پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

مدرک

تنها سودی که مدرک لیسانسم تا الان برام داشته این بوده که:
.

.

.

هر وقت میرم تو آشپزخونه، بابام میگه: مهندس دو تا چایی بریز با هم بخوریم
شبا هم مامانم بهم میگه: مهندس بی زحمت این آشغالارو ببر بذار دم در

نیم

یه همکارداشتم سربرج که حقوق میگرفت تا15روزماه سیگار برگ میکشید،
بهترین غذای بیرون میخورد
ونیمی از ماه رو غذا ی ساده از خونه می آورد،
موقعی که خواستم انتقالی بگیرم کنارش نشتم گفتم تا کی به این وضع ادامه میدی ؟
باتعجب گفت: کدوم وضع!
گفتم زندگی نیمی اشرافی نیمی گدایی...!!
به چشمام خیره شد وگفت:تاحالا سیگار برگ کشیدی؟گفتم نه!
گفت:تا حالا تاکسی دربست کردی؟ گفتم نه!
گفت:تا حالا به یک کنسرت عالی رفته ای؟ گفتم نه!
گفت:تاحالا غذای فرانسوی خورده ای؟گفتم نه!
گفت:تاحالا تمام پولتو برای کسی که دوستش داری هدیه خریدی تاخوشحالش کنی؟ گفتم نه!
گفت:اصلا عاشق بوده ای؟ گفتم نه!
گفت:تاحالا یک هفته از شهر بیرون رفته ای؟ گفتم نه!
گفت اصلا زندگی کرده ای؟با درماندگی گفتم اره...نه...نمی دونم...!!
همین طور نگاهم میکرد نگاهی تحقیر آمیز...!!
اما حالا که نگاهش میکردم برایم جذاب بود...
موقع خداحافظی تکه کیک خامه ای در دست داشت تعارفم کرد و یه جمله بهم گفت که مسیر زندگیم را عوض کرد،
اوپرسید:میدونی تا کی زنده ای ، گفتم نه!
گفت:پس سعی کن دست کم نیمی از ماه را زندگی کنی....!!!

آرزو

آرزویم درسال 94 اینه که




آرزو های سال 93 م برآورده بشه






همونایى که سال 92 آرزو کرده بودم






چون 91 برآورده نشده بود

سوال

ﺳﻮﺍﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺫﻫﻦ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﻦ ﻭ ﺩﻭﻟﺖ ﺭﺍ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺮﺩﻩ :
.
.
.
.
.
.
.
.
ﭼﺮﺍ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﻧﻤﯿﻤﯿﺮﻥ

درس ظلم ستیزی

ﺭﻭﺯ سه شنبه ﺩﮐﺘﺮ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻧﺶ ﮔﻔﺖ :
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ چهارﺸﻨﺒﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﺷﻔﺎﻫﯽ!

ﻫﻤﺎﻥ لحظه ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ :
 ﺍﺻﻼ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﮐﺘﺒﯽ!

 ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ :
همینی ﮐﻪ ﻫﺴﺖ!

ﻫﺮ ﮐﺲ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﯿﺎﺩ ﺟﻠﻮ ﺩﺭ ﮐﻼﺱ ﺑﺎﯾﺴﺘﻪ!

ﺍﺯ 50 ﻧﻔﺮ فقط 3 ﻧﻔﺮ ﺭﻓﺘﻦ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺯ ﺑﻘﯿﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮔﺮﻓﺖ!!!

ﺑﻌﺪﺵ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺷﻤﺎ 10 ﻧﻤﺮﻩ ﮐﻢ ﻣﯿﮑﻨﻢ!

 ﻫﻤﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ولی ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻧﻤﺮﻩ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺍﯾﻦ 3 ﻧﻔﺮ ﻫﻢ 20 ﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﻢ!

 ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻫﺎ ﺑﺎ ﺷﺪﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ...

ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ : ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭ ﻇﻠﻢ ﺭﻓﺘﯿﺪ ...

 "ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭﺱ ﻇﻠﻢ ﺳﺘﯿﺰﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ "...



 * ﺩﺭﻭﺩ ﺑﺮ ﺭﻭﺍﻧﺶ*

می فرمودند:

 من از این دنیا فقط اینو دریافتم که...
.
.
.
اونی که بیشتر می گفت "نمیدونم"، بیشتر میدونست!
.
اونی که "قویتر" بود، کمتر زور میگفت!
.
اونی که راحت تر میگفت "اشتباه کردم"، اعتماد به نفسش بالاتر بود!
.
اونی صداش آرومتر بود، حرفاش با نفوذتربود!
.
اونی که بیشتر "طنز"
 میگفت، به زندگی جدی تر نگاه میکرد!!!!!!!!

نیاز

اﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ .
ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﻧﺶ .
ﺁﺩﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ ؛
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶ . . .

بیا به غار برگردیم

بیا به غار برگردیم
به بدوی‌ترین بوسه‌ها
که بوی عقدنامه و مهریه نمی‌دادند...

تا عریانی، زننده به حساب نیاید
و زیباترین هدیه‌ی جهان
آتشی باشد که یک روز را
صرف روشن کردنش کنم
 برای تو...

بیا به غار برگردیم
به روزگاری که
مایکروویو و تلویزیون را نمی‌شناخت
و در آن
رنگین‌کمان اتفاقِ بزرگی بود؛

دندان‌درد
خدا را به یادِ ما می‌آورد

و پیدا کردنِ غذا
سفری عظیم به حساب می‌آمد
که به عشق یک لب‌خندت تن می‌دادم به آن...

