پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

کاش

کاش یکی بود یکی نبود اول قصه ها نبود
اون که تو قصه مونده بود از اون یکی جدا نبود
کاش توی قصه های شب برق ستاره کم نبود
تو قصه جن و پری ، دلهره دم به دم نبود
مادربزرگ قصه هاشو بالای تاقچه می ذاشت
یه عاشق تازه نفس تو شهر قصه پا می ذاشت
قصه های قدیمی رو یه جور تازه می نوشت
آدم و حوا رو می برد دوباره می ذاشت تو بهشت

میوه ممنوعه

حضرت آدم و حوا بدجوری ما رو انداختند به دردسر! به خدا راست میگم ! حالا اگه خودتون رو نگه می داشتید و به حرف خدا گوش می دادید و از آن میوه ممنوعه نمی خوردید چی می شد؟ این همه میوه ، از آن ها می خوردید ! اگر شما کمی ، فقط کمی به فکر سرنوشت ماها می کردید ، محال بود این اشتباه بزرگ را انجام بدید . الان ما داشتیم با قالیچه سلیمان از این کله بهشت می رفتیم اون کله ،بدون دود و درد و غم !

اصلا همه چیز از وقتی شروع شد که خدا شما را از بهشت اخراج کرد. در بهشت نه نیازی به سوخت بود ، نه اختراع ماشین ،مه انقلاب صنعتی و ...حتی وقتی غذا می خوردی ، لازم نبود بری دستشویی، یعنی هر کاری می کردی محصول فرعی ناراحت کننده نداشت.

میخوام بگم هر کاری که تو دنیا میکنی حتی با یه هدف خوب ، یه محصول فرعی ناراحت کننده تولید میکنه که بعد از یه مدتی اون محصول فرعیه با تاثیری که میذاره میشه اصل کار! میشه معضل ! میشه آلودگی، میشه بذاخلاقی ،میشه عوارض دارویی و هزار تا محصول فرعی ناراحت کننده دیگه! مثلا بشر ، اینترنت رو اختراع میکنه اما کلی سایت غیر اخلاقی توش فعاله!یا مثلا انرژی هسته ای رو کشف می کنه و بعد میشه هیروشیما و نا کازاکی.

این همه پادشاه ستم کار که در طول تاریخ اومدن ، این همه آدم که که به نا حق در طول تاریخ کشته شدن ، این همه آلودگی هوا ، سوراخ شدن لایه اوزون ، این همه بچه های طلاق ، این همه گونه های جانوری و گیاهی که به دست بشر از بین رفت! این همه دروغ که آدما به هم گفتن ، این همه گناه که در سطح زمین شد..واااااااااااای خدای من!! همه و همه به خاطر اینه که : پدربزرگ و مادر بزرگ نازنینم! شما نتونستین از یه میوه بگذرین؟ آخه چـــــــــــــــــــــــــــــــــرا؟!

با خوردن میوه ی ممنوعه ، همه تبعید شدیم زمین . حالا حدس بزن خدا روز قیامت وقتی ببینه ما این همه زدیم ، زمین و زمان و تاریخ رو درب و داغون کردم ، ما ها رو کجا می فرسته..

الاغ و یارانه

مردى جیره غذای الاغش را نصف کرد ولی الاغ مثل قبل کارمیکرد.
مرد بازهم جیره ی الاغ را نصف کرد، الاغ بازهم کارکرد.

مرد به طمع افتاد و جیره را قطع کرد. الاغ چیزی نگفت و دو روز بعد مرد.

برگرفته ازکتاب
"یارانه وملت نجیب ایرا

طول عمر

خدا خر را آفرید و به او گفت:تو بار خواهی برد، از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد.و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود.و تو علف خواهی خورد و از عقل بی بهره خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود. خر به خداوند پاسخ داد:خداوندا! من می خواهم خر باشم، اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است. پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد.

خدا سگ را آفرید و به او گفت:تو نگهبان خانه انسان خواهی بود و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد.تو غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد و سی سال زندگی خواهی کرد.تو یک سگ خواهی بود. سگ به خداوند پاسخ داد: خداوندا! سی سال زندگی عمریطولانی است.کاری کن من فقط پانزده  سال عمر کنم و خداوند آرزوی سگ را
برآورد...

خدا میمون را آفرید و به او گفت:و تو از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید و برای سرگرم کردن دیگران کارهای جالب انجام خواهی داد و بیست سال عمر خواهی کرد.و یک میمون خواهی بود.


میمون به خداوند پاسخ داد:
بیست سال عمری طولانی است، من می خواهم ده سال عمر کنم.و خداوند آرزوی میمون را برآورده کرد.
و سرانجام خداوند انسان را آفرید و به او گفت: تو انسان هستی.تنها مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره زمین.تو می توانی از هوش خودتاستفاده کنی و سروری همه موجوداترا برعهده بگیری و بر تمام جهان تسلط داشته باشی.و تو بیست سال عمر خواهی کرد.


انسان گفت: سرورم!گرچه من دوست دارم انسان باشم، اما بیست سال مدت کمی برای زندگی است.آن سی سالی که خر نخواست ، آن پانزده سالی که سگ نخواست و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند، به منبده.و خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد...و از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست سال مثل انسان زندگی می کند!!!و پس از آن،ازدواج می کند و سی سال مثل خر کار می کند مثل خر زندگی میکند ، و مثل خر بار می برد و پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و هرچه به او بدهند می خورد...!!!
و وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون زندگی می کند؛ از خانه این پسرش به خانه آن دخترش می رود و سعی می کند مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند...!!!

