پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎ

ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ...
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﺑﺨﺎﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯼ ﻧﻮﺷﺘﻢ
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺁﺭﺍﻡ ﮔﺮﯾﺴﺖ .
.
.
.
.
.
.
ﯾﻪ ﺑﺎﺭﻡ ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺑﺎﺯﻡ ﮔﺮﯾﺴﺖ..
.
.
.
.
ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺳﻼﻡ ﺧﻮﺑﯽ ﺷﯿﺸﻪ؟؟
ﺑﺎﺯ ﮔﺮﯾﺴﺖ..
ﻓﮏ ﮐﻨﻢ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﺩﯾﻮوووﻧﻪ..

قهرمان زندگی

هیچ کدام از انهایی که همسرت را با انها مقایسه  می کنی ، هنوز با تو زندگی نکرده اند تا نقاط  ضعفشان را هم ببینی ....!!!! از دور همه در زندگیشان قهرمانند ......  اما نه ...!!!!!!  قهرمان واقعی کسی است که با  خوشی و نا خوشی ، عاشقانه در کنارت  زندگی می کند ......  قهرمان زندگیت را عاشقانه باور کن

سختی

روزی مردی نزد شیخ آمد و گفت : یا شیخ در خانه اتاقی کوچک داریم و من به همراه همسرم و فرزندان به سختی در این فضای کم زندگی میکنم... یا شیخ چه کنم ؟
شیخ گفت : آیا جاندار دیگری در خانه داری؟ مرد گفتا : بلی ، بزی دارم که در حیاط خانه میبندم
شیخ گفت : آن بز را نیز به درون اتاق بیاور و زندگی کن
هفت روز گذشت و مرد نزد شیخ بازگشت و گفت : یا شیخ زندگیم نابود شده در آن اتاق کوچک با زن ، فرزندان و بزغاله زندگی میکنیم و زندگی بر ما جهنم شده ،یا شیخ چه کنیم ؟
شیخ گفتا : آن بز را از اتاق بیرون ببر و در حیاط خانه ببند

فردای آن روز مرد با گل و شیرینی نزد شیخ آمد با خوشحالی گفت : یا شیخ سپاسگذارم ما رو از عذاب نجات دادی ..اینقدر جامون باز شده و راحتیم که نگو، ممنونم ازت .....

بیرون راندن بز از خانه و پیروزی ملت همیشه در صحنه را در راستای توافق هسته ای را تبریک میگویم باشد که شاد کام و خوشحال باشید از بیرون راندن بز.... !!!!!!!

ضمنا دیروز هم از شیخ پرسیدند یا شیخ وقتی مردم برای برگشتن به شرایط 10 سال پیش اینقدر شادی میکنند اگر به شرایط 40 سال پیش برگردند چه میکنند..........

میگن هنوز شیخ جواب نداده..

شگفت انگیزترین رفتار انسان

از افلاطون پرسیدند:
شگفت انگیزترین رفتار انسان چیست؟
پاسخ داد:
'از کودکی خسته می شود،برای بزرگ شدن عجله می کند و سپس دلتنگ دوران کودکی خود می شود.
ابتدا برای کسب مال و ثروت از سلامتی خود مایه میگذارد،سپس برای بازپس گرفتن سلامتی از دست رفته پول خود را خرج می کند.
طوری زندگی می کند که گویی هرگز نخواهد مرد و بعد طوری که گویی هرگز زندگی نکرده می میرد.
آنچنان زمان خود را صرف آماده شدن برای زندگی می کند که برای زندگی کردن وقت پیدا نمی کند.
آنقدر به آینده فکر می کند که متوجه ازدست رفتن امروز خود نیست .

سکوت

پاسخ با سکوت بغض کرده

ابریست اما نمی بارد

کاش که ببارد و طوفان به پا کند

سخت میگذرد

ازبزرگی پرسیدم خیلی سخت میگذرد..چه بایدکرد؟گفت خودت که میگویی سخت"میگذرد"..سخت که نمیماند... پس خدا را سپاس که میگذرد و نمیماند 

صدای هموطن


کورش بزرگ:
از سه صدا می هراسم،
صدای کودکی از بی مادری.
صدای متهمی از بی گناهی.
صدای عاشقی از جدایی.