بیا به غار برگردیم
تا تماشای مهتاب
اثری هم پای دیدنِ فیلم‌های برتولوچی داشته باشد

و سینه‌ریزی از گوش‌ماهی‌ها
که به دستان خود از ساحل گرد آورده باشمشان
با سِتی از برلیان برابری کند...

تصویری از تو را
بر دیوار غارمان خواهم کشید
تا باستان‌شناسان هزار هزاره‌ی دیگر
بدانند
انسان کدام عصر
نخستین کاشفِ عشق بود!

یغما گلروبی

دو واقعیت فقر فرهنگی مردم!




چارلی چاپلین :
من هر قدر با کار طنز، کوشش کردم تا مردم " بفهمند"
اما آنها  فقط " خندیدند "  !

 
امام سجاد (ع) : 
پدرم با برترین مردان زمان خویش در خون  غلطید تا مردم " بفهمند" اما آنان فقط"  گریه کردند "  !

نوشته های پشت کامیونی



ب نام خداوند حکیم
همه جفتن ما تکیم

من بیخیال خواب
تو بیخیال بخواب
***
آخه مرضیه
این چ وضیه؟
***
ب ارواح جدم
نیستی در حدم
***
راهو عوضی برو
ولی با عوضی نرو
***
با من نپر,لب پر میشی
لب تر کنم پرپر میشی
***
اونی ک تا آخر باهاته
پاهاته
***
اعصاب من زیر درخت آلبالو گم شده
***
ما بد نبودیم
بلد نبودیم
***
اون موقعا ک ما ناب بودیم
شما سوار تاب بودید
***
اون ک واست کف میکنه دلستره نه من
***
تا حرف از صداقت شد
یهو صدا قط شد
***
فک میکردم دمش گرمه
ولی سرش گرمه
***
تحمل نداره نباشی
دلی ک تو تنها خداشی
***
آدم نیمرو باشه
ولی دو رو نباشه
***
هر چی شانسه
با ما شناسه
***
آره بی ریام
ریا نشه آرزوی خیلیام
***
رو هم رفته
روحم رفته
***
ادعام نمیشه
اگه بشه
انقلاب میشه
***
خدایا
ب سلامتی خودت و بنده های بیخودت

***
کاش یکی بود
فقط با یکی بود
***
من در نیستم
وا
بسته
شم

آه از عدالت روزگار

کودکانی هستند که شبها با دیدن کارتون میخوابند
و کودکانی نیز هستند که شبها در کارتون میخوابند...
آه از عدالت روزگار..

ﺍﮔﺮﻣﻐﺰﺧﺎﻟﯽ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﺳﺮﻭﺻﺪﺍ ﻣﯿﮑﺮﺩ ، ﺟﻬﺎﻥ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ...


ﺣﺘﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻗﺒﻞ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﻮﻗﻊ ﺭﺩ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﻭ ﻃﺮﻑ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ .


ﺳﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﻮﻝ ﻫﻤﯿـــﺸﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ..
ﺍﻣﺎ ﺍﺳﮑﻨﺎﺳﻬﺎ ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﻫﺴﺘﻨﺪ…
ﭘﺲ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺭﺯﺷﺖ ﺑﺎﻻ‌ ﺭﻓﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﯽ ﺳﺮﻭﺻﺪﺍ ﺑﺎﺵ…..!!


ﺍﺯ ﻣــﺮﮒ ﻧﺘﺮﺳﯿـــﺪ !
ﺍﺯ ﺍﯾــﻦ ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺯﻧــــﺪﻩ ﺍﯾﺪ
ﭼـــﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺷﻤﺎ ﺑﻤﯿــﺮﺩ
به نام انسانیت

هفت پند مولانا

""هفت پند مولانا""
شب باش : در پوشیدن خطای دیگران
زمین باش : در فروتنی
خورشیدباش : در مهر و دوستی
کوه باش : در هنگام خشم و غضب
رودباش : در سخاوت و یاری به دیگران
دریاباش : در کنار آمدن با دیگران

ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﺣﺎﻓﻆ


ﺍﺩﻭﺍﺭﺩ ﺑﺮﺍﻭﻥ ﺷﺮﻕ ﺷﻨﺎﺱ ﻧﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺳﻔﺮﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ
ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﺪ : ﺩﺭ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﺩﺭ
ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ‏( ﺍﺭﺍﺯﻝ ﺍﻭﺑﺎﺵ ‏)
ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﻣﻔﺘﯽ ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﯿﺮﯾﺰﻧﺪ ﻭ
ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﺑﺎﯾﻦ
ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽ ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ
ﺩﺭﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ .
ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ
ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺮﻣﯿﺨﯿﺰﻧﺪ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮﯼ ﻭ ﺟﺮ ﻭ
ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ
ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ
ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ .
ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ
ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ :
ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﺮﺷﺖ
ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩِﺭﻭَﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺸﺖ
ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐ ﯾﺎﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﭼﻪ
ﮐﻨﺸﺖ ........
ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﯾﺮ
ﻣﯽ ﺍﻓﮑﻨﻨﺪ . ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻓﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ
ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻓﻆ " ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻐﯿﺐ " ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ .
‏« ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ ‏» ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺩﻭﺍﺭﺩ ﺑﺮﺍﻭﻥ - ﺟﻠﺪ
ﺳﻮﻡ