تست شد... آدم نیست.

رو بعضیا باید یه برچسب زد:
تست شد... آدم نیست.


البته ربطی به اعضای گروه نداره

بهترین وکیل

بهترین وکیل کیه وکیلی که همه ی قوانین و تبصره ها رو بشناسه؟؟؟؟

نه وکیلیه که همه ی قاضی ها رو بشناسه.

نلسون ماندلا:



سکوت گورستان را می شنوى..!؟
دنیا ارزش دل شکستن را ندارد..!!
میرسد روزی که هرگز در دسترس نخواهیم بود..!!
خاک آنتن نمیدهد،که نمیدهد..!!
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ..!!
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ غصه ﻫﺎﯾﺖ..!!
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ می کند..!!
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ..!!
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ...!؟
ﭘﺲ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ..!!
ﻋﻤﯿﻖ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺶ..!!
ﻋﻤﯿﻖ..!!
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ...!!
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ..!!
بودن را..!!
ﺑﭽﺶ..!!
ﺑﺒﯿﻦ...!!
ﻟﻤﺲ ﮐﻦ...!!
ﻭ ﺑﺎ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ لبخند بزن..!!
انسانها آفریده شده اند؛
که به آنها عشق ورزیده شود....!!!
اشیاء ساخته شده اند؛
که مورد استفاده قرار بگیرند...!!!
دلیل آشفتگی های دنیا این است؛
که به اشیاء عشق ورزیده می شود و انسانها مورد استفاده قرار می گیرند.....!!!

متنی زیبا از پرفسور سمیعی

محله ما یک رفتگر دارد، صبح که با ماشین از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم می کند و من هم از ماشین پیاده می شوم و دستی محترمانه به او می دهم، حال و احوال را می پرسد و مشغول کارش می شود.
همسایه طبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است، گاهی اوقات که درون آسانسور می بینمش سلامی می کنم و او فقط سرش را تکان می دهد و درب آسانسور باز نشده برای بیرون رفتن خیز می کند.

به شخصه اگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم، جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر، بشدت لذت بخش تر از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است.

تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد.

دلیلش خودمونیم...

یه روز توی یکی از شهرهای آلمان یه ایرونی که چند سالی بود اقامت آلمان رو گرفته بود توی خونش داشت به رادیو گوش میکرد یهو یه خبر اضطراری بخش میشه که کارخونه تولید روغن در نزدیکی شهر بدلیل مشکل تاسیساتی یک ماه تعطیل میشه و از همشهریان میخواد با مدیریت مصرفشون کمبود رو جبران کنند...

بمحض تموم شدن خبر ایرونی از خونه می پره بیرون اولین هایپر مارکت ۱۰تا روغن میخره بر میگرده!!

توی ساختمون همسایه اش که یه پیرزن بوده رو می بینه که پیرزنه هم دستش چن تا روغنه
ازپیرزنه میپرسه شما هم خبر و شنیدید؟!!
پیره زنه میگه بله واسه همین روغنایی که تو خونه اضافه داشتم دارم میبرم بدم به هایپر مارکت تا از بحران گذر کنیم!!


 تورو خدا بیاید دیگه بیدار شیم
بیاید ما هم مثل مردم کشورای دیگه پیشرفت کنیم
 چرا دم عید اینهمه مواد غذایی میخرید مگه عید قراره بلا نازل بشه؟؟!!
 باور کنید تمام مغازه ها روز بعد سال تحویل باز هستن...

 مرغ شده ۸۵۰۰ دلیلش نه مملکته نه دولت نه هیچکس دیگه...

 دلیلش خودمونیم...

 گاندی کمر انگلیس رو شکست!
 ما نمی تونیم قیمت یه مرغ رو بیاریم پایین؟!!

خاطره ای از پرویز پرستویی ؛


یادمه هشت سالم بود
یه روز از طرف مدرسه بردنمون کارخونه تولید بیسکوییت .
ما رو به صف کردن و بردنمون تو کارخونه که خط تولید بیسکویت رو ببینیم . وقتی به قسمتی رسیدیم که دستگاه بیسکویت میداد بیرون ، خیلی از بچه ها از صف زدن بیرون و بیسکویتایی که از دستگاه میزد بیرون رو ورداشتن و خوردن .
من رو حساب تربیتی که شده بودم میدونستم که اونا دارن کار اشتباه و زشتی میکنن
واسه همین تو صف موندم
ولی آخرش اونا بیسکویت خورده بودن و منی که قواعدو رعایت کردم هیچی نصیبم نشده بود

الان پنجاه سالمه ،اون روز گذشت ولی تجربه اون روز بارها و بارها تو زندگیم تکرار شد
خیلی جاها سعی کردم که آدم باشم و یه سری چیزا رو رعایت کنم
ولی در نهایت من چیزی ندارم و اونایی که واسه رسیدن به هدفشون خیلی چیزا رو زیر پا میذارن از بیسکوییتای تو دستشون لذت میبرن

از همون موقع تا الان یکی از سوالای بزرگ زندگیم این بوده و هست که خوب بودن و خوب موندن مهمتره یا رسیدن به بیسکوییتای زندگی؟
اونم واسه مردمی که تو و شخصیتت رو با بیسکوییتای توی دستت میسنجند!!!!!!!

نویسنده

وطن، قلم، فرش زیرپا... نویسنده باید یکی را برای فروختن انتخاب کند!

 

 کاش اولی نباشد.