حسن روحانی:
از هیچ صدایی نمی هراسم جز صدای هموطنی که سبد کالا نگرفته...

عصای حضرت موسی

بعضی از این تازه راننده ها فک میکنن راهنمای ماشینشون عصای حضرت موساس !!!
.
.
.
.
.
.
.
.
راهنما رو که زدن دیگه میپیچن ،وظیفه بقیه هم اینه که شکافته بشن

دوربین مدار بسته

رفتم سوپر مارکتی دیدم بالای در مغازه نوشته این مغازه مجهز به دوربین مدار بسته می‌باشد.

موقع حساب کردن نگاهی به سقف و گوشه وکنار انداختم ولی هیچ اثری از دوربین ندیدم.

گفتم: این دوربین مدار بسته کجا نصب کردید؟
اشاره به قاب بالای سرش کرد که دیدم کلمه الله نوشته شده...

و گفت: این بهترین دوربین مدار بسته جهان است و نوشته من هم برای یادآوری مردم می‌باشد که بدانند همیشه یک نفر اعمال ما را زیر نظر دارد و او خداوند است.

خیلی جمله اش تاثیر گذار بود...
همینجوری که اشک میریختم چند تا چیپس و پفک پیچوندم زدم بیرون

کادوی روز زن یعنی

واقعامتاسفم برای کسانی که فکرمیکنند کادوی روز زن یعنی کفش ولباس ....

کادوی روز زن یعنی
یه آغوش گرم
یه نوازش
یه لبخند
ویه دنیا عشق به همراه آیفون 6باحافظه داخلی 64گیگ
و
یه انگشترتک نگین برلیان 6قیراتی

دست های پدر

پدری دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسید:فکر می کنی ،تو میتوانی مرا بزنی یا من تو را؟
پسر جواب داد:من میزنم ...
پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولی باز همان جواب را شنید پدر با ناراحتی از کنار پسر رد شد بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد تا شاید جوابی بهتر بشنود. پسرم من میزنم یا تو؟
این بار پسر جواب داد شما میزنی.
پدر گفت چرا دوبار اول این را نگفتی؟
پسر جواب داد تا وقتی دست شما روی شانه من بود عالم را حریف بودم ولی وقتی دست از شانه ام کشیدی توانم را با خود بردی

نگویید ظریف است!

لازم به بیان نیست، که پیداست شریف است / دارای کت و پیرهن و ساعت و کیف است!

کی گفته که این آدم پرزور ضعیف است؟ / او که همه را یک تنه در رینگ حریف است

این مرد ضخیم است، نگویید ظریف است

کارآمد و باتجربه و 
ادامه مطلب ...

ممنوع

زین شاخه به آن شاخه پریدن ممنوع .. در ذهن به جز تو آفریدن ممنوع .. غیر از تو ورود دیگران در قلبم .. عمرأ.. ابدآ .. هیچ ..اکیدأ .ممنوع!

ﺩﯾﮕﻪ ﺯﺭ ﻧﺰﻧﯿﺎ

ﺩﯾﺸﺐ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺘﻢ :
ﺑﮕﯿﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ..
.
.
.
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻧﺪﺍ ﺁﻣﺪ :
ﮔﻮﺷﯿﺘﻮ ﺑﺪﻩ ..
.
.
ﻣﻨﻢ ﺳﺮﯾﻊ ﺭﻓﺘﻢ ﺯﯾﺮ پﺘﻮ ﺧﺮﻭپﻒ ﮐﺮﺩﻡ…
...
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻧﺪﺍ ﺁﻣﺪ :
ﺩﯾﮕﻪ ﺯﺭ ﻧﺰﻧﯿﺎ …!!!
...
ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺸﻢ،

عصبانیت زنانه

 زنانی را میشناسم که هنگام دعوا با همسر خود با عصبانیت داد نمیزنند!
ناسزا نمیگویند
نمیشکنند
تهمت نمیزنند
"تنها"
قدم میزنند و در خلوت خود فرو میروند و...
.
.
.
.به دستشویی رفته و با مسواک همسر خود همه جا را برق می اندازند.
اینگونه خالی میکنند خشم خود را تا, مبادا به کسی که دوستش میدارند کمتر از گل گفته باشند.
برگرفته از کتاب 'عطوفت زنانه

