچارد....!
نیست که توافق کردیم...
ﺧﺪﺍﻱ ﻗﺸﻨﮕﻢ
ﺧﺪﺍﻱ ﻣﻦ ...
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺷﮑﺴﺖ، ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ...
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺷﮑﺴﺖ ﻧﺨﻮﺭﻡ ...
ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻗﺎﺿﻲ ﺍﻟﺤﺎﺟﺎﺕ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻢ، ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﻪ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﺑﮕﻴﺮﻱ ...
ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺭﺣﻢ ﺍﻟﺮﺣﻤﻴﻦ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻢ، ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﺳﺨﺖ ﺑﮕﻴﺮﻱ ...
ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ... ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺪﺍﻳﻲ ...
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ... ﻣﮕﺬﺍﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﻭﻡ ﻋﺰﻳﺰ ﺩﻟﻢ ...
ﻣﻦ ﺍﻣﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ ...
ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻟﻢ ﺍﻣﻦ ﻳﺠﻴﺐ ﺑﺨﻮﺍﻥ ...
ﺍﻣﻦ ﻳﺠﻴﺐ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺗﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﻮﺩ ﺍﻳﻦ ﻣﻀﻄﺮ.....
اکنون فکر کنید و سعی کنید به سؤالات زیر پاسخ دهید:
۱-پنج نفر از ثروتمندترین مردم جهان را نام ببرید..
۲-برندههای پنج جام جهانی آخر را نام ببرید.
۳-آخرین ده نفری که جایزه نوبل را بردند چه کسانی هستند؟
۴-آخرین ده بازیگر برتر اسکار را نام ببرید.
نمیتوانید پاسخ دهید؟ نسبتاً مشکل است، اینطور نیست؟
نگران نباشید، هیچ کس این اسامی را به خاطر نمی آورد.
روزهای تشویق به پایان می رسد! نشان های افتخار خاک می گیرند! برندگان به زودی فراموش میشوند!
اکنون به این سؤالها پاسخ دهید:
۱-نام سه معلم خود را که در تربیت شما مؤثر بودهاند ، بگویید.
۲-سه نفر از دوستان خود را که در مواقع نیاز به شما کمک کردند، نام ببرید.
۳-افرادی که با مهربانی هایشان احساس گرم زندگی را به شما بخشیدهاند، به یاد بیاورید.
۴-یک نفر را که از هم صحبتی با آن لذت می برید، نام ببرید.
حالا ساده تر شد، اینطور نیست؟
افرادی که به زندگی شما معنی بخشیدهاند، ارتباطی با “ترینها” ندارند، ثروت بیشتری ندارند، بهترین جوایز را نبردهاند ….
آنها کسانی هستند که به فکر شماومراقب شما هستند،شماهم حواستان به آنها باشد.
آقا یه سوال، موسی که میتونست دریا به اون بزرگی رو نصف کنه چرا از همون اول فرعونو دو نصف نکرد؟
به بعضی باید گفت:
.
.
.
وقتى به یه مگس بال هاى پروانه رو بدى
نه قشنگ میشه
نه میتونه باهاش پرواز کنه
میدونى دارم از چى حرف میزنم؟!
"اصالت"
بال و پر بیخود به کسی دادن اشتباهست
به راهی که اکثر مردم می روند بیشتر شک کن، اغلب مردم فقط تقلید می کنند. از متمایز بودن نترس! انگشت نما بودن بهتر از احمق بودن است.
ﺑﯽ ﺣﮑﻤﺖ ﻧﯿﺴﺖ ...
.
ﯾﺎ ﻣﯿﺸﻪ ﻓﺮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯿـــــــــــــﺖ
ﯾﺎ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﺭﺱ ﺯﻧﺪﮔﯿـــــــــــــﺖ
مامانم رفته واسه تولد بابام یه ظرف پیرکس خریده
انصافأ بابام کلی تشکر کرد
حالا دیشب تولد مامانم بود بابام هم رفته چارحلقه لاستیک خریده حالانمیدونم مامانم چرا قهرکرده
شاید از رنگ لاستیکاخوشش نیومده
ﻣﺮﺩ ﻣﻮﻣﻦ, برواز خدا بترس ﻣﺎ ﻓﻘﻂ پنج ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺑﯿﮑﺎﺭ ﺗﻮﯼ تلگرامو وایبر ﺩﺍﺭﯾﻢ ........
"همه بخونید, خیییلی قشنگ و آموزندست"
سیاه پوشیده بود، به جنگل آمد... من هم استوار بودم و تنومند! من راانتخاب کرد...
دستی به تنه و شاخه هایم کشید، تبرش را در آورد و زدو زد... محکم و محکم تر…
به خودم میبالیدم، دیگرنمیخواستم درخت باشم، آینده ی خوبی در انتظارم بود.
میتوانستم یک قایق باشم، شاید هم چیز بهتری...
درد ضربه هایش بیشتر می شد و من هم به امید روزهای بهتر توجهی به آن نمیکردم…
اما ناگهان چشمش به درخت دیگری افتاد، شاید او تنومند تر بود، شاید هم نه! اما حداقل به نظر مرد تبر به دست آن درخت چوب بهتری داشت، شاید هم زود از من سیرشده بود و دیگر جلوه ی برایش نداشتم،
مرا رها کرد با زخم هایم، واو را برد...
