پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

بهترین کار

بهترین کار این است که مشکلاتتان را برای مردم تعریف نکنید. نیمی از آن‌ها علاقه‌ای به شنیدنش ندارند و نیمی دیگر هم از شنیدن آن خوشحال می‌شوند...

در ایران ما

ﺯﻣﻮﻧﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺩﺧﺘﺮ ۱۴ ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯽ ۲۶ ﺳﺎﻟﺸﻪ...
ﺯﻥ ۴۰ ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭ ۱۴ ﺳﺎﻟﺸﻪ...
ﭘﺴﺮ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﺧﺘﺮﻩ ...
ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﭘﺴﺮﻩ ...
ﺑﻌﺪ ﻣﯿﮕﻦ ﭼﺮﺍ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﺷﺪﯼ ﺗﻮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ...
ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻦ
ﺗﻮ ﺣﻤﺎﻡ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯿﺨﻮﻧﻦ
ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻦ
ﺗﻮ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﺑﺎ ﺗﻠﻔﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻦ
ﻣﻮﻗﻊ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﻦ
ﻣﻮﻗﻊ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﻣﯿﺪﻥ
ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺯﺵ ﻣﺘﻨﻔﺮﻥ " ﻋﺸﻘﻢ " ﻣﯿﮕﻦ
ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﻥ ﺩﻋﻮﺍ ﻣﯿﮑﻨﻦ
ﻣﻮﻗﻊ ﺗﯽ ﻭﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﻭﺍﯾﺒﺮ ﭼﮏ ﻣﯿﮑﻨﻦ
ﻣﻮﻗﻊ ﻭﺍﯾﺒﺮ ﭼﮏ ﮐﺮﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺨﻮﺭﻥ
ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭﻥ
ﻣﻮﻗﻊ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﺧﻮﺍﺑﻦ
ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻣﯿﺨﻮﻧﻦ
ﻭ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻓﺮﺍﻏﺖ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻦ !!!
ﯾﻨﯽ ﻫﯿﭻ ﺟﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﺍﺻلا ﻣﻤﮑﻦ
ﻧﯿﺴﺖ ...
ﻧﺨﻨﺪﺧﻮﺩﺕ ﻫﻢ ﻫﻤﻴﻨﺠﻮﺭﻱ هستی

ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﻭ ﺧﻮﯾﺸﺎﻥ

ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﻭ ﺧﻮﯾﺸﺎﻥ
ﮐﻪ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﺟﻤﻌﺸﺎﻥ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ
ﭼﺮﺍ ﻓﺎﻣﯿﻠﻬﺎ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍﯾﻨﺪ
ﭼﺮﺍ ﻣﺮﺩﻡ 
ادامه مطلب ...

کتاب خوانی

جا گذاشتن کتاب در مکان‌های عمومی رفتاری است که اکنون در ایتالیا و فرانسه هم رو به فزونی گذاشته. کسی که کتابش را در مکانی عمومی رها می‌کند، هویت خود را آشکار نمی‌‌کند و ادعایی هم بابت قیمت کتاب ندارد، اما یک درخواست از خواننده یا خوانندگان احتمالی بعدی دارد:‌ «شما نیز بعد از خواندن کتاب، آن را در محلی مشابه قرار دهید تا دیگران هم بتوانند از این اثر استفاده کنند.» «رول هورنباکر» نخستین کسی بود که این حرکت را انجام داد. او یک فروشنده‌ی رایانه در ایالت میسوری آمریکا بود و نام این رفتار را Book Crossing گذاشت یعنی «کتاب‌ در گردش». در فرانسه کتاب‌های در حال گردش از ده‌هزار جلد فراتر رفته است. این رفتار جدید را می‌شود به نوعی «کمپین کتاب‌خوانی» یا «کمپین به اشتراک گذاشتن کتاب» در نظر گرفت؛ کمپینی که می‌تواند به مثابه‌ی یک پروژه‌ی فرهنگی قابل تامل باشد.