به علت گرانی

به علت گرانی ، بانک مرکزی به مناسبت روز زن کارتهای آفرین ، صدآفرین ، هزارو سیصد آفرین ، همسر خوب ونازنین چاپ کرد

مچکریم روحانی

از روحانی می خوایم حالا که همه چیزو ردیف کرده سوراخ های نون سنگک رو هم ببنده، مربا کوفتمون میشه
 
 لب پنجره نشسته بودم یهویی دیدم یه هلیکوپتر اومد بالا ساختمونمون و یه مامور نیرو انتظامی با عملیات راپل اومد رو پشت بوم دیش ماهواره مونُ تنظیم کردُ رفت :)) روحانی مُچکریم
 
خداروشکر از اون موقع که روحانی رییس جمهور شده دیگه زمین لرزه نمیاد
 
از آقای روحانی میخوایم ترتیب روزهای جدید هفته در تقویم دولت جدید به شرح ذیل اعلام کنن:
شنبه، پنجشنبه، جمعه، یکشنبه، پنجشنبه، جمعه، دوشنبه، پنجشنبه، جمعه، سه شنبه،پنجشنبه، جمعه، چهارشنبه، پنجشنبه، جمعه
 
 آقای روحانی دیگه قرار نبود ما تو این فصل سرما بخوریما :| رسیدگی کنین ....
 
 از روحانی میخواهیم که قاتل بروسلی رو پیدا کنه.
 
 از وقتی روحانی رییس جمهور شده گوشیم بیشتر شارژ نگه میداره.... روحانی مچکریم
 
 میگن تو دوره ی ریاست جمهوری روحانی وقتی سر کلاس خوابت برد استاد میاد پتو میندازه
 
دیگه وقتی با آهنگ بلند بلند میخونم خواننده اشتباه نمیخونه :)).... روحانی مُتشکریم

خرج پول


این جملات پایین رو باید به اونایی گفت که اصرار به خرج کردن پول توی عربستان دارند

شاید پای پوشی که با آن می خواهیم در صراط مستقیم قدم بر داریم از این هم کهنه تر باشد

شاید آب گوارایی که می نوشیم از این هم کثیف تر باشد

شاید باری که بر دوشمان است از این هم سنگین تر باشد

شاید صفای کودکیمان را اینجا ، جا گذاشته ایم

شاید خانه آخرتمان از این بدتر است

شاید مردم نتوانند از پشت شیشه های غبار گرفته ی ماشین هایشان ، زیبایی و طراوت نوجوانیمان را ببینند

شاید آنچه در دنیا می جستیم از این هم بی ارزش تر بود

و شاید کودکی و پیریمان را اندوهی چنین فرا گرفته باشد

چشمها را باید شست

بُت

خواهشاً از "ظریف" بُت نسازین!

زحمت اصلى رو احمدى نژاد کشیده بود!

ظریف فقط سیفونو کشید.

بزرگی

تو یه کوچه ای چهار تا خیاط بودند...
همیشه با هم بحث میکردند.. یک روز، اولین خیاط یه تابلو بالای
مغازه اش نصب کرد. روی تابلو نوشته بود "بهترین خیاط شهر"
دومین خیاط روی تابلوی بالای سردر مغازش نوشت "بهترین خیاط کشور"
سومین خیاط نوشت "بهترین خیاط دنیا"
چهارمین خیاط وقتی با این واقعه مواجه شد روی یک برگه کوچک با یه خط کوچک
نوشت "بهترین خیاط این کوچه"
آری؛ قرار نیست دنیامون رو بزرگ کنیم که توش گم بشیم،
تو همون دنیایی که هستیم میشه خودمون رو بزرگ نشون بدیم!

یگانه پرستی در ایران باستان

یگانه پرستی در ایران باستان...