چسب زخم

کودکی از پدر فقیرش یک جفت کفش نو خواست ﭘﺪﺭﺵ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ 1000 ﺗﺎ ﭼﺴﺐ ﺯﺧﻢ ﺭﻭ ﺑﻔﺮﻭﺵ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﺕ ﮐﻔﺶ ﺑﺨﺮﻡ...        
 ﺑﭽﻪ ﻧﺸﺴﺖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ . ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺁﺭﺯﻭ ﮐﻨﻢ 1000 ﻧﻔﺮ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﺸﻮﻥ ﺯﺧﻢ ﺑﺸﻪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﮐﻔﺶ ﺑﺨﺮﻡ؟ ﻭﻟﺶ ﮐﻦ، ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻔﺸﺎﯼ ﭘﺎﺭﻩ ﺧﻮﺑــــــــــــــﻪ...           خدایا!!
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﻬﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺭﺍ آﻧﭽﻨﺎﻥ ﺩﺭﻭﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﯼﮐﻪ ﺷﺮﻣﺴﺎﺭ ﻣﯿﺸﻮیم ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ
ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍ یم...

دیدن خدا

دیدن خدا
دانشجویی به استادش گفت :
استاد ! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم !
استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت : آیا مرا می بینی ؟ دانشجو پاسخ داد : نه استاد ! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم …
استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت : تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دی
د !

زندگی

زندگی ذره کاهیست ، که کوهش کردیم
زندگی نام نکویی ست که خارش کردیم
زندگی  نیست  بجز نم نم باران بهار ،
زندگی   نیست  بجز دیدن یار ،
زندگی   نیست  بجز عشق ،
بجز حرف محبت به کسی ،
ورنه هر خار و خسی ،
زندگی کرده بسی ،
زندگی  تجربه تلخ فراوان دارد ،
دو سه تا کوچه و پس کوچه و
اندازه ی یک عمر بیابان دارد .
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم ؟!

مناجات

خدایا،به من توفیق تلاش در شکست،صبر در نومیدی،رفتن بی همراه،جهاد بی سلاح،کار بی پاداش،فداکاری در سکوت،دین بی دنیا،عظمت بی نام،خدمت بی نان،ایمان بی ریا،خوبی بی نمود،مناعت بی غرور،عشق بی هوس،تنهایی در انبوه جمعیت،و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند،روزی کن. * دکتر علی شریعتی *

مگه دانشگاه جای عاشق شدنه؟

پسرعمه: میخوام کنکور بدم برم دانشگاه ..
مجری: بچه من بهت میگم برو دوتا دونه نون بگیر اول 45بار میگی "ها؟" بعد از نیم ساعت میری نونوا رو واس من میاری...چجوری میخوای کنکور بدی؟
فامیل: بله،کار هر خر نیست خرمن کوفتن ..
جیگر: جیگرم! جیگرم! جیگرم!
فامیل: راس میگه،مملکتی که دانشجوش تو باشی خراش هم جیگرن!
مجری: حالا واس چی میخوای بری دانشگاه؟
پسرعمه: میخوام برم اونجا عاشق شم!
مجری: مگه دانشگاه جای عاشق شدنه؟

پسرعمه: نه پس جا درس خوندنه!؟ ...

کمک به فقرا


گفتم: اگر ده میلیون داشته باشم حتما به مردم کمک می‌کنم.‌‌‌
بی‌مقدمه جواب داد:
ببین دوست خوبم الان اگر از ده تومنِ توی جیبت، هزار تومن به فقیر دادی،
وقتی ده‌میلیون هم داشتی به بقیه کمک می‌کنی...‌
چقدر بَده برای انجام ندادنِ مُوَجَّهِ بعضی از کارها،
یِه سِری شرطِ غیر قابلِ دسترس می‌ذاریم.
من که میگم هر چی داریم و هر جا هستیم،
می‌تونیم هر کاری از دستمون برمیاد، براشون انجام بدیم. از همین امروز.

عشق چیست



از معلم هندسه پرسیدند عشق چیست؟
گفت : نقطه‌ ای که حول محور قلب می‌گردد



از معلم تاریخ پرسیدند عشق چیست؟
گفت : سقوط سلسله‌ی قلب



از معلم ادبیات پرسیدند عشق چیست؟
گفت : پاک‌ترین احساس


از معلم علوم پرسیدند عشق چیست؟
گفت : عشــق تنها عنصری است که
بدون اکسیژن می‌سوزد



از معلم ریاضی پرسیدند عشق چیست؟
گفت : عشق تنها عددی است که هرگز
تنها نیست



از معلم شیمی پرسیدند عشق چیست؟
گفت : عشق تنها اسیدی است که درون
قلب اثر می‌گذارد



از معلم فیزیک پرسیدند عشق چیست؟
گفت : تنها آهنربایی که قلب را بسوی
خود می‌کشد


از معلم انشاء پرسیدند عشق چیست؟
گفت : تنها موضوعی که نمی‌ توان
توصیفش کرد



از معلم ورزش پرسیدند عشق چیست؟
گفت:تنها توپی که هرگز اوت نمیشود


از معلم زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟
گفت : عشق تنها کلمه‌ای است که ماضی و
مضارع ندارد


از معلم زیست پرسیدند عشق چیست؟
گفت : عشق تنها میکروبی است که از
راه چشم وارد می‌شود.


از معلم دینى پرسیدند عشق چیست ؟
گفت : حرام است !!!!!!!!

قدیما

قدیما شبا بالا پشت بوم میخوابیدیم و ستاره ها رو می شمردیم و دلمون به وسعت یه آسمون بود ...
این روزها چشم میندازیم به سقف محقر اتاقمون و گرفتاری هامونو می شمریم ...

قدیما یه تلویزیون سیاه و سفید داشتیم و یه دنیای رنگی ...
این روزا تلویزیونای رنگی و سه بعدی و یه دنیای خاکستری ...