عجله نکنید

در سخنان بزرگان دیدیم که یکی از علت نیامدن باران دروغگویی حاکمان می باشد. در این روزهای تعطیلی که شاهد الطاف خداوند هستیم لازم است تاکید کنیم ,حاکمان ایران, عجله برای سر کار آمدن نداشته باشید الطاف خداوندی بهتر از سرکار آمدن شماست.

شادی از خرد عاقلانه تر است

هرالد (نویسنده امریکایی):
اگرعمر دوباره داشتم
اشتباهات بیشتری مرتکب میشدم
همه چیز را آسان میگرفتم
ازعمراولم ابله ترمیشدم
اندکی از رویدادهای جهان را جدی میگرفتم
اهمیت کمتری به بهداشت میدادم
مسافرت بیشترمیرفتم
ازکوههابیشتربالامیرفتم
در رودخانه های بیشتری شنامیکردم
بستنی بیشترمیخوردم واسفناج کمتر
مشکلات واقعی بیشتری داشتم ومشکلات واهی کمتری
اخرببینیدمن ازآدمهایی بودم که بسیارمحتاط وخیلی عاقلانه زندگی کردم ساعت به ساعت روزبه روزالبته من هم لحظات سرخوشی داشتم اما اگرعمردوباره داشتم ازاین لحظات سرخوشی بیشترمیداشتم
من هرگز جایی بدون دماسنج, پالتو بارانی و…نمیرفتم
اگر عمر دوباره داشتم
سبکتر سفر میکردم
وقت بهار زودتر پابرهنه راه میرفتم
و وقت خزان دیرتر به این لذت خاتمه میدادم
از مدرسه بیشتر جیم میشدم
گلوله های کاغذی بیشتری به معلمهایم پرتاب میکردم
دیرتر به رختخواب میرفتم و میخوابیدم
بیشتر عاشق میشدم
پایکوبی و دست افشانی بیشتری میکردم
و در روزگاری که همگان عمرشان را وقف بررسی وخامت اوضاع میکنند من به سهل و آسان گرفتن اوضاع میپرداختم زیرا با ویل دورانت موافقم که میگوید

شادی از خرد عاقلانه تر است

داستان کوتاهی از غرور و تکبر



یک روز گرم شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند به دنبال ان برگهای ضعیف جدا شدند و ارام بر روی زمین افتادند شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد تا این که تمام برگها جدا شدند شاخه از کارش بسیار لذت می برد .برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبید ه بود و همچنان از افتادن مقاومت می کرد .در این حین باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و به هر شاخه ی خشکی که می رسید ان را از بیخ جدا می کرد و با خود می برد .
وقتی باغبان چشمش به ان شاخه افتا د با دیدن تنها برگ ان ا زقطع کردنش صرف نظر کرد بعد از رفتن باغبان مشاجره بین شاخه وبرگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام قدرت چندین با ر خودش را تکاند تا این که به ناچاربرگ با تمام مقاومتی که از خود نشان می داد از شاخه جدا شد و بر روی زمین قرار گرفت .باغبان در راه برگشت وقتی چشمش به ان شاخه افتاد و بی درنگ با یک ضربه ان را از بیخ کند شاخه بدون انکه مجال اعتراض داشته باشد بر روی زمین افتاد.
ناگها ن صدای برگ جوان را شنید که می گفت:
(( اگر چه به خیالت زندگی ناچیزم در دست تو بود ولی همین خیال واهی پرده ای بود بر چشمان واقع نگرت که فراموش کنی نشانه حیاتتت من بودم ))

ﺭﻭﻣﺎﺗﯿﺴﻢ ﺣﺎﺩ

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دروغ بگو

مرد به زنش گفت: تو چقدر زیبایی!
زن گفت: مرسی عزیزم، کاش تو هم زیبا بودی تا من هم این را به تو می‌گفتم!!!!
مرد گفت: اشکالی نداره تو هم مثل من دروغ بگو...!!!