یونانیان در اولین برخورد تاریخ خویش با ایرانیان که یکتاپرست و معتقد به وجود اهورامزدا آفریننده هستی بودند مواجه شدند.
این عقیده گرچه برای آنها عجیب مینمود اما در بین متفکرین یونانی نفوذی فوق العاده نمود.
افلاطون تحت نفوذ همین تفکر ایرانی مینویسد "ملتی که خدای یگانه را نمیپرستد توانا نمیشود"
در الیکبیاد افلاطون درباره ایرانیان متذکر میگردد؛ " یکی که از همه داناتر است به شاهزاده های ایران علوم مغان را میاموزد و آن براستی خداپرستی است که از زرتشت پسر هرمزد به جا مانده است..."


سیسرون رومی در سال 44 میلادی در کتاب فلسفه خود میگوید:
یونانیان مانند مارومیان تصویر و مجسمه برای ایزدان خود داشتند ولی ایرانیان پرستش بت را انکار مینمودند و از این رو چون خشایارشا بزرگ بر یونانیان چیره گشت فرمود که مجسمه های ایزدان را شکستند و بت خانه هارا آتش زدند از این جهت یونانیان نسبت به وی کینه ای سخت به دل گرفتند...
خشایارشاه عقیده داشت خداوند لامکان است و آنرا بصورت بتی نمیتوان در مکانی محدود کرد و این را گناه بزرگ میشمرد...

مهربانی های کوچک زندگی

مهربانی‌های کوچک زندگی، حرف جدیدی نیست. سنتی است که سالهاست در همه‌ جای دنیا رایج است. محبت کردن به کسانی که الزاماً نمی‌توانند محبت ما را جبران کنند و حتی شاید هرگز ما را نبینند و نشناسند تا برایمان کاری انجام دهند.

زمانی، خریدن یک یا چند تنور نان نانوایی، سنت رایجی بود و حتی خیلی از ما، برای رفع مشکلاتمان، چنین نذری می‌کردیم. مهم نبود که چه کسی نان را می‌خرد. ثروتمند است یا فقیر. من را می‌شناسد یا نه. مهم این بود که در لحظه‌ای که پول را از جیبش در می‌آورد تا قیمت نان را حساب کند، می‌گفتند: امروز، چوب خط نانوایی را یک نفر خریده است.

نمی‌توان انکار کرد که به تدریج، ما نسبت به هم نامهربان‌تر شده‌ایم. خودمان را بیشتر از دیگران می‌بینیم. نمی‌توانیم بگوییم «مردم نامهربان‌تر شده اند». چون مردم، چیزی خارج از جمع ما نیستند: مردم، همان خودمان هستیم.

فروشنده‌ای که امروز هنگام فروش لباس، در چهره‌ی من لبخند نمی‌زند، دیروز هم وقتی آب میوه خریده، لبخند را ندیده. شاید چون آبمیوه فروش هم ساعتی قبل از آن، هنگام عبور از خیابان، از سرعت زیاد ماشینی که برای او نایستاده است، بر خود لرزیده باشد و هنوز در تصور آن لحظه باشد. شاید آن ماشین تندرو، ما بوده باشیم!

 در اینجا فهرست ساده‌ای از مهربانی های کوچک زندگی را، تنظیم کرده‌ایم. خوشحال می‌شویم آنها را بخوانید. در ایام نوروز برخی از آنها را انجام دهیم و اگر برایمان لذت داشت، در تمام سال هم ادامه دهیم. اگر یکی از این کارها را انجام دادید و لذت خوبی را تجربه کردید، خوشحال می‌شویم برای ما هم بگویید. اگر ایده‌ی دیگری داشتید و در فهرست ما نبود، لطف می‌کنید اگر برای ما هم بنویسید. فهرست مهربانی های کوچک زندگی، قطعاً نقطه‌ی پایان ندارد. آنچه می‌خوانید آغاز این فهرست بلند است:

* وقتی در جاده، از کنار عوارضی می‌گذرید، می‌توانید عوارض ماشین پشت سر را هم حساب کنید.

* اگر در فروشگاهی دستگاه‌های فروش اتوماتیک نوشیدنی یا قهوه یا … وجود دارد، می‌توانید به دستگاه پول یک قهوه یا نوشابه را بدهید، اما چیزی نگیرید تا نفر بعدی، کمی شگفت زده شود! (ترجیحاً وقتی کمی خلوت است. اگر شلوغ باشد، مردم دیگر به دنبالتان راه می‌افتند که پولتان را جا گذاشته‌اید و شما هم باید برای آنها هزار جور توضیح بدهید)

* وقتی در پایان مهمانی، صاحبخانه اصرار می‌کند که شما هیچ چیز نخوردید، شکلات خود را بردارید و آن را به دوست خود یا هر کس دیگری که بعداً می‌بینید بدهید.