قدیما اگه نون و تخم مرغ تموم میشد ، راحت می پریدیم و زنگ همسایه رو هر ساعتی از شبانه روز می زدیم و کلی باهاش می خندیدیم ...
این روز ها اگه همزمان ، درب واحد اونا باز شه بر میگردیم تا که مجبور نشیم باهاش سلام علیک کنیم ...

قدیما از هر فرصتی  استفاده می کردیم که با دوستا و فامیل ارتباط داشته باشیم چه با نامه چه کارت پستال و چه حضوری ...
این روزها با "بهترین دستگاه های رسانه ای" هم ، ارتباط با هم نداریم ...

قدیما تو یه محله جدید هم که می رفتیم با دقت و اشتیاق به همه جا نگاه می کردیم ...
این روزها دنیا را از پشت دوربینای عکاسی و فیلمبرداری می بینیم ...

قدیما یه پنجشنبه جمعه بود و یه خونه پدر بزرگه با فک و فامیل ...
 این روزا پر از تعطیلی ، ولی کو پدربزرگه؟
کو اون فامیل ؟
کو اون خونه ؟

قدیما توی قدیما موند ..

مرخصی

نامه ی درخواست مرخصی همسر یک رییس:
این‌جانب سمیرا همسرِ حضرت‌عالی، که مدت چندین ماه است، پس از ازدواج با شما، دور از خانواده و بستگانِ خود هستم، حال که شما به‌دلیلِ مشغله‌ی بیش از حد، فرصتِ سفر و دیدار با بستگان را ندارید، بدین‌وسیله از شما تقاضا دارم که با مرخصیِ این‌جانب، به مدتِ 15 روز، برای مسافرت و دیدنِ پدر و مادر واقوام، موافقت فرمایید.

با احترام
همسر دلبند شما سمیرا

و نامه را در پوشه‌ی مکاتباتِ همسرش می‌گذارد. چند وقت بعد، جوابِ نامه، به این مضمون، به دست‌اش رسید:

سرکار خانم سمیرا همسر عزیز من

عطف به درخواستِ مرخصیِ سرکارِ عالی، جهت سفر، برایِ دیدار با اقوام، بدین‌وسیله اعلام می‌دارد، با درخواستِ شما، به‌ شرطِ تعیینِ جانشین، موافقت می‌شود....!!!!!!!

سلول انفرادی

کـــســـی که ســلــول انــفـــرادی را ســاخــت

مـــی دانــســـت ســـخــت تــــریــن کـــار انـــســـان

تحـــمـــل خــویــشتــن است . . .

شهر شلوغ

دیر بازیست
در این شهر شلوغ,
هر کجا می نگرم
غنچه ها پژمرده اند
چهره ها افسرده اند
نفسی هست ولیکن
همه دل ها مرده اند
هدفی هست اگر,
نیست به جز لقمه نانی
شرفی هست اگر
در گرو جاه و مقامی.
همه افسرده و غمگین
همه سرخورده از این دین
همه تسلیم به تقدیر
همه محکوم به تحقیر
نه امیدی است به ماندن
ونه شوقی است به رفتن
همه مغروراز ان چیز که بودیم
و از ان کار که کردیم
همه ازکوروش و جمشید چه مستیم
غافل از این سخن تلخ که
" امروز"
در اندیشه تاریخ
کجائیم ؟
چه هستیم ؟
که هستیم؟

همه چیز را فهمیدم

وقتی دیدم درشکه را اسب میکشد و انعام را درشکه چی میبرد و به چشمان اسب چشم بند زده، بر دهانش پوزبند تا کم ببیند و کم بخورد و دم نزند!
همه چیز را فهمیدم...
تداعی تراژدی غم انگیز زندگی فلاکت بار مردم نگون بختی که روی گنج نشسته اند ولی از جهل و فقر و بدبختی رنج میبرند!

نامم لر

نامم لر
ایرانی ترین قوم ایران
قوم ما بزرگیش به نظر دیگران نیست اصالت ما در دل سرزمینمان نهفته
ما به پارس بودنمان افتخار میکنیم
ما تمسخر نمیکنیم چون کمبودی احساس نمیکنیم،اما تو را حق میدهم از بی هویتی در عذابی پس دوای تو کمی خنده است کمی تمسخر،ما برای دفاع از پارس بودنمان لازم نیست فریاد بزنیم چون تاریخ ثابت کرده است که پارس و نژاد برترین قوم ایران و صاحبان اصلی ایران لرها  هستند

در برابر مغول و عربها ساکت ننشستم تا دودمان به باد رود با شجاعتم نگذاشتم دست مغولها و عربها به زنانم برسد و الان چهره ی اصیل ایرانی را در زنان و مردان لر می بینی

نامم لر
هم شاه بودم هم سرباز
شاهانی چون کوروش بزرگ و کریم خان زند
سربازانی چون سورنا و اریوبرزن
ایران شاه ایرانی بر خود زیاد ندید این کریم خان زند بود خود را وکیل مردم خواند
از بس هر حقیری خود را شاه خواند
او از نام شاهی دوری کرد
دست بیگانه را از مملکت دور کرد شیراز را اباد
اریوبرزن لر تنها مردی که مقابل اسکندر مقدونی ایستاد

نامم لر
سرزمینم زاگرس
در دلش دو رود جاریست کارون به سویی و زاینده رود به سوی دگر
هر دو تمدن ساز
سرزمینم...