بعضی آدمها دنیارو زیبامیکنند

"بعضی آدمها دنیارو زیبامیکنند"؛

 آدمایی که هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ میگن خوبم..

وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین غذا میخوره راهشون روکج میکنن که اون نپره ...

اگه یخ ام بزنن،دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون..

ادم هایی که با صد تا غصه تو دلشون بازم صبورانه پای درد دلات می شینن

همینها هستند که دنیارا جای بهتری میکنند؛
مثل آن راننده تاکسیی که حتی اگردر ماشینش رامحکم ببندی بلند میگوید: روزخوبی داشته باشی..

آدمهایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم درچشمشان میشوی، روبرنمیگردانند لبخند میزنند وهنوز نگاه میکنند..

دوستهایی که بدون مناسبت کادو میخرندومیگویند این شال پشت ویترین انگارمال توبود..
یاگاهی دفتریادداشتی، کتابی..

آدمهایی که ازسرچهارراه، نرگس نوبرانه میخرندو باگل میروندخانه"

آدمهای پیامکهای آخرشب،
که یادشان نمیرودگاهی قبل ازخواب؛
به دوستانشان یادآوری کنندکه چه عزیزند..
آدمهای پیامکهای پُرمهر بی بهانه،
حتی اگربا آنهابدخلقی و بیحوصلگی کرده باشی..

 "کسانیکه غم هیچکس راتاب نمیاورند و تو رابه خاطرخودت میخواهند..."

 زنده باشند و پایدار

مچکریم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آقایون خداقوت

آقاهه یه اشتباه میکنه. ...
خانمه سرش داد میزنه....
آقاهه معذرت خواهی میکنه...




* * * * * * * *



خانمه یه اشتباهی میکنه....
آقاهه سرش داد میزنه. .
بعد خانمه میزنه زیر گریه. ..
بازم آقاهه معذرت خواهی میکنه. ...!

رستوران

توی رستوران نشسته بودم که یک دفعه یه مرده که با تلفن صحبت میکرد فریاد کشید و خیلی خوشحالی کرد و بعد از تمام شدن تلفن، رو به گارسون گفت : همه کسانی که در رستورانند، مهمان من هستن به ""باقالی پلو و ماهیچه""

""بعد از 18 سال دارم بابا میشم""

چند روز بعد تو صف سینما، همون مرد رو دیدم که دست بچه ی 3یا 4 ساله ای را گرفته بود که به او بابا میگفت

پیش مرد رفتم و علت کار اون روزشو پرسیدم

مرد با شرمندگی زیاد گفت: آن روز در میز بغل دست من، پیرمردی با همسرش نشسته بودند پیر زن با دیدن منوی غذاها گفت: ای کاش میشد امروز باقالی پلو با ماهیچه میخوردیم، شوهرش با شرمندگی ازش عذر خواهی کرد و خواست به خاطر پول کمشان، فقط سوپ بخورند

من هم با آن تلفن ساختگی خواستم که همه مهمان من باشند تا اون پیرمرد بتونه بدون شرمندگی، غذای دلخواه همسرش را فراهم کنه.

((خدا)) را
فقط با
"خم و راست شدن" و امتداد ""والضالین"" نمیتوان شناخت...!!!

گرگدن پوست کلفت

کرگدنی پیر را پرسیدند از خودت ، پوست کلفت تر دیده ای یاشنیده ای؟
گفت :
در گوشه اى از عالم خاکى به نام ایران ، مردمی یافت شدست ، که نه از برنج آرسنیک دار سرطان گیرند ، و نه از سبزیجات فاضلاب داده بمیرند.
نه روغن پالم بیمارشان کند،
و نه مرغ هورمونی تبدار.
نه از سوسیس و کالباس مریض شوند،
و نه از تصادف پراید ساقط.
تا مرگ بارها روند و باز گردند و عزرائیل را جواب کنند.
در طیاره هاى بی بال نشینند، و در خودروهای کبریت سان مأوا گیرند. دخلشان نیمی از خرجشان باشد، و خرجشان پنج برابر دخلشان!!! فلاسفه از حساب زندگیشان اسهال گیرند!!
و با این حال پیوسته جوک گویند و در گوگل پلاس و فیسبوک و تویتر و واتساپ و وایبر ... راه پویند .آری من ایشان را از خود پوست کلفت تر دیده ام ، و یقین دارم که سه پوسته اند !!