* در سفرهای درون‌شهری یا برون‌شهری، هدیه‌های کوچکی برای پلیس‌ها به همراه داشته باشیم. کتاب خوب. یا مجسمه‌ی کوچک یا هر چیز دیگری از این دست. پلیس‌ها همیشه خلافکارهای ما را می‌بینند. بگذاریم عادت کنند که هر ماشینی که کنار آنها توقف می‌کند، صرفاً برای التماس چشم پوشی از جریمه نیست!

* اگر از یک محصول لبنی خاص، خوش‌تان می‌آید و به نظرتان، تولیدکننده‌ی آن خوب و حرفه‌ای عمل کرده است، می‌توانید به سوپرمارکت محل خود، پول چند عدد از آن محصول را بدهید و از او بخواهید که به چند مشتری بعدی، یک عدد از آن محصول را بدهد و بگوید که یک مشتری راضی این کار را کرده است.

* اگر پیرزن یا پیرمرد دستفروشی را دیدید که در خیابان یا مترو، فروشندگی می‌کند و مشخص بود که نان خودش را از این راه تامین می‌کند، می‌توانید بسته‌ی لیف یا جوراب او را بخرید،‌ اما از او نگیرید و بخواهید که آنها را میان دیگران، به رایگان توزیع کند (پیرزنی که چند شب پیش، این نوع مشتری را تجربه کرده بود، به جای اینکه ملتمسانه به مردم بگوید جورابهایش را بخرند، با غرور می‌گفت: عیدی شماست! بفرمایید!).

* وقتی در پارکینگ به سمت ماشین خود می‌روید تا آن را بردارید به یک راننده‌ی سرگردان در جستجوی پارکینگ، بگویید که می‌تواند بیاید و جای شما پارک کند و او را به سمت محل ماشین خودتان هدایت کنید.

* اگر کتابی را دوست دارید یا کتابی را داشته‌اید و دیگر نمی‌خوانید، آن را در یک محل عمومی – شاید مترو یا شاید رستوران – جا بگذارید. یادتان باشد که ابتدای کتاب بنویسید که این کتاب را عمداً گذاشته‌اید و از خواننده بخواهید که بعد از خواندن، یادداشتی به ابتدای صفحه اضافه کند و آن را جای دیگری، «جا بگذارد». در غیر این صورت، ممکن است دیگران مجبور شوند به دنبال صاحب کتاب بگردند!

* وقتی در ترافیک خیابان یا جاده هستید و  
ادامه مطلب ...

یه قانونی هست

یه قانونی هست که میگه :

یه مریضی میگیری که از هر یک میلیون نفر یه نفر اونو میگیره !

اما تو قرعه کشی بانک بین دونفر هم که باشه تو برنده نمیشی !

افق های بیکران روشن

اگر حقیقت خورشید را حجابی هست
همیشه در پس هر ابر ، آفتابی هست
همیشه آنسوی دیوارهای نومیدی
امید هست و افق های بیکران روشن


مشیری

ﻓﻬﻢ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻥ

ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﻓﻬﻢ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻥ ﻫﺎﺳﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﯼ ﺑﺎﺯ، ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻭﺟﻮﺩ
ﺗﺎ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ، ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ
ﺁﺳﻤﺎﻥ، ﻧﻮﺭ، ﺧﺪﺍ، ﻋﺸﻖ، ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ
ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﺑﯿﻢ ...