من نه دیگر درخت بودم، نه تخته سیاه مدرسه، نه عصایی برای پیرمرد و نه قایق و... خشک شدم...
میگویند این رسم شما انسانهاست، قبل از آن که مطمئن شوید انتخاب میکنید و وقتی با ضربه هایتان طرف مقابل را آزار می دهید او را به حال خودش رهامیکنید!
ای انسان تا مطمئن نشدی تبر نزن! تا مطمئن نشدی، احساس نریز... دیگری زخمی می شود... خشک می شود!
من خودم یه سرى اهداف کوتاه مدت دارم،
یه سرى اهداف بلند مدت..........
.
.
.
.
.
.
.
.
براى کوتاه مدتا وقت ندارم
برابلند مدتا حوصله ندارم
ﺷﻤـﺎﻫــﺎ ﯾــﺎﺩﺗــﻮﻥ ﻧﻤﯿــﺎﺩ:
ﯾﮑــﯽ ﺍﺯ ﺁﻣـﻮﺯﺷﻬـﺎﯼ ﺗﺨﺼـﺼـﯽ ﻭ ﺳﺨﺘـﯽ ﮐـﻪ
ﻧﺴـﻞ ﻣـﺎ ﺩﯾـﺪ ،،،،
ﺁﻣـﻮﺯﺵ ﮐـﺎﺭ ﺑـﺎ ﺁﻓﺘـﺎﺑــﻪ ﺱ .... !
.
.
.
.
.
.
.
ﻣﯿﺨﻨـﺪﯼ؟؟؟؟؟ ﺑﮕﯿـﺮ ﺩﺳﺘـﺖ ﺑﺒﯿﻨـﻢ ﻣﯿﺘـﻮﻧﯽ ﺁﺑـﻮ
ﺑـﺮﺳـﻮﻧـﯽ ﺑـﻪ ﻣﻘﺼـﺪ ﯾـﺎ ﻧـﻪ،،،
ﺑﭽﻪ ﺳﻮﺳﻮﻝ...!
ﺗـﺎﺯﻩ ﯾـﻪ ﺍﻓﺘـﺎﺑـﻪ ﻫـﺎﯾـﯽ ﺑـﻮﺩ ﺑﻬـﺶ ﻣﯿﮕـﻔﺘـﻦ ﺁﻓﺘـﺎﺑـﻪ ﻣﺴـــﯽ !
ﻭﻗﺘـﯽ ﻣﯿﺨـﻮﺍﺳﺘـﯽ ﺑﻠﻨـﺪﺵ ﮐﻨـﯽ ﺧـﻮﺩﺗــﻮ ﺑﺸــﻮﺭﯼ
ﺩﻭﺑـﺎﺭﻩ .....!
احترام بیش از حد به بعضی آدمها
در آنها توهم بزرگ بودن به وجود می آورد...!
الان انقده به من احترام گذاشتید متوهم شدم فکر میکنمرییس جمهورم!!!
مدیر گروه میره پیش دکترمیگه یه کتاب نوشتم به نام((صدای پای اسب)) دکترمی خونه میبینه ۵۰۰ صفحه نوشته پیتیکو….پیتیکو…..پیتیکو….
مدیر گروه خفاش می بینه...
غش میکنه از خنده!!!
میگن چته؟؟؟!!!
میگه تا حالا تو عمرم، گنجشک با چادر ملی ندیده بودم..
تظاهر
ای عقل خجل زجهل و نادانی ما
در هم شده خلقی زپریشانی ما
بت در بغل و به سجده پیشانی ما
کافر زده خنده بر مسلمانی ما
ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺗﺼﻤﯿﻤﺎﺗﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ
ﻭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﯿﭙﺬﯾﺮﻡ
ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺗﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﺩﻥ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﻡ
ﻣﯿﭙﺬﯾﺮﻡ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻧﻢ ﻭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﻧﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺷﯿﻄﺎﻥ !
ﻭ ﻧﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ !
ﺗﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺭﺍﻩ ﺩﺭﺳﺖ ﻓﺮﺻﺖ ﻫﺴﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ، ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﻮﻡ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻣﯿﺘﮑﺎﻧﻢ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ
ﻣﯿﺪﻫﻢ
ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺗﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ...
ﺁﻧﻬﺎ ﺣﺒﺎﺏ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﮑﻨﻨﺪ ......
ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺗﻢ ﭘﯽ ﺑﺮﺩﻡ ... ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ
ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺗﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺍﻥ ﺗﺮﯾﻦ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ ،ﭼﺮﺍﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻫﺰﯾﻨﻪ
ﮔﺰﺍﻓﯽ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺍﻡ
هزینه ای به بهای یک عمر زندگی و جوانیم....
زنانی را میشناسم که هنگام دعوا با همسر خود با عصبانیت داد نمیزنند
ناسزا نمیگویند
نمیشکنند
تهمت نمیزنند
"تنها"
قدم میزنند و در خلوت خود فرو میروند و
به دستشویی رفته و با مسواک همسر خود همه جا را به خصوص کاسه توالت رابرق می اندازند
اینگونه خالی میکنند خشم خود را تا, مبادا به کسی که دوستش میدارند کمتر از گل گفته باشند.
برگرفته از کتاب "عطوفت زنانه جلد اول"