صلح و جنگ

یکی از طنزهای تلخ زمانه ما اینه کـه

فرهنگ ها و طرز فکرهای مختلف

سر اینکه ثابت کنند کدوم صلح طلب ترند، با هم وارد جنگ شدند!

زیتون

روزی ﺍﻧﻮﺷﯿﺮﻭﺍﻥ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩﺗﺎ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺟﻤﻠﻪ ﺣﮑﯿﻤﺎﻧه ﺍﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﻭﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﺑﺪﻫﻨﺪ .ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺰﺭﻋﻪﺍﯼ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻧﻮﺩ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﮐﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺷﺘﻦ ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺍﺳﺖ .شاه ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺖ ﻭﺍﺯ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ، ﻧﻬﺎﻝﺯﯾﺘﻮﻥ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﻃﻮﻝ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﻭﺛﻤﺮ ﺩﻫﺪ، ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﭼﻪﺍﻣﯿﺪﯼ ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻣﯽ ﮐﺎﺭﯼ؟
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼﺯﺩ ﻭﮔﻔﺖ : ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﺎﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﻣﺎﻣﯽ ﮐﺎﺭﯾﻢ ﺗﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ .
سلطان ﺍﺯ ﺟﻮﺍﺏ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺧﻮﺷﺶ ﺁﻣﺪﻭﮔﻔﺖ : ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺟﻮﺍﺑﺖ ﺣﮑﯿﻤﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻭﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ . ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﺧﻨﺪﯾﺪ
شاه ﮔﻔﺖ ﭼﺮﺍ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ ؟
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﺛﻤﺮﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻣﻦ ﺍﻻﻥ ﺛﻤﺮ ﺩﺍﺩ،باز ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺧﻨﺪﯾﺪ ، ﺍﻧﻮ ﺷﯿﺮﻭﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻨﺒﺎﺭﭼﺮﺍ ﺧﻨﺪﯾﺪﯼ؟
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺳﺎﻟﯽ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺛﻤﺮ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻣﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭ ﺛﻤﺮ ﺩﺍﺩ ، مجددا ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﻭﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ.پرسیدند چرا با عجله میروید گفت نود سال زندگیه با انگیزه و هدفمند، ازاو مردی ساخته که تمام سخنانش سنجیده وحکیمانه است پس لایق پاداش است.میماندم خزانه را خالی میکرد....

فراموش کنم هر چه گذشت

یاد من باشد فردا حتماً
چای را دم بکنم
و در ایوان حیاط، سفره را پهن کنم
در جوار گل یاس
نان و چایی بخورم
ناز گل را بکشم حق به شب بو بدهم
بگذرم از سر تقصیر رفیق، بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا که شاید برسد همسفری
ببرد این دل ما را با خود
و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست
یاد من باشد فردا حتماً
باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست
و بدانم که اگر دیر کنم، مهلتی نیست
مرا
و بدانم که شبی خواهم رفت
و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت...

غنی سازی گوگرد

آژانس بین المللی انرژی هسته ای اگه نحوه استفاده صلح آمیز ملت از ترقه های چارشنبه سوری رو از نزدیک ببینن...
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 دیگه اجازه غنی سازی گوگرد نوک کبریت هم بهمون نمیدن!

امکانات تفریحی

. لیستی از امکانات تفریحی کشور :
1- دیسکو ( نداریم)
2- کازینو ( نداریم)
3- بار( خاک بر دهانمون)
4- شهربازی ارم با 6 وسیله بازی (2تاش خرابه)
5- سینما ( اخراجی های 37)
6- تعداد زیادی پارک شهری با پوشش گیاهی حداقلی و حضور سبز نیروی عزیز انتظامی که حال و هوای خاصی را به فضا منتقل می کنند.
7- بولینگ 2عدد در کل کشور (عبدو و سرزمین عجایب) فقط مخصوص آقایان
8- کنسرت به قیمت پول خون انسان(که بر اساس ایین نامه ارشاد خواننده فقط حق دارد یک آهنگ عاشقانه بخونه،یکی دوتا خوند تا الان کسی ازش خبر نداره!)
9- دهکده آبی پارس (به قیمت پول خون آدمی)
10- پارک آبی آزادگان با روزانه 17 کشته و زخمی
11 - تله کابین و اسکی (که فقط در کل استان تهران 12 نفر استطاعت مالی استفاده از آنها را دارند.)
و آخرین و مهمترین تفریح، دیدن خانه و ماشین افراد ثروتمند (همون 12 نفری که میرن اسکی) و فحش دادن به آنها ... :| :| :|
بعد میگن چرا با دکمه های عابر بانک بازی میکنی !
چرا داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ


... ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﺪﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ :
ﮐﯿﻮﺍﻥ ﺷﯿﺪ = ﺷﻨﺒﻪ
ﻣﻬﺮﺷﯿﺪ = ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ
ﻣﻪ ﺷﯿﺪ = ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ
ﺑﻬﺮﺍﻡ ﺷﯿﺪ = ﺳﻪ ﺷﻨﺒﻪ
ﺗﯿﺮﺷﯿﺪ = ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ
ﻫﺮﻣﺰﺷﯿﺪ = ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ
ﻧﺎﻫﯿﺪﺷﯿﺪ ﯾﺎ ﺁﺩﯾﻨﻪ = ﺟﻤﻌﻪ
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺩﻗﺖ ﮐﻨﯿﺪ :
ﮐﯿﻮﺍﻥ ﺷﯿﺪ = ﺷﻨﺒﻪ
Saturday = Satur + day
Saturn = ﮐﯿﻮﺍﻥ
---------
ﻣﻬﺮﺷﯿﺪ = ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ
Sunday = Sun + day
Sun = ﺧﻮﺭ ‏( ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ‏) = ﻣﻬﺮ
---------
ﻣﻪ ﺷﯿﺪ = ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ
Monday = Mon + day
Moon = ﻣﺎﻩ
---------
ﺑﻬﺮﺍﻡ ﺷﯿﺪ = ﺳﻪ ﺷﻨﺒﻪ
Tuesday = Tues + day
Tues = God of war = Mars
Mars = ﺑﻬﺮﺍﻡ
---------
ﺗﯿﺮﺷﯿﺪ = ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ
Wednesday = Wednes + day
Wednes = day of Mercury
Mercury = ﺗﯿﺮ
---------
ﻫﺮﻣﺰﺷﯿﺪ = ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ
Thursday = Thurs + day
Thurs = Thor = day of Jupiter
Jupiter = ﻫﺮﻣﺰ
---------
ﻧﺎﻫﯿﺪﺷﯿﺪ ﯾﺎ ﺁﺩﯾﻨﻪ = ﺟﻤﻌﻪ
Friday = Fri + day
Fri = Frig = day of Venues
Venues = ﻧﺎﻫﯿﺪ !

ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺟﺎﻟﺒﻪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺯﺑﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﻏﺮﺑﯽ ﻫﺎ، ﺍﺳﻢ ﺭﻭﺯ ﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﻨﯽ "پرشیا" ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﺍﻧﺪ .
ﻭ ﻣﺎ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺍﺻﻞ ﺧﻮﯾﺶ ﺩﻭﺭ ﻣﺎﻧﺪﻩ...
 ﻭ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ...!

ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ


... ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﺪﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ :
ﮐﯿﻮﺍﻥ ﺷﯿﺪ = ﺷﻨﺒﻪ
ﻣﻬﺮﺷﯿﺪ = ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ
ﻣﻪ ﺷﯿﺪ = ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ
ﺑﻬﺮﺍﻡ ﺷﯿﺪ = ﺳﻪ ﺷﻨﺒﻪ
ﺗﯿﺮﺷﯿﺪ = ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ
ﻫﺮﻣﺰﺷﯿﺪ = ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ
ﻧﺎﻫﯿﺪﺷﯿﺪ ﯾﺎ ﺁﺩﯾﻨﻪ = ﺟﻤﻌﻪ
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺩﻗﺖ ﮐﻨﯿﺪ :
ﮐﯿﻮﺍﻥ ﺷﯿﺪ = ﺷﻨﺒﻪ
Saturday = Satur + day
Saturn = ﮐﯿﻮﺍﻥ
---------
ﻣﻬﺮﺷﯿﺪ = ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ
Sunday = Sun + day
Sun = ﺧﻮﺭ ‏( ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ‏) = ﻣﻬﺮ
---------
ﻣﻪ ﺷﯿﺪ = ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ
Monday = Mon + day
Moon = ﻣﺎﻩ
---------
ﺑﻬﺮﺍﻡ ﺷﯿﺪ = ﺳﻪ ﺷﻨﺒﻪ
Tuesday = Tues + day
Tues = God of war = Mars
Mars = ﺑﻬﺮﺍﻡ
---------
ﺗﯿﺮﺷﯿﺪ = ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ
Wednesday = Wednes + day
Wednes = day of Mercury
Mercury = ﺗﯿﺮ
---------
ﻫﺮﻣﺰﺷﯿﺪ = ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ
Thursday = Thurs + day
Thurs = Thor = day of Jupiter
Jupiter = ﻫﺮﻣﺰ
---------
ﻧﺎﻫﯿﺪﺷﯿﺪ ﯾﺎ ﺁﺩﯾﻨﻪ = ﺟﻤﻌﻪ
Friday = Fri + day
Fri = Frig = day of Venues
Venues = ﻧﺎﻫﯿﺪ !

ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺟﺎﻟﺒﻪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺯﺑﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﻏﺮﺑﯽ ﻫﺎ، ﺍﺳﻢ ﺭﻭﺯ ﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﻨﯽ "پرشیا" ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﺍﻧﺪ .
ﻭ ﻣﺎ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺍﺻﻞ ﺧﻮﯾﺶ ﺩﻭﺭ ﻣﺎﻧﺪﻩ...
 ﻭ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ...!

عینکیه

عینک نمی زد که نگن عینکیه

یه روز چاله ی جلوی چشمش رو ندید و خورد زمین؛

از اون روز به بعد چلاق صداش میزنن!

دزد راستین

داستان ما اینگونه آغاز میشود کـ :

در یک دزدی بانک یکی از ایالات آمریکا دزد فریاد کشید :

“همه افراد حاظر در بانک ، حرکت نکنید ، پول مال دولت است و زندگی به شما تعلق دارد”

همه در بانک به آرامی روی زمین دراز کشیدند

این «شیوه تغییر تفکر» نام دارد، تغییر شیوه معمولی فکر کردن .

هنگامیکه دزدان بانک به خانه رسیدند، جوانی کـ (مدرک لیسانس اداره کردن تجارت داشت)

به دزد پیرتر(کـ تنها شش کلاس سواد داشت) گفت «برادر بزرگتر، بیا تا بشماریم چقدر بدست آورده ایم»

دزد پیرتر با تعجب گفت؛ «تو چقدر احمق هستی، اینهمه پول شمردن زمان بسیار زیادی خواهد برد.