وقتی بچه بودم

چارلی چاپلین :وقتی بچه بودم کنار مادرم می‌خوابیدم و هرشب یک آرزو می‌کردم. مثلاً آرزو می‌کردم برایم اسباب بازی بخرد؛ می‌گفت «می‌خرم به شرط اینکه بخوابی.» یا آرزو می‌کردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛ می‌گفت «می‌برمت به شرط اینکه بخوابی.» یک شب پرسیدم «اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم می‌رسم؟» گفت «می‌رسی به شرط اینکه بخوابی.» هر شب با خوشحالی می‌خوابیدم. اِنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند. دیشب مادرمو خواب دیدم؛ پرسید «هنوز هم شب‌ها قبل از خواب به آرزوهایت فکر می‌کنی؟» گفتم «شب‌ها نمی‌خوابم.» گفت «مگر چه آرزویی داری؟» گفتم «تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم.» گفت «سعی خودم را می‌کنم به خوابت بیایم به شرط آنکه بخوابی. تقدیم به تمامی مادران

قلب شکسته

از استادی پرسیدند:آیاقلبی که شکسته باز هم میتواندعاشق شود؟ استادجواب داد بله میتواند....
پرسیدند:آیاشماتا کنون از لیوان شکسته آب خورده اید؟
استاد پاسخ داد: آیاشما بخاطرلیوان شکسته از آب خوردن دست کشیده اید؟

پیام یک زرتشتی

""بنام اهورا مزدا""

پیشکش به بانوان ایران زمینم

آیا میدانستید همسر کوروش بزرگ (کاساندان )در حکومت شریک بود؟

آیا میدانستید همسر داریوش بزرگ (آتوسا )در جنگ یونان همفکر شاه بود؟

آیا میدانستید خواهر آریوبرزن ( یوتاب) جلوی سپاه اسکندر را گرفت؟

آیا میدانستید ( آرتمیز ) نخستین و تنها دریا سالار زن جهان هست؟

آیا میدانستید (آرتادخت) اولین وزیر زن در زمان اشکانیان بود؟

آیا میدانستید (زربانو) دختر رستم و فرمانده جنگ بود؟

آیا میدانستید (گردآفرید)با سهراب به مبارزه پرداخت؟!

آیا میدانستید (آریاتس)یکی از فرماندهان بزرگ هخامنشی بود؟

و شما بانوی ایرانی! ریشه در چنین زنانی دارید!و افتخار ایران زمینید.. دختران سرزمین من!
 زنده به گور نمیشدند.....
 ""درود بر بانوان ایران زمین""

حسنک چه شد؟

حاکمی به مردمش گفت: صادقانه مشکلات را بگویید.
حسنک بلند شد و گفت: گندم و شیر که گفتی چه شد؟
مسکن چه شد؟
 
کار چه شد؟

آب وبرق وگاز مجانی چه شد؟

حاکم گفت:ممنونم که مرا آگاه کردی همه چیز درست میشود.
یکسال گذشت و دوباره حاکم گفت: صادقانه مشکلاتتان را بگویید،
کسی چیزی نگفت،کسی نگفت گندم و شیر چه شد، کار و مسکن چه شد!آب وبرق وگاز چه شد!

 از میان جمع یک نفر زیر لب گفت:

 حسنک چه شد؟؟؟!!!!

ثبات شخصیت

به سگها محبت کنی باهات دوست میشن
به آدما محبت کنی سوارت میشن
اما اگه به خرمحبت کنی اصلاَ براش فرق نمیکنه !
بس که ثبات شخصیت داره این بزرگوار 

ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ

ﻗﺪﯾﻤﺎ ﻫﻢ * ﻗﺒﺮﺍ * ﻫﻢ * ﻗﻠﺒﺎ * ﻓﻘﻂ ﺟﺎﯼ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﻮﺩ ...




ﺣﺎﻻ ﮐﻪ * ﻗﺒﺮﺍ * ﺳﻪ ﻧﻔﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ * ﻗﻠﺒﺎ !!!

تعویق

برخی هرروز ایده های بهشتی میفروشند

اما خودشان سوار ماشین های ضدگلوله میشوند

تا ورودشان به بهشت را تا حد ممکن به تعویق بیندازند.