سکوت آدمهای خوب

ناپلئون میگوید:
دنیا پر از تباهی است، نه به خاطر وجود آدمهای بد، بلکه به خاطر سکوت آدمهای خوب!!!

افول

دوران افول و عقب ماندگی
 ملتها زمانی شروع شد که
 ; جای اندیشیدن را
"تقلید" ,
 جای تلاش و کوشش را
"بلند کردن دستها بسوی آسمان"
, جای فکر کردن به آرزوهای بزرگ را
 "قناعت"
و جای اراده برای رفتن و رسیدن را
 "قسمت" گرفت .......

مردم مهربان

مردم اینجا چقدر مهربانند ;
دیدند کفش ندارم برایم پاپوش دوختند , دیدند سرما میخورم سرم کلاه گذاشتند و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری و دیدند هوا گرم شد , پس کلاهم را برداشتند و چون دیدند لباسم کهنه و پاره است به من وصله چسباندند و چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم محبت کردند و حسابم را رسیدند . خواستم در این مهربانکده خانه بسازم ، نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز . . . . .
روزگار جالبیست،مرغمان تخم نمی گذارد ولی هر روز گاومان می زاید!

مبارزه

عجیب است که مردم چقدر برای مبارزه با شیطان تلاش میکنند
 اگر همین انرژی را صرف عشق ورزیدن به همراهانشان کنند، شیطان در تنهایی خود خواهد مرد.

آخرین خبر

آخرین خبر از نشست هسته ای:





ظریف: کری به والله تو مسلمون نیستی

ﺳﻬﺮﺍﺏ ﺳﭙﻬﺮﯼ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺎ

ﺍﮔﺮ ﺳﻬﺮﺍﺏ ﺳﭙﻬﺮﯼ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺎ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺑﻮﺩ .....
ﺍﻫﻞ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﻢ
ﺭﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻋﻼﻓﯿﺴﺖ
ﺟﯿﺒﻬﺎﯾﻢ ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ
ﭘﺪﺭﯼ ﺩﺍﺭﻡ
...... 
ادامه مطلب ...

رابطه عاشقانه

یک هفتست وارد یک رابطه عاشقانه شدم.
.
.










.
.
متاسفانه کسی توش نبود خارج شدم

ﺁﺩﻡ بی احساس

ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻣﯿﺸود ﺁﻫﻨﮓ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﺮ ﻭ ﻻﻝ ﻣﯿﺸود ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﺫﻫﻨﯽ ﻣﯿﺸود ﺭﻗﺼﯿﺪ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺳﺮﻃﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸود از زندگی گفت
ﺑﺎ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺭﻭﯼ ﻭﯾﻠﭽﺮ ﻣﯿﺸود قدم زد
ﻭﻟﯽ
ﺑﺎ یک ﺁﺩﻡ بی احساس،
ﻧﻪ ﻣﯿﺸود ﺣﺮﻑ ﺯﺩ،ﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ ،ﻧﻪ ﻗﺪﻡ ﺯﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺷﺎﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ !!!!

تنوع

ﺩﻟﻢ ﺗﻨﻮﻉ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ . . .
.
.
.
ﻣﺜﻼ ﺑﺸﯿﻨﻢ ﺭﻭ ﺗﻠﻮیزﯾﻮﻥ مبل رو ﻧﮕﺎ ﮐﻨﻢ

توافق

آخرین خبر از لوزان

همه موارد اختلافی حل شده به جز دو مورد

1-  غربیا میخوان ببینن اون دختره که احمدی نژاد میگفت که در 16 سالگی تو زیرزمین خونه شون اورانیوم غنی می کرد الان کجاست

2- غربی ها خواستن که اون دختر ایتالیایه بود عاشق احمدی نژاد شده بود. احمدی باید تقاضاشو قبول کنه تا مثل ذلیخا پیر نشه

مرد ایرانی

بر روى کره ى زمین گروهى از جانداران زندگى میکنند که نه خود به جفتشان توجه میکنند و نه اجازه میدهند موجود دیگرى توجه کند!! . . . . . . . به این جانداران "مرد ایرانى" میگویند!