5 زن ایرانی

معرفی۵شیرزن پر افتخار ایران باستان
..
1⃣
یوتاب:
سردار زن ایرانی که خواهر آریو برزن سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است.
از او به عنوان شاه آتروپاتان(آذربایجان)در سالهای20قبل میلاد تا20پس از میلاد یاد شده است.
وی در راه وطن کشته شد و نامی جاوید از خود برجای گذاشت.
2⃣
آرتمیز:
نخستین و تنها زن دریا سالار جهان تا به امروز،او به سال480پیش میلاد به مقام دریاسالاری ارتش شاهنشاهی خشایارشاه رسید و در نبرد ایران و یونان ارتش شاهنشاهی ایران را از مرزهای دریایی هدایت میکرد.
تاریخ نویسان یونان اورا در زیبایی ،متانت سرآمد همه زنان آن روزگار نامیده اند.
آرتمیس نیز درست میباشد.
3⃣
آتوسا:
ملکه بیش از 28کشور آسیایی در زمان امپراتوری داریوش.در لشگر کشی های داریوش یاور فکری و روحی وی بوده.
4⃣
آرتا دخت:
وزیر خزانه داری و امور مالی دولت ایران در زمان شاهنشاهی اردوان چهارم اشکانی.
5⃣
آزرمی دخت:
شاهنشاه زن ایرانی در سال 631میلادی.او دختر خسرو پرویز بود که پس از گشتاسب بنده،بر چندین کشور آسیایی پادشاهی میکرد.
سی و دومین پادشاه ساسانی بود.

نیش

ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻓﻘﻂ ﺯﻧﺒﻮﺭﻫﺎ ﻧﯿﺶ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ

اما وقتی ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ، ﺷﻨﯿﺪﻡ ، ﺭﻓﺘﻢ ، ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻧﻪ !

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻢ ﻧﯿﺶ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ و ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﺻﻤﯿﻤﯽ ﺗﺮ و ﻋﺰﯾﺰﺗﺮ ، ﻧﯿﺸﺸﺎﻥ ﺳﻤﯽ ﺗﺮ !

اینجا ایران است یعنی:

اینجا ایران است یعنی:

 ببخشید پرواز ۱۷:۴۵ چه ساعتی میشینه؟

ببخشید اتوبوس ۹:۳۰ ساعت چند حرکت میکنه ؟

 ببخشید کارت شارژ دو تومنی دارین ؟ چنده !؟

چند دروغ رایج بین ما


۱-کار که عار نیست!
۲-پول که شخصیت نمیاره!
۳-فکر کردی چی ، مملکت قانون داره!
۴-تلاش کنی به هرچی که بخوای میرسی!
۵- پول چرک کف دسته!
۶-بچه دختر ، پسرش فرق نمیکنه!
۷-و پر کاربردترین دروغ ، پشت تلفن"اونم سلام میرسونه" ..

جواب به شعرهمه چیز آرومه

در جواب به شعرهمه چیز آرومه.....
و اینک؟؟؟؟؟!!!!!!
همه چی داغونه
تو به چی دل بستی
بزن از بد بختی
تو سرت چاردستی
همه چی داغونه
کار و بار خوابیده
شکم بیچارم
به کمر چسبیده
همه چی داغونه
من چقد بی حالم
دارم از بی پولی
صب تا شب مینالم
یا پول گاز و برق
یا اجاره خونه
من چقد بدبختم
همه چی داغونه
همه جا مثل خر
توی گل می مونم
پول گاز و بنزین
شده پول خونم
نگو این هردمبیل
تا ابد پا برجاست
حالا که بد بختی
تو نگاهم پیداست...

خندان

نگاه ساکت مردم به روی صورتم دزدانه می افتد

همه گویند عجب شاداست

عجب خندان دل مردم چه می داند که من دنیایی از اشکم

کچل کُن.

کچل کُن...
برو بالا شهر...
همه فکر میکنن مُد ِ ...!
برو وسط ِ شهر...
فکر میکنن سربازی...
"بیا" پایین شهر...
همه فکر میکنن زندان بودی...!!!
این همه اختلاف...
فقط در شعاع ِ بیست کیلومتر.....!
مردم  انطور که تربیت شدند میبینن
از قضاوت مردم نترس!!

توصیه یک دوست


برای استفاده درست از  شبکه های اجتماعی در کانون خانواده توصیه های زیر را به کار ببرید :

1 – وقتی به خانه برمی گردید و یا همسرتان به خانه می آید، تلفن همراه خود را به کناری بگذارید و ابتدا به سلام و احوالپرسی و گفتگو با او بپردازید، مطمئن باشید در این چند دقیقه، رئیس جمهور به شما پیامک نخواهد داد و مذاکرات هسته ای به نقطه ی تاریکی کشیده نخواهد شد، به طور کلی اول به خانواده خود اهمیت دهید و سپس به شبکه های اجتماعی.

2 – تلفن همراه خود را در حالت بی صدا قرار دهید، حال اگر هزار پیامک هم داشته باشید، هیچکسی نمی فهمد که بخواهد شاکی شود.

3 - پیام هایتان را در کنار خانواده چک کنید و باهم بخندید، اگر مطلب جالب و یا خنده داری به شما می رسد، چه اشکالی دارد که آن را برای بقیه اعضای خانه هم بخوانید، در این صورت هم همه شاد می شوند و هم اوقات دلپذیری باهم خواهید داشت و هم کسی از این که سر شما داخل تلفنتان است، شاکی نمی شود.

4 – ساعاتی خاص برای چک کردن پیام هایتان در نظر بگیرید، و تمام وقت روی تلفنتان خم نشوید، مثلا هنگامی که درون اتوبوس هستید و یا موقعی که در ترافیک مانده اید، اینها زماناینها زمان مرده ی شما هستند که می توانید به نحو احسن از آن استفاده کنید.