ذهن بیمار

روزی یک زرتشتی و یک مسلمان از مسیری در حال عبور بودند. در حین مسیر دختربچه ای را دیدند که با سبد پر از میوه میخواهد از رودخانه عبور کند. آن مرد زرتشتی سبد میوه را بر دوش و دست دخترک را در دست گرفت و از رودخانه عبور داد.در ادامه مسیر مرد مسلمان رو به مرد زرتشتی کرد و گفت: در دین ما لمس کردن بدن جنس مخالف عملی حرام است ، مگر آنکه یکی از دو طرف به سن تکلیف نرسیده باشد و یا نسبتی بین آن دو باشد . لمس جنس مخالف سبب طغیان شهوت و سقوط به ورطه گناه است و .........مرد زرتشتی کلام او را قطع کرد و گفت: من آن دخترک را به آنسوی رودخانه بردم و رهایش کردم. تو هنوز در ذهن بیمارت رهایش نکردی؟

توصیه

گاز یک ثروت ملی است

 بیایید باخاموش کردن یک لامپ در مصرف اب صرفه جویی کنیم.
 

 

 

 ستادمبارزه باموادمخدر

ﻣﯿﮑﺮﻭﺟﻮﮐﻮﻣﺘﺮ

ﻣﯿﮑﺮﻭﺟﻮﮐﻮﻣﺘﺮ ﭼﯿﺴﺖ؟ ......
.
.
.




ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ
ﺑﯿﻦ ﻭﻗﻮﻉ ﯾﮏ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪﻥ ﺑﻪ ﺟﻮﮎ
ﺭﺍ ﻣﯿﮑﺮﻭﺟﻮﮐﻮﻣﺘﺮ ﻣﯿﻨﺎﻣﻨد...

درد بزرگ تر

نمی دانم کدام درد بزرگ تر است ؛

دردی که آن را بی پرده تحمل می کنی

یا دردی که به خاطر ناراحت نکردن

کسی که دوستش داری

توی دلت می ریزی و تاب می آوری ...

روز زن و روز مادر بر همه عزیزان مبارک..

سوت پایان

دنیا سوت پایان را بزن! صداقت من حریف

دروغ این زمانه نمی شود.

ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ

ﺍﮔﺮ می خوﺍﻫﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﺪ
ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮔﺮﻩ ﻧﺰﻥ

ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍﺣﺖ ...

ﺗﻮ ﮐﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﺣﺎﻟﺸﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ..

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯽ چقدﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻭ ﻋﺰﯾﺰ ﻫﺴﺘﯽ؟

ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﺮﺍﻏﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﯿﺮﯼ !

ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻟﻮﺱ ﮐﻨﯽ، ﻧﻪ ﻫﺮﮔﺰ .

ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﯼ ﺳﺮﺍﻍ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻦ.

ﺩﺭ ﺍین صورت ﯾﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﺖ می شوند ﻭ ﯾﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ می کنند !

ﺍﮔﺮ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻧﺖ ﺷﺪﻧﺪ ﻗﺪﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ

ﻭ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ

ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ، به
 رﺍﺣﺘﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺸﺎﻥ ﮐﻦ ...

 ﺍﯾﻨﺎﻥ ﻫﻤﺎن هاﯾﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻨﺪ !

ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﻋﺪﻡ ﺗﻮﺟﻪ ﻭ ﺗﺎﺋﯿﺪ..

ﺁن ها ﺑﺎﺑﺖ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﺣﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﻘﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻃﻠﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ..

گویا ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺁن ها ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﯼ..

ﻭ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﺱ ﺩﺭ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻫﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﺍﺿﯿﺸﺎﻥ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﯼ..

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﻧﯿﺴﺖ..

دکتر الهی قمشه ای

خم به روحم رسیده

آرام در گوشه ای نشسته ام ، کار از چسب و باند و پانسمان گذشته ؛

 

زخم به روحم رسیده !

اشک های تلخ

اشک های تلخی که بر گورها می چکند ، حرف هایی هستند که روزگاری باید بر زبان می آمدند........

ماشه

دلم آنقدر پر است
که اگر ماشه زبانم را بکشم

بی شک خیلی هاقربانی میشوند...!

انگوررررررری

یکی میگفت : باید از کنار مشکلات زندگی
با سرعت عبور کنی و بگی مییییگ میییییگ !!!
اما انگار نمیدونست مشکلات نشستن رومون و میگن:
انگوررررررری ، انگوررررررری ! :)

سرقت مدرن

شیره را از حبه ی انگور سرقت می کنند
شهد را از لانه ی زنبور سرقت می کنند

دست مالیدم به خود، چیزی سر جایش نبود!
سارقان بی پدر بدجور سرقت می کنند!