ﮐﺎشکی

ﻧﮑﻨﺪ ﭘﻨﺠﺮﻩ‌ﺍی ﭘﺸﺖ ﺻﻠﻴﺒﻢ ﺑﺎﺷﺪ
ﻧﮑﻨﺪ ﻣﻴﮑﺮﻭﻓﻮنی ﺩﺍﺧﻞ ﺟﻴﺒﻢ ﺑﺎﺷﺪ

ﻧﮑﻨﺪ ﺍﻳﻦ اس ام ﺍﺱ ﺩﺭ ﺟﺎیی ﺛﺒﺖ ﺷﻮﺩ
ﻧﮑﻨﺪ ﮔﺮﻳﻪی ﭘﺸﺖ ﺗﻠﻔﻦ ﺿﺒﻂ ﺷﻮﺩ

ﻧﮑﻨﺪ ﺷﺎﻫﺪ ﺩﻋﻮﺍﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺎﺷین‌اند
ﻧﮑﻨﺪ ﺩﺍﺧﻞ ﺣﻤّﺎﻡ، ﺗﻮ ﺭﺍ میﺑﻴﻨﻨﺪ

ﻧﮑﻨﺪ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻫﻨﺶ ﺑﺨﺶ ﮐﻨﺪ
ﻧﮑﻨﺪ ﺭﺍﺯ ﻣﺮﺍ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ ﭘﺨﺶ ﮐﻨﺪ

ﻧﮑﻨﺪ میﺩﺍﻧﺪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻣﻦ میﺩﺍﻧﻢ !
ﻧﮑﻨﺪ ﭘﺲ ﻓﺮﺩﺍ، ﺗﻴﺘﺮ ِ ﻳﮏ ِ ﮐﻴﻬﺎﻧﻢ

ﻧﮑﻨﺪ ﺭﺧﻨﻪ ﮐﻨﺪ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺍﻳﻤﺎﻧﻢ ﺷﮏ
ﻧﮑﻨﺪ ﻟﻮ ﺑﺪﻫﻢ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺯﻳﺮ ﮐﺘﮏ

ﻧﮑﻨﺪ ﻧﺎﻣﻪی جعلی ﻣﺮﺍ ﭘُﺴﺖ ﮐﻨﻨﺪ
ﻧﮑﻨﺪ ﺍﻳﻨﻬﻤﻪ ﺑﺪ، ﻗﻠﺐ ﻣﺮﺍ ﺳﺴﺖ ﮐﻨﻨﺪ

ﺗﻠﺨﻢ ﻭ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ ﮐﺎﺑﻮﺱ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﺳﻢ
ﻏﻴﺮ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪی ﺁﺩﻡ ﻫﺎ میﺗﺮﺳﻢ

ﻫﻤﻪ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﻭ ﻧﺎﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﺟﺎﺳﻮﺳﻨﺪ !
ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺣﻠﻘﻪی ﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ میﺑﻮﺳﻨﺪ

ﻟﺨﺖ ﺩﺭ ﺟﻴﻎ ﺗﺮﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪی ﺗﺨﺘﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﻓﮑﺮ ِ ﺩﺭ ﺭﻓﺘﻦ ِ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺷﺐ ِ ﺳﺨﺘﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ

ﺧﺴﺘﻪﺍﻡ ﺍﺯ ﺷﺐ ﻧﻔﺮﻳﻦ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ بیﺭﺣﻤﻲ
ﺧﺴﺘﻪﺍﻡ ... ﻣﻲ ﺗﺮﺳﻢ ... ﻭ ﺗﻮ ﻓﻘﻂ میﻓﻬﻤﻲ ...!