5 – احترام سالخوردگان را داشته باشید، مخصوصا هنگامی که به خانه پدربزرگ ومادربزرگتان می روید، معمولا این عزیزان از تکنولوژی به دور هستند و با دیدن شما که همش سرتان روی تلفن همراهتان است، ناامیدی و احساس حقارت، مهمان دل های نازکشان می شود، پس دل مهمانانی که چند صباحی بیشتر در کنارتان نیستند را نشکانید.

6 - درست است که مطالب خنده دار و طنز، حجم بالایی از پیامک های اجتماعی را پوشش می دهد، اما باید سعی کنید که با استفاده از این شبکه ها، اطلاعاتتان افزایش پیدا کند و فقط هجویات نباشد، در این صورت است که هم احساس خانواده تان بهتر می شود، هم از این وقت گذاری بار بیشتری به دست خواهید آورد.


در پایان باید خاطر نشان کرد که تکنولوژی، برای راحتی انسان ها و مبادله ی آسانتر اطلاعات و برای شما ساخته شده، تکنولوژی باید در دست شما باشد، نه این که انسان را اسیر خود کند و او را از تمام روابط و علایق خویش باز دارد.

آدمای دنیا درست بشن دنیا درست میشه

بابا داشت روزنامه میخوند بچه گفت: بابا بیا بازی! بابا که حوصله بازی نداشت ی تیکه از روزنامه رو ک نقشه دنیابود رو تیکه تیکه کرد وگفت فرض کن پازله درستش کن! چند دقیقه بعد بچه درستش کرد..بابا باتعجب پرسید: توکه نقشه دنیارو بلدنیستی چطور درستش کردی؟ بچه گفت: ادمای پشت روزنامه رو درست کردم دنیا خودش درست شد...
آدمای دنیا درست بشن دنیا درست میشه ...

خرید عید

بیاید امسال برای عید خرید نکنیم...



بزارید پولتون تو بانک باشه؛ شاید یه بیچاره ای احتیاج به یک اختلاس داشته باشه!!

 زن و بچه هاشون اون سر دنیا منتظرن.

داستان شیطان

داستان شیطان
 
« من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم . دیدم انسانها ، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم ، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند . اینان را به شیطان چه نیاز است ؟
شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد ، زیر لب گفت : آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن ، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت ، تا کجا میتواند فرا رود ، و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که : همانا تو خود پدر منی »

علل مرگ

جدیدترین ﻋﻠل ﻣﺮﮒ ﻭ ﻣﯿﺮ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ

ﺫﻭﻕ ﻣﺮﮒ -
ﻋﻠﺖ : ﺭﻓﺎﻩ ﺑﯿﺶ ﺍ ﺯ ﺣﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺮﺍﻧﯿﻬﺎﯼ ﺍﺧﯿﺮ

ﺯﺧﻢ ﺑﺴﺘﺮ -
ﻋﻠﺖ : ﮐﻨﺪﯼ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﻧﻠﻮد  کردن

ﭘﺎﺭﮔﯽ ﺭﻭﺩﻩ -
ﻋﻠﺖ: ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﺪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﺳﯽ

مرگ مغزی-
علت: تلاش برای درک وفهم مبالع  اختلاس شده

ﺳﮑﺘﻪ ﻣﻐﺰﯼ -
ﻋﻠﺖ : ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﺍﺭﺯ ﺑﺮﺍﺳﺎﺱ قیمت بانک مرکزی 1226 تومان و ﻗﯿﻤﺖ ﺁﺯﺍﺩ ﺁﻥ

ﺗﻮﻣﻮﺭ ﻣﻐﺰﯼ -
ﻋﻠﺖ :ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﮎ ﺟﺪﻭﻝ ﺁﻣﺎﺭ ﺗﻮﺭﻡ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮ ﺑﺎﻧﮏ ﻣﺮﮐﺰﯼ

ﻣﻨﻨﮋﯾﺖ ﻣﺰﻣﻦ -
علت : ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﯾﺎﺭﺍﻧﻪ هر ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﻋﺎﺑﺮ ﺑﺎﻧﮏ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﺍﺭﯾﺰ

ﺩﻕ ﻣﺮﮒ -
علت : ﻏﺼﻪ ﺣﺎﺻﻞ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﻓﻘﺮ ﻭ ﺟﻨایت و بیکاری در اروپا!!!!

می ترسم

می ترسم مذاکرات آخر ژنو

درست مثل بازی آرژانتین باشد

با آن همه دوام که آوردیم

درست در دقیقه ی آخر

ناگاه کسی مثل مسی

بیاید و کار را تمام کند

می ترسم بعد بازی

عراقچی دوباره تبلت اش را بیرون بیاورد

تا به یادگار فیلم بگیرد

و کاپیتان ظریف

کراوات جان کری را به یادگار بگیرد

و ما بی خود به خیابان بریزیم

و جشن باخت بگیریم

دو چیز ها

دو چیز شما را تعریف میکند:
بردباری تان ، وقتی هیچ چیز ندارید
و نحوه رفتارتان ، وقتی همه چیز دارید . . .
----
تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی؛
یکی دیروز و یکی فردا .
----
دو شخـص به تـو می آمـوزد:
یکی آمـوزگـار، یکی روزگـار
اولی به قیمت جـانش، دومی به قیمت جـانت
----
آدما دو جور زندگی میکنن :
یا غرور شونو زیر پاشون میذارن و با انسانها زندگی میکنن،
یا انسانهارو زیر پاشون میذارن و با غرورشون زندگی میکنن
----
 رابطه ها در دو حالت قشنگ میشن:
اول پـیـدا کـردن شـبـاهت ها
دوم احترام گذاشتن به تفاوتها
----
همه یادشون میمونه باهاشون چیکار کردى،
ولـى یادشون نمیمونه براشون چـکار کردى.
---

یه چیزجالب!!!!!