احتیاجی نیست از دیوار و در بالا روند
سارقان با "کنترل از دور" سرقت می کنند

درد

تنها چیز با کیفیت توی زندگیمون “درد” بود،
که هر قدر کشیدیم، پاره نشد..

طنز تلخ

زیستن....
طنز تلخ زندگیست .....
در این روزگار....

گربه مقدس

ﺩﺭ ﻣﻌﺒﺪﯼ ﮔﺮﺑﻪ ﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺭﺍﻫﺐ ﻫﺎ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﺗﻤﺮﮐﺰ ﺁﻥ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺷﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺮﺍﻗﺒﻪ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﮔﺮﺑﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻪ ﺑﺎﻍ ﺑﺒﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺑﺒﻨﺪﺩ. ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺍﻝ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺻﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﺁﻥ ﻣﺬﻫﺐ ﺷﺪ. ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺭﮔﺬﺷﺖ. ﮔﺮﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﺮﺩ. ﺭﺍﻫﺒﺎﻥ ﺁﻥ ﻣﻌﺒﺪ ﮔﺮﺑﻪ ﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻌﺒﺪ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺒﻨﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﺻﻮﻝ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻪ ﺟﺎ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﻧﻮﺷﺖ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﯼ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺑﺴﺘﻦ ﮔﺮﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻋﺒﺎﺩﺕ!! ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﺻﻞ ﻭ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ

خشم درون

فرزندم مرا عصبانی نمی‌کند، او فقط خشم درون مرا آشکار می‌کند.

این جمله را وقتی فهمیدم که زمان‌هایی که عجله داشتم، سرم درد می‌کرد، از دست کسی یا چیزی کفری بودم یا هزارتا کار داشتم و نمی‌دانستم کدام‌شان را اول انجام دهم، وقتی توی ترافیک مانده بودم و ماشین‌ها بی‌هوا جلویم می‌پیچیدند توی هر رفتار بچه و هر کلمه‌ای که از دهانش خارج می‌شد، چیزی بود که مرا از کوره در ببرد. برای هر حرکت نابجایش یک فریاد و تهدید توی هوا ول می‌دادم و مدام این سوال توی سرم وول می‌خورد که این بچه چرا این‌قدر یک دنده‌ست؟ چرا اینقدر حرف می‌زنه؟ چرا این قدر یواش راه می‌ره؟ چرا….؟

وقت‌هایی که سرحال بودم، خبر خوشی شنیده بودم، وقتم آزاد بود، همه چیز آرام بود و من خوشبخت بودم، برای همان کارها و همان کلمات دلم غنج می‌زد و ذوق می‌کردم که چقدر این بچه شیرین است، چه خوب حرف می‌زند، چقدر اعتماد به نفس دارد، چه پشتکاری دارد و …

مادر شدن مثل این می‌ماند که آدم دوباره به خودش معرفی شود. من با فرزندم چهره‌هایی از خودم را دیدم که هرگز نمی‌دانستم در من وجود دارند.

تلفن به مادر

دیروز به مادرم زنگ زدم
بعد از مرگش تلفن ثابت خانه اش را جمع نکردیم
نمی خواهم ارتباطمان قطع شود
هر وقت دلم هوایش را میکند بهش زنگ میزنم
تلفنش بوق میزند
بوق میزند
بوق میزند
وقتی جواب نمیدهد با خودم فکر میکنم یا برای خرید رفته بیرون یا خانه همسایه است
الان یک سال میشود هر وقت دلم هوایش را میکند دوباره زنگ میزنم
شماره بیرون را هم ندارم زنگ بزنم بگویم " به مادرم بگید بیاد خونه اش دلم براش تنگ شده "
دوست من اگر مادر تو هنوز خانه است و نرفته بیرون
امروز بهش زنگ بزن
برو پیشش
باهاش حرف بزن
یک عالمه بوسش کن
صورتتو بچسبون به صورتش
محکم بغلش کن
بگو که دوستش داری
و گرنه وقتی بره بیرون خیلی باید دنبالش بگردی
باور کنید بیرون شماره ندارد