امشب تلویزیون ها در خبرها خواهند گفت ما چقدر از بانک دزدیده ایم»

این را میگویند: «تجربه» اینروز ها، تجربه مهمتر از ورقه کاغذ هایی است کـ به رخ کشیده میشود!

 

پس از آنکه دزدان بانک را ترک کردند ، مدیر بانک به رییس خودش گفت، فوری به پلیس خبر بدهید.

اما رییس اش پاسخ داد: «تامل کن! بگذار ما خودان هم ۱۰ میلیون از بانک برای خودمان برداریم

و به آن ۷۰ میلیون میلیون کـ از بانک ناپدید کرده بودیم بیافزاییم»

اینرا میگویند «با موج شنا کردن» پرده پوشی به وضعیت غیرقابل باوری به نفع خودت !

رییس کل می گوید: «بسیار خوب خواهد بود کـ هرماه در بانک دزدی بشود»

اینرا میگویند «کشتن کسالت» شادی شخصی از انجام وظیفه مهمتر می شود.

روز بعد، تلویزیون اعلام میکند ۱۰۰ میلیون دلار از بانک دزدیده شده است.

دزد ها پولها را شمردند و دوباره شمردند اما نتوانستند ۲۰ میلیون بیشتر بدست آورند.

دزدان بسیار عصبانی و شاکی بودند:

«ما زندگی و جان خودرا گذاشتیم و تنها ۲۰ میلیون گیرمان آمد.

اما روسای بانک ۸۰ میلیون را در یک بشکن بدست آوردند.

انگار بهتر است انسان درس خوانده باشد تا اینکه دزد بشود.»

اینرا میگویند؛ «دانش به اندازه طلا ارزش دارد»

رییس بانک با خوشحالی میخندید زیرا او در ضرر خودش در سهام را در این بانک دزدی پوشش داده بود.

اینرا میگویند؛ «موقعیت شناسی» جسارت را به خطر ترجیح دادن.

 

در اینجا کدامیک دزد راستین هستند؟

جا سیگاری

از پیری پرسیدم:
که چرا غمگینی؟؟؟

گفت:جاسیگاریم شکست.....
گفتم:مگر چقدر قیمت داشت؟؟
 گفت:قیمتی نداشت°°
اما تمام..
 جوانیم را...
 در آن سوزاندم

نامه مدیر عامل بنز به ایران خودرو و سایپا

نامه سرگشاده مدیر عامل شرکت بنز به مدیر عامل شرکت ایران خودرو و سایپا : ا سالیان‌ سال است با سخت‌ترین کنترل کیفیت، تعبیه پیشرفته‌ترین سیستم‌های ایمنی، وسیع‌ترین برنامه بازاریابی، پرهزینه‌ترین تبلیغات و بهترین خدمات پس از فروش، خودرو تولید می‌کنیم و با این حال دایما تحت فشار مصرف‌کننده برای تولید محصولات با کیفیت‌تر بوده و مجبوریم با رقبای خود به صورت شانه‌به‌شانه رقابت کنیم.

اگر مدیریت شرکت‌های خودروسازی ایران ما را به غلامی قبول کنند، حضور محترمشان شرفیاب شده و این سوال‌ها را از محضر گرامی‌شان خواهیم پرسید:

یک - چطور ماه قبل تحویل ماشین از مشتری پول می‌گیرید؟

دو - چطور آنها می‌دهند؟!

سه - این‌که می‌گویند در ایران ثبات مدیریتی وجود ندارد به چه معناست؟ این‌جا یک پیچ و مهره گم می‌شود، گم‌ات می‌کنند!

چهار – چه وردی می‌خوانید که مشتری بعد از ماه، ماشین نقره‌ای را به جای ماشین سفیدرنگ (که ثبت‌نام کرده بود) قبول کرده و صدایش در نمی‌آید؟

پنج – می‌آیید کشورهایمان عوض؟

با احترام و تعجب /مانفرد شفن‌هاخن/ مدیرعامل مرسدس بنز

درجهان سه چیز است که صدا ندارد

روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسدی به فقیری داد. فقیر لبخندی زد و سبد را گرفته و از قصر بیرون رفت. فقیر همه آنها را دور ریخت و به جایش گلهایی زیبا وقشنگ در سبد گذاشت و بازگردانید. ثروتمند شگفت زده شد و گفت: چرا سبدی که پر از چیزهای کثیف بود، پر از گل زیبا کرده ای و نزدم آورده ای؟! فقیر گفت : هر کس آنچه در دل دارد می بخشد!!

درجهان سه چیز است که صدا ندارد :
 -مرگ فقیر
-ظلم غنی
-چوب خدا !!!

نقاشی

ﻣﻦ ﻭ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺭﺍ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ...
ﻣﻦ ﺑﺎ ﻣﺪﺍﺩ ﺳﯿﺎﻩ
ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎ ﻣﺪﺍﺩ ﺳﻔﯿﺪ
ﻣﻦ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻢ
ﺩﻧﯿﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ

اینو به افتخارپدرم میزارم

. وقتی بچه بودم منو میزاشتی رو دلت و ازم میپرسیدی قلب بابا کیه؟
منم با صدای کودکانه میگفتم: مـــن
بازم میپرسیدی جیگر بابا کیه؟
میگفتم: مـــــن
و باز میپرسیدی چشم بابا کیه؟
میگفتم: مـــــن
اون موقع ها درک نمیکردم قلب بابا بودن و جیگر بابا بودن و چشم بابا بودن یعنی چی!؟
اینو وقتی متوجه شدم که صورتت پر از چروک شده و موهات رنگ سیاهشو داده به سفیدی! بابایی تمام موهاتودیدم ﮐﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮم سفیدشدواززجرکشیدن من آروم آروم شکستی ...
آره تازه فهمیدم قلب بابا بودن یعنی وقتی تو ناراحتی من دل تو دلم نیست ،
جیگر بابا بودن یعنی وقتی مریضی و ناخوشیتو میبینم جیگرم آتیش میگیره
و چشم بابا بودن یعنی وقتی نور چشمات کم شدن چشمای منم خیس شدن
"""بابایی خیلی خیلی خیلی خیلی دوست دارم"""
به سلامتی باباها ک هستن،ویا ب رحمت خدا رفتند....هرکی باباشودوست داره کپی کنه

دنیای مجازی

یه روز تو پارک نشسته بودم داشتم تو گوشی واتس اپمو چک میکردم
یه پسر 5 یا 6 ساله امد گفت عمو یه ادامس
میخری
گفتم همرام پول کمه ولی میخای بشین کنارم الان دوستم میاد میخرم
گفت باشه نشست
بعد مدتی گفت :عمو داری چیکار میکنی
گفتم تو فضای مجازی میگردم
گفت اون دیگه چیه عمو
خواستم جوابی بدم که قابل درک یه بچه ی 5 6 ساله شه
گفتم عمو فضای مجازی جایه که نمیتونی چیزی لمس کنی ولی تمام رویاهاتو اونجا میسازی
گفت عمو فضای مجازیو دوس دارم منم زیاد میرم
گفتم مگه اینترنت داری
گفت نه عمو
بابام زندانه نمیتونم لمسش کنم ولی دوسش دارم
مامانم صبح ساعت 6 میره سره کار شب ساعت 10 میاد که من میخابم نمیتونم ببینمش ولی دوسش دارم
وقتی داداشی گریه میکنه نون میریزیم تو اب فک میکنیم سوپه
تاحالا سوپ نخوردم ولی دوسش دارم
صب خاهرم میره بیرون چون پول نداریم میگن تن فروشی میکنه ولی نمیفهمم وقتی میاد خونه تنش سر جاشه
من دوس دارم درس بخونم دکتر بشم ولی نمیتونم مدرسه برم باید کار کنم
مگه این دنیای مجازی نیست عمو ؟
اشکامو پاک کردم
نتونستم چیزی بگم
فقط گفتم اره عمو دنیای تو مجازی تر از دنیای منه.

تظاهر

به سلامتی اونایی که این روزاشون به تظاهر می گذره!
تظاهر به بی تفاوتی...

تظاهر به بی خیالی...

تظاهر به شادی...

به اینکه دیگه چیزی مهم نیست...

به اینکه گور بابای دنیا...

به اینکه از ما که گذشت...

ولی فقط خودشون میدونن که چقدر این روزا سخت میگذره!


آیینه ی دنیا

آیینه ی دنیا
نه تو مانی نه اندوه ونه هیچیک از مردم این آبادی؛
به حباب نگران لب یک رود قسم.
وبه کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت؛
غصه هم خواهد رفت.آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند.
لحظه ها عریانند
به تن لحظه ی خود جامه ی اندوه مپوشان هرگز.
تو به آیینه نه,آیینه به تو خیره شده است.
تو اگر خنده کنی,او به تو خواهد خندید,
و اگر بغض کنی؛آه از آیینه ی دنیا؛
که چه ها خواهد کرد.
گنجه ی دیروزت پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف,
بسته های فردا همه,ای کاش ای کاش؛
ظرف این لحظه ولیکن خالیست؛
ساحت سینه,پذیرای چه کس خواهد بود؟
غم که از راه رسید,در این سینه بر او باز مکن.
تا خدا یک رگ گردن باقیست,تا خدا مانده؛ به غم وعده ی این خانه مده.

گوشت

مجری: اون چیه که تو غذا میریزن،اشک آدم رو هم درمیاره!

فامیل دور: گوشت!

مجری: تا حالا دیدی گوشت اشک کسی رو دربیاره!؟

فامیل دور: این مقاومت ماست که رفته بالا وگرنه با این پولی که بابت گوشت میدیم باید خون گریه کنیم!!!!!!

آرزو کن

ﯾﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﮑﻦ !!!!!!





















ﺣﺎﻻ ﺳﮓ ﺩﻭ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺑﻬﺶ ﺑﺮﺳﯽ !!!!!!
والاااااا ... اینجا ایرانه

فکر کردی غول میاد برآورده اش کنه ...
بشین تا بیاد ...

سلطان سلیمان

آهای سلطان سلیمان !

 ای پادشاه عثمانی . . .

سریالت دیگر به پایان رسیده است ...

چند وقتی هست دیگر بازارت داغ نیست
حتی خرم سلطان زیبایت هم نتوانست نام تو را در دنیا مشهور کند . . .

حیف که کسی در این میان نیست که سریال کوروش یکتا پرست را به تصویر بکشد ...

کسی در این میان نیست نجابت الهه مینو را به تصویر بکشد ...
کسی نیست تا خلوتگاه کوروش نه حرمسرای پر زخاتون کوروش را به تصویر بکشد ...

مهم نیست کوروش ...

تکه سنگی به جا مانده از تو امروز اسمت ، خردت ، یکتا پرستی و نجابت ایرانی را در دنیا زنده نگه داشته ...

الهه ی نجیب ! پسران سرزمین من را ببخشش که ندانسته محو زیبایی صورت خرم شدند و آنرا بر پس زمینه ی گوشی هایشان گذاشتند ونجابت تو الهه را از یاد بردند...