یه چیزجالب!!!!!
در دوران هخامنشیان سال کبیسه وجود نداشت همیشه اسفند ماه 29 روز بوده،در تقویم آن زمان هر چهار سال یک روز ذخیره میشد و طی 120سال یک ماه ذخیره داشتند که آن سال را بجای 12ماه،13 ماه اعلام میکردند،در ماه سیزدهم هیچکس کار نمیکرد همه با خرج حکومت جشن میگرفتند بنابراین مردم در حق هم دعا میکردند که 120سال عمر کنند تا حداقل یک جشن یک ماهه را ببینند.!!!
(فلسفه ى ایشالله 120 ساله شى)

ورده اند که.

آورده اند که....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ببخشید .هیچی نیاورده اند .تازه چندهزار میلیاردهم برده اند ...!!
فک کردین یادمون میره!!

شیر ناصر الدین شاه

ناصرالدین شاه شیری داشت که هر هفته یک گوسفند جیره داشت.
به شاه خبردادند که چه نشسته ای که نگهبان شیر، یک ران گوسفند را می برد!
شاه دستور داد نگهبانی مواظب اولی باشد .
پس از مدتی آن دو با هم ساختند و علاوه بر اینکه هر دو ران را، می بردند دل و جگر را هم می خوردند.
شاه خبردار شد و یکی از درباری ها را فرستاد که نگهبان آن دو باشد. این یکی چون درباری بود دو برابر آن دو، بر می داشت.
پس از مدتی به شاه خبردادند؛ جناب شاه، شیر از گرسنگی دارد می میرد
جستجو کردند و دیدند که این سه با هم ساخته اند و همه اندام های گوسفند را می برند و شیر بیچاره فقط دنبه گوسفند برایش می ماند،
ناچار هر سه را کنار گذاشت و گفت: اشتباه کردم. یک نگهبان دزد بهتر از سه نگهبان دزد بود.



در راستای تشکیل نهاد ویژه مبارزه با فساد مالی مسولین.

دیوار چین

چینی های قدیم برای اینکه از شر حمله ی دشمنان در امان باشند دیوار بزرگ چین را ساختند؛ اما در صد سال اول ساخت دیوار ، سه بار دشمنانشان بدان نفوذ کرده و با چینی ها جنگیدند.
دشمنان از دیوار بالا نرفتند بلکه به دربانها رشوه داده و از آنها گذشتند.
چینی ها به ساخت بنای سد استوار پرداختند اما برای ساخت نگهبانهایش کاری نکردند غافل از اینکه نیروی انسانی مهمترین مسئله است.
یکی از شرق شناسان می گوید:
برای انهدام یک تمدن ، سه چیز را باید منهدم کرد:
اول) خانواده
دوم) نظام آموزشی
سوم) الگوها و اسوه ها
برای اولی منزلت مادر به عنوان مربی کودکان را متزلزل کن
برای دومی از منزلت معلم بکاه و در جامعه او را بی ارزش کن.
برای سومی منزلت نخبگان و دانشمندان را هدف قرار ده تا کسی آنها را الگوی خویش قرار ندهد.

و چه روزگاریست امروز کشورم که ازهرسه رنج میبرد و کسی نمیداند!!!

دیوانه عاشق

از دیوانه ای پرسیدند : چه کسی را بیشتر دوست داری ؟دیوانه خندید و گفت : ”عشقم” را…گفتند : عشقت کیست؟گفت:عشقی ندارم!خندیدند و گفتند : برای عشقت حاضری چه کارهاکنی؟گفت : مانند عاقلان نمیشوم ، نامردی نمیکنم ، خیانت نمیکنم ، دور نمیزنم ،وعده سرخرمن نمیدهم ، دروغ نمیگویم و دوستش خواهم داشت ، تنهایش نمیگذارم ،میپرستمش ، بی وفایی نمیکنم با او مهربان خواهم بود ، برایشفداکاری خواهم کرد ، ناراحت و نگرانش نمیکنم ، غمخوارش میشوم…گفتند: ولی اگر تنهایت گذاشت ، اگر دوستت نداشت ، اگر نامردی کرد ، اگربی وفا بود ،اگر ترکت کرد چه…؟اشک بر چشمانش حلقه زد و گفت : اگر اینگونه نبود که من "دیوانه" نمیشدم…

مرا شاعر کرد...

بوی سیگارٍ شدیدی آمد...
با خودم میگویم، نکند باز پدر غمگین است

نکند باز دلش...
پله هارا دو به یک طی کردم تا رسیدم بر بام!
پدرم را دیدم،
زیر آوار غرورش مدفون

زیر لب زمزمه داشت
که خدا عدل کجاست؟

که چرا مزه ی فقر وسط سفره ی ماست.!!!
و چراها و چرا های دگر..
دل من هم لرزید مثل زانو ی پدر

دیدن این صحنه آنچنان دشوار بود
که مرا شاعر کرد...
(( شهریار )

بان از مغز گرانتر

احمد شاملو
عجب دنیاییست!
در کله پزی ها هم زبان از مغز گرانتر است!
درست مثل جامعه که چرب زبانها از عاقلان ارزشمندترند!