ﮐﺎشکی ﺁﺧﺮ ﺍﻳﻦ ﺳﻮﺯ، ﺑﻬﺎﺭی ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﺎشکی ﺩﺭ ﺑﻐﻠﺖ ﺭﺍﻩ ﻓﺮﺍﺭی باشد

ﮐﺎشکی  
ادامه مطلب ...

گاﻫـﯽ ﺩﻟِـﺖ ﻣـﯿـﺨـﻮﺍﺩ

گاﻫـﯽ ﺩﻟِـﺖ ﻣـﯿـﺨـﻮﺍﺩ
ﻫـﻤـﻪ ﺑـﻐـﻀـﺎﺕ
ﺍﺯ ﺗــﻮ ﻧـﮕـﺎﻫِـﺖ ﺧـﻮﻧـﺪﻩ ﺑـﺸـﻪ
ﮐـﻪ ﺟـﺴـﺎﺭﺕ ﮔـﻔـﺘـﻦ ﮐـﻠـﻤـﻪ ﻫـﺎ ﺭﻭ ﻧـﺪﺍﺭﯼ …
ﺍﻣـﺎ ﯾـﻪ ﻧـﮕـﺎﻩ ﮔُـﻨـﮓ ﺗـﺤـﻮﯾـﻞ ﻣـﯿـﮕـﯿـﺮﯼ
ﻭ ﯾـﻪ ﺟـﻤـﻠـﻪ ﻣِـﺜـﻠـﻪ: ﭼـﯿـﺰﯼ ﺷـﺪﻩ ؟؟؟ !
ﺍﻭﻧـﺠـﺎﺳـﺖ ﮐـﻪ ﺑـُﻐـﻀـﺘـﻮ
ﺑـﺎ ﯾـﻪ ﻟـﯿـﻮﺍﻥ ﺳـﮑـﻮﺗـﺖ ﺳـﺮ ﻣـﯿـﮑـﺸـﯽ
ﻭ ﺑـﺎ ﻟـﺒـﺨـﻨـﺪ ﻣـﯿـﮕـﯽ :
ﻧــﻪ ﻫـﯿـﭽـیی

ﺷﮑﺮﮔﺰﺍﺭﻡ

ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺯﺩ ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﺑﺨﺎﺭﻡ
ﺗﺎ ﺍﺑﺮ ﺷﻮﻡ ﺑﺮ ﺳﺮ ﭼﺘﺮ ﺗﻮ ﺑﺒﺎﺭﻡ
ﺗﻮ ﻣﯿﻮﻩ ﯼ ﺩﺭﺑﺎﺭﯼ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ ﺩﻭﺭﯼ
ﻣﻦ ﻣﯿﻮﻩ ﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﭼﺮﺥ ﺗﺮﻩ ﺑﺎﺭﻡ
ﺗﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﺸﺴﺘﯽ ، ﭘﯽ ﺁﺯﺍﺭ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ؟
ﺍﯼ ﺁﺱ ﺩﻝ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﺑﺮ ﻣﯿﺰ ﻗﻤﺎﺭﻡ !
ﺭﻓﺘﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﯾﯽ ﻭ ﻧﯿﺎﻣﺪ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺁﯾﯽ ﺑﻪ ﻣﺰﺍﺭﻡ
ﺗﺎ ﭼﺸﻢ ﺭﻓﯿﻘﺎﻥ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﻓﺘﺪ
ﺑﺮ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﻏﺒﺎﺭﻡ
ﺍﯼ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻞ ﺭﻭﺯ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﻧﺪﯾﺪﯼ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺳﺮ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﻭ ﺑﻬﺎﺭﻡ ...
ﺻﺪﺑﺎﺭ ﻗﻠﻢ ﺗﯿﺰ ﺷﺪ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻧﮕﺬﺍﺷﺖ
ﯾﮏ ﺟﻤﻠﻪ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﺭﻡ ، ﺑﻨﮕﺎﺭﻡ
ﺩﺍﻣﺎﻥ ﺗﻮ ﭼﯿﻦ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ، ﺑﻠﻨﺪ ﺍﺳﺖ
ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺮﺳﺪ ﯾﺎ ﻧﺮﺳﺪ ﺷﮑﺮﮔﺰﺍﺭﻡ

ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻗﺒﻮﻝ

ﺣﺎﺟﯽ ﺳﻼﻡ

ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻓﺘﯽ ﻣﮑﻪ ... ﺧﻮﺵ ﮔﺬﺷﺖ ؟؟ ...

ادامه مطلب ...

حسرت

گاهی حسرت میخورم به حال آنهایی که نمی فهمند چون آنها شادتر زندگی می کنند .

خجالت

از همه ناشکری هام خجالت کشیدم،





وقتی
پسر بچه فلجی را دیدم که به خدا می گفت :


"خدایا
ازت ممنونم مرا در مقامی آفریدی که هر کس "من"را می بیند "تو" را شکر میکند...

سعدی جدید

شاید اگر سعدی مردم این زمانه را میدید ،اینگونه می سرود..

بنی آدم ابزار یکدیگرند،
گهی پیچ ومهره گهی واشرند
.یکی تازیانه یکی نیش مار،
یکی قفل زندان،یکی چوب دار .
یکی دیگران را کند نردبان،
یکی میکشد بار نامردمان
یکی اره شد،نان مردم برد،
یکی تیغ شد خون مردم خورد
یکی چون کلنگ و یکی همچو بیل ،
یکی ریش و پشم و یکی بی سبیل .
یکی چون قلم خون دل می خورد،
یکی خنجر است و شکم می درد .
خلاصه پرازنفرت وکین واندوه و آز،
یکی همچو کفتار و کرکس یکی چون گراز .
نه رحم و نه مهر و نه لطف و نه ناز،
همه پر کلک پر ریا حقه باز

باور می کنم

دوستت دارم هایت را باور می کنم
درست مثل امضای آخر نامه هایت که می گویی خون است
اما طعم آب انار می دهد

گوجه

امروز رفته بودم بیرون هرکی از جلوم رد میشد سرشو تکون میداد میگفت
ای مرفه بی درد
.
.
.
نه آیفونم باهام نبود نه
.
.
.
نه مازاراتی ام هم خونه پارک بود.
.
.
آها دستم یه کیلو گوجه بود

پلیس مهربان

)} دیروز تو جاده رانندگی میکردم...
از فاصله دور دیدم پلـــیس واسم دست تکون میداد و ابراز ارادت میکرد!!!
خیلی آدمای با محبتی هستــن !!!
چطوری از این فاصله منو شــــناختن !!!؟ فهمیدم چقد معروف شدم و خودم خبر ندارم!!
یکیشون جوگیر شده بود و با تابلو تا وسط جـــاده اومد!!! ... ... ... با حرارت خاصی واسم دست تکــون میداد!! خدا حفظشون کنه منم چراغ زدم و با حرکت دست به ابرازعلاقه شون جـــواب دادم ! دفترچه و خودکار تو دستش بود ؛ میخواست ازم امـــضا بگیره ، اما من وقت نداشتم، گفتم باشه واسه دفعه ی بعـــد !!!
حتی یکی شون با ماشین کلی راه اومد بدرقه ام و چقد بامعرفت برام چراغ و آژیر زد!!
اشک تو چشام حلقه زده بود از این همه احساسات پاک و بی آلایش!!! اصن فکرشم نمیکردم پلیسا اینقدر مهربون باشن!!!

شوخی کردم

مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب. در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی "اتاق عمل".

چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح – با لباس سبز رنگ – از آن خارج می شود. مرد نفسش را در سینه حبس می کند. دکتر به سمت او می رود. مرد با چهره ای آشفته به ا...و نگاه می کند...

دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا ...همسرتون رو نجات بدیم. اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده. ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم... باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی، روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی... اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده...

با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد. سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.

با دیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد.

دکتر: هه! شوخی کردم... زنت همون اولش مُرد

180 کیلومتر

یارو داشته تو اتوبان با سرعت 180 تا رانندگی میکرده که پلیس میگیریشو و ماشینشو متوقف میکنه.
 پلیسه میاد کنار ماشینو میگه:گواهینامه و کارت ماشین لطفا
 بعدش یارو میگه : من گواهینامه ندارم.کارت ماشینم ندارم.این ماشینم مال من نیست.کارتو مارتاشم دست من نیست.من صاحب ماشینو به قتل رسوندم و جنازشو انداختم صندوق عقب.الانم ک داشتم میرفتم از مرز فرار کنم برم اون ور آب شما منو گرفتین
 پلیسه که حسابی تعجب کرده بود میره درخواست کمک کنه .فرمانده اش هم میگخ تو کاری نکن من خودم حلش میکنم .فرماندهه سریع میاد جای ماشین یارو به یارو میگه:
 آقا گواهینامه و کارت ماشین لطفا:یارو قشنگ گواهینامه و کارت ماشینو رو از تو جیبش در میاره میده به فرماندهه.فرمانده میگه در صندوق عقبو باز کن ببینم:یارو در صندوق عقبو باز میکنه فرماندهه میبینه توش خالیه.به یارو میگه پس این مامور ما چی میگه؟
 یارو میگه : نمیدونم والا جناب سرهنگ لابد الانم میخاد بگه که من داشتم با 180 تا سرعت میرفتم

من خدا را دارم


 بادبادک باآن که میداند زندگی اش به نخی بند است،

بازهم درآسمان میرقصد و میخندد
... بخند و نگران نباش،بدان که نخ زندگی،در دست خداست!

زندگی باید کرد،

گ.اه با یک گل سرخ،

گاه با یک دل تنگ،

گاه باید رویید در پس یک باران،
گاه باید خندید بر غم بی پایان،

زندگی باور می خواهد!
آن هم از جنس امید،

هر کجا خسته شدی یا که پر غصه شدی!

تو بگو از ته دل،

من خدا را دارم

پسته

از آجیل و پسته سفره عیدی ما ، چند پسته لال مانده است. آنان که لب گشودند خورده شدند . آنان که لال ماندند میشکنند.

دندان پزشک راست میگفت : پسته لال سکوت دندان شکن است.

حسین پناهی

بخشنامه‌

در راستای اعلان بخشنامه‌ای‌ به بوتیک ها با مضمون
نمایش عمومی کراوات و پاپیون ممنوع است. مانکن ها باید بدون سر باشند و برجستگی‌های بدنشان معلوم نباشد . . .

*بخشنامه به لوله کشیها*
... · استفاده از اتصالات نری و مادگی در کنار هم ممنوع است، حتی الامکان فقط از
به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب ...

همرنگ


http://s6.picofile.com/file/8180015034/photo_2015_03_30_18_43_45.jpg

خواهی نشوی همرنگ ... رسوای جماعت شو

فقیر

انسان اگر فقیر و گرسنه باشد بهتر از آن است که پست و بی عاطفه باشد. چارلی چاپلین

تگرگ


http://s6.picofile.com/file/8179876392/photo_2015_03_29_22_24_40.jpg

بارش آخرین تگرگ ... به مناسبت عدم وجود اختلاس جدید طی 5 روز گذشته باران رحمت از تعجب تبدیل به تگرگ رحمت شد

10/1/94

مداد رنگی

ما انسان ها مثل مدادرنگی هستیم...
شاید رنگ مورد علاقه یکدیگرنباشیم!!!
اما روزی ...
برای کامل کردن نقاشیمان؛
دنبال هم خواهیم گشت !...به شرطی که اینقدر نتراشیم همدیگر را تا حد نابودی