علم بهتراست یا ثروت؟

حکیمی درجمع مریدانش نشسته بود....
یکی از شاگردان از وی پرسید:علم بهتراست یا ثروت؟
حکیم بی درنگ شمشیری ازنیام بیرون آورد ومانند جومونگ شاگردبخت برگشته را
به سه پاره ی نامساوی تقسیم نمود و گفت:
سالهاست که دیگر هیچ احمقی بین دوراهی علم وثروت گیرنمی کند!!!
دیگرمریدان درحالیکه انگشت حیرت به دندان گرفته ولرزشی تمام وجودشان را فرا گرفته بود گفتند:
ای حکیم ما را دلیلی عیان ساز تا جان فدا کنیم!!
حکیم گفت:درعنفوان جوانی مرا دوستی بود که باهم به مکتب میرفتیم
دوستم ترک تحصیل کرد ومن معلم مکتب شدم.............
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا او پورشه دارد،من پوشه......!
او اوراق مشارکت دارد و من اوراق امتحانی.....!!
او عینک آفتابی،من عینک ته استکانی.....!!!
او بیمه ی زندگانی،من بیمه ی خدمات درمانی.....!!!!
او سکه و ارز،من سکته و قرض......!!!!!

سخنان حکیم چون بدین جا رسید مریدان نعره ای جانسوز زدند
و راهی کلاسهای آموزش اختلاس گشتند........!!!!!

باشد که شما را پندی آموخته و به درد حکیم گرفتارنیاید

به قدر قوه

در ضلع شرقی مسجد جامع بازار تهران، دکان غذاخوریی بود که بالای پیشخوان دکانش نوشته بود؛ "نسیه و پول دستی داده میشود، به قدر قوه..."
و هر وقت کودکانی که برای بردن غذا برای صاحبکارشان می آمدند، را می دید ... لقمه ای چرب و لذیذ از بهترین گوشت و کباب و ته دیگ زعفرانی درست میکرد و خود با دستانش بر دهان آنها میگذاشت و می گفت مبادا صاحبکارش به او از این غذا ندهد و او چشمش به این غذا بماند و من شرمنده خدا بشم... او بهترین کاسب قرن حاج میرزا عابد نهاوندی بود معروف به "مرشدچلویی" پیر مردی بلند قامت با چهره ایی بسیار نورانی و خوشرو و با محاسنی سفید...
خدا رحمتش کنه...
چقدر در این دوره نیاز داریم به اینجور انسانها...

علم بهتراست یا ثروت؟

حکیمی درجمع مریدانش نشسته بود....
یکی از شاگردان از وی پرسید:علم بهتراست یا ثروت؟
حکیم بی درنگ شمشیری ازنیام بیرون آورد ومانند جومونگ شاگردبخت برگشته را
به سه پاره ی نامساوی تقسیم نمود و گفت:
سالهاست که دیگر هیچ احمقی بین دوراهی علم وثروت گیرنمی کند!!!
دیگرمریدان درحالیکه انگشت حیرت به دندان گرفته ولرزشی تمام وجودشان را فرا گرفته بود گفتند:
ای حکیم ما را دلیلی عیان ساز تا جان فدا کنیم!!
حکیم گفت:درعنفوان جوانی مرا دوستی بود که باهم به مکتب میرفتیم
دوستم ترک تحصیل کرد ومن معلم مکتب شدم.............
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا او پورشه دارد،من پوشه......!
او اوراق مشارکت دارد و من اوراق امتحانی.....!!
او عینک آفتابی،من عینک ته استکانی.....!!!
او بیمه ی زندگانی،من بیمه ی خدمات درمانی.....!!!!
او سکه و ارز،من سکته و قرض......!!!!!

سخنان حکیم چون بدین جا رسید مریدان نعره ای جانسوز زدند
و راهی کلاسهای آموزش اختلاس گشتند........!!!!!

باشد که شما را پندی آموخته و به درد حکیم گرفتارنیاید

فرق آدمی با جانور

چیست فرق آدمی با جانور ؟!
تا که می نازد به خود از آن بشر ؟

درطبیعت بی گمان هرجانور
هست هنگام سیری بی خطر 

من نمی دانم چرا نوع بشر
وقت سیری می شود خونخوارتر !!!

درمیان جنگل دور و دراز
هیچ حیوان دیده ای همجنس باز ؟!

هیچ شیر دیده ای در بیشه زار
جمع شیران را کشد بالای دار ؟!

هیچ گرگی بوده کز بهر مقام
گرگها را کرده باشد قتل عام ؟!

هیچ ماری دیده ای با زهر خود
کُشته ها برپا کند در شهر خود ؟!

هیچ میمون ساخته بمب اتم
تا که هستی را کند از صحنه گُم ؟!!!

دیده ای هرگز الاغی باربر
مین گذارد کار زیر پای خر ؟!

هیچ اسبی دیده ای غیبت کند ؟!
یا به اسب دیگری تهمت زند ؟!!

هیچ خرسی آتش افروزی کند ؟!
یا گرازی خانمان سوزی کند ؟!!!

هیچ گاوی دیده ای کز اعتیاد
داده گاو و گاوداری را به باد ؟!!

پس چرا ؟ انسان با عقل و خرد
آبروی دام و دد را می برد ؟!!

پس بُوَد دیوانه بی آزارتر
زان که محروم است از عقل بشر

مولوی استاد حکمت در جهان
کرده بس این نکته را شیرین بیان

آزمودم عقل دوراندیش را
بعد از این دیوانه سازم خویش را.......