کوروش ، یک سریال برای سلیمان نتوانست نام او را زنده کند اما تو با تکه سنگی دنیا را مجذوب خود کردی ...

کوروش مردم سرزمینم را ببخش که ندانسته رشادت های عثمانی را تحسین کردند آن زمان که نیمی از دنیا حاکمش تو بودی ...

ببخش ما را . .

فرق عشق و ازدواج

یک روز از پدرم پرسیدم فرق بین عشق و ازدواج چیست ؟
روز بعد او یک کتاب قدیمی آورد و به من گفت این برای توست

با تعجب گفتم : اما این کتاب خیلی با ارزش است ،
تشکر کردم و در حالیکه خیلی ذوق داشتم تصمیم
گرفتم کتاب را جایی دنج بگذارم تا سر فرصت بخوانم .

چند روز بعد پدرم روزنامه ای آورد ، نگاهی به آن انداختم
و به نظرم جالب آمد که پدرم گفت این روزنامه مال تو نیست ،
برای شخص دیگریست و موقتا می توانی آن را داشته باشی
من هم با عجله شروع به خواندنش کردم که مبادا فرصت
را از دست بدهم در همین گیرودار پدرم لبخندی زد و گفت:

حالا فهمیدی فرق عشق و ازدواج در چیست ؟
در عشق میکوشی تا تمام محبت و احساست را صرف
شخصی کنی که شاید سهم تو نباشد اما
ازدواج کتاب با ارزشیست که به خیال اینکه همیشه فرصت
خواندنش هست به حال خود رهایش می کنی

خرید عید

بیاید امسال برای عید خرید نکنیم...



بزارید پولتون تو بانک باشه؛ شاید یه بیچاره ای احتیاج به یک اختلاس داشته باشه!!

 زن و بچه هاشون اون سر دنیا منتظرن.

گوهر دل

گوهر دل را نزن بر سنگ هر نا لایقی صبر کن پیدا شود گوهر شناس لایقی

مسلمان

واعظی پرسید از فرزند خویش ... هیچ میدانی مسلمانی به چیست .. ...گفت صدق وبی ازاری وخدمت به خلق .هم عبادت هم کلید زندگیست ...گفت اینهمه حسن که گفتی ای پدر ...در شهر ما یک مسلمان بیش نیست انهم .ارمنیست

کوروش - زرتشت

سه حرف آخر کوروش :
1 - تابوتم را پزشکان حمل کنندتا همه بدانند هیچ طبیبی نمیتواند جلو مرگ را بگیرد .

2 - تمام طلاهایم را در مسیر حرکتم بریزید تا مردم بدانند مال نتوانست نجاتم دهد.

3 - دست هایم را از تابوت بیرون بگذارید تا بدانند که باید با دست خالی رفت ...














و چقدر زیباست حرف زرتشت که میگوید:

ای کاش آنقدر آب داشتم تا جهنم را خاموش میکردم
و آنقدر آتش داشتم تا بهشت را میسوزاندم
که مردم خدا را برای خودش بپرستند
نه برای بهشت و جهنم...!!!!!!!!!!

سریال های ترکیه ای

سریالهای ترکیه ای:

1- ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺳﺮﯾﺎﻟﻬﺎ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻋﺎﺩﯼ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻣﺮﺗﮑﺐ ﻗﺘﻞ ﯾﺎ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﺑﻪ ﺩﯾﮕرﺍﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ.

2- ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺳﺮﯾﺎﻟﻬﺎ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻣﺘﺎﻫﻞﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺍﺳﺖ!

3- ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺳﺮﯾﺎﻟﻬﺎ ﺍﮐﺜﺮﺍ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﯿﺎﺩﯼ، ﺍﺧﺎﺫﯼ، ﺗﺠﺎﻭﺯ، ﻗﺘﻞ ﻭ ﯾﺎﻏﯽ ﮔﺮﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ!

4- ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺳﺮﯾﺎﻟﻬﺎ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ ﺣﺮﺍﻣﺰﺍﺩﻩ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭﺍﻗﻌﯿﺶ ﻣﺸﺨﺺ ﻧﯿﺴﺖ!

5- ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺳﺮﯾﺎﻟﻬﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﮐﻤﺘﺮ ﻓﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﮐﻼﻡ ﺳﺨﻦ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮﯾﺪ!

ﺑﯽ ﺩﻟﯿﻞ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﮐﺸﻮﺭﯼ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﺮﮐﯿﻪ ﻧﻨﮕﯿﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﻠﺖ ﻫﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ:
1- ﻗﺘﻞ ﻋﺎﻡ 1 ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ.
2- ﻗﺘﻞ ﻋﺎﻡ 1.5 ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺭﻣﻨﯽ.
3- ﻗﺘﻞ ﻋﺎﻡ ﺁﺷﻮﺭﯾﺎﻥ.
4- ﻗﺘﻞ ﻋﺎﻡ ﮐﺮﺩﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺗﺒﺎﺭ.
5- ﻗﺘﻞ ﻋﺎﻡ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ 40 ﻫﺰﺍﺭ ﺷﯿﻌﻪ ﻋﻠﻮﯼ.
6- ﺣﻤﺎﯾﺖ ﺍﺯ ﺗﺮﻭﺭﯾﺴﺖ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﻋﺶ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﺭ ﻣﺮﮒ 200 ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺳﻮﺭﯾﻪ ﺍﯼ ﻭ ... ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﻗﺘﻞ،
ﻏﺎﺭﺕ، ﺟﻨﺎﯾﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﺍﺳﺖ.

ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽﺗﻤﺎﺷﺎﯼﺍﯾﻦ مزخرفات ﻏﯿﺮﺍﺧﻼﻗﯽ ﻭ ﻏﯿﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﻫﯿﺪ ﺯﻳﺮﺍ ﺩﺭ ﺑﻠﻨﺪﻣﺪﺕ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ اثرات ویرانگرانه ای بر اخلاق خانواده داشته باشد.

رها کردن

ﺑﻮﻣﯿﺎﻥ ﺍﻓﺮﯾﻘﺎ، ﺭﻭﯼ ﺗﻨﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺣﻔﺮﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩ ﻫﺎ ﮔﺮﺩﻭ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ.
ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﺮﺩﻭ، ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩ‌ﻫﺎ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﺩﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺸﺖ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺩﯾﮕر نمی‌توﺍﻧﻨﺪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ.
ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺟﯿﻎ ﻣﯽ‍ﺯﻧﺪ ﻭ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽ‍ﭘﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﻧﻤﯽ‌ﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺍﻡ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻧﻬﺎﯾﺘﺎًﺷﮑﺎﺭ ﺷﮑﺎﺭﭼﯿﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ !!

باور و ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻏﻠﻂ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺎﻓﺘﻨﯽ ﻣﺎ، ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﻢ ﺁﺯﺍﺩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﯾﻢ!!
،

پول

زندگی به من آموخت:



تنها چیزی که با مرور زمان درست میشود، سیر ترشی است



بقیه چیزا با پول همون لحظه درست میشه

مادیات و معنویات

در یک میهمانی بحث داغی شد؛ که مادیات مهمتره یا معنویات؟
من با شور وهیجان وافر از معنویات دفاع کردم.
میهمانی تمام شد و در کنار خیابان منتظر تاکسی بودم؛
یکی از میهمانان با بنزش جلو پام ترمز کردوگفت:استاد ما با مادیاتمون رفتیم شما هم با معنویاتت بیا...!!!

بز

خدا کنه بز 94 ازنوع کوهی نباشه...
پا نداریم دنبالش از کوه و صخره بکشیم بالا...
بس که دنبال اسب چموش 93 دویدیم نفس مون بند اومده...

خدا بیامرزی

ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﮐﻔﻦ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺯﺩﯾﺪ ﻭ ﻧﺎﻥ ﺯﻥ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﻮﯾﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻋﻤﺮﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎ، ﺑﻪ ﻟﻌﻨﺖ ﺧﻠﻖ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ !
ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﺮﮒ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ، ﻣﻦ ﻋﻤﺮﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻟﻌﻨﺖ ﺧﻠﻖ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ ، ﺑﯿﺎ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺗﻮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺁﻣﺮﺯﺷﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺪﺭﺕ.
ﭘﺪﺭ ﻣُﺮﺩ ﻭ ﭘﺴﺮ ﭼﻨﺪﯼ ﺑﻌﺪ ﺷﻐﻞ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺮﺩ. ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﮐﻪ ﮐﻔﻦ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺯﺩﯾﺪ ﻫﯿﭻ، ﺩﺭ ﻣﺎﺗﺤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻮﺑﯽ ﻃﻮﯾﻞ ﻧﯿﺰ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ !
ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﻪ ﺩﻫﻦ ﺟﻤﻠﮕﯽ میگفتند ﮐﻪ:
باز ﺧﺪﺍ کفن دزد قبلی ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻣﺮﺯﺩ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﮐﻔﻦ ﻣﯽ ﺩﺯﺩﯾﺪ! ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻢ ﮐﻔﻦ ﻣﯽ ﺩﺯﺩﺩ ﻭﻫﻢ ﺍﺯ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﺑﺪﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ !

ﻭ ﭘﺴﺮ نیز ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﮐﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﺠﺎﯼ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ....

ﺣﺎﻻ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻣﺎﺳﺖ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺯ ﭘﺮ ﮔﻬﺮ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻣﺴﻨﺪﯼ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ، ﺧﻠﻖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺪﺭ ﺑﯿﺎﻣﺮﺯﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ

کش شلوار

یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته،
یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد!
خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.
یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!

دیگه پاک قاطی می کنه با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.
همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!!

طرف کم میاره، میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده . خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان، یارو پیاده میشه، میره جلو موتوریه، میگه: آقا ! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی روی ما رو کم کردی؟!
موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه :
والله … داداش… خدا پدرت رو بیامرزه وایستادی!…کش شلوارم گیر کرده به آیینه بغلت!

نتیجه اخلاقی:
اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی پیشرفت های قابل ملاحظه ای دارند
ببینید کش شلوارشان به کدام مسئول گیر کرده

مترسک

از مترسکی سوال کردم، آیا از
ماندن در مزرعه بیزار نشده ای؟
پاسخم داد و گفت: در ترساندن و آزار دیگران لذتی بیاد ماندنی است. پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی شوم.
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم: راست گفتی من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم.
گفت: تو اشتباه می کنی، زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد، مگر آن که درونش از کاه پر شده باشد.

جبران خلیل جبران

گاندی و پسرش

پسر گاندی می گوید:

پدرم کنفرانس یک روزه ای در شهر داشت، از من خواست او را به شهر برسانم، وقتی او را رساندم گفت:
ساعت 05:00 همین جا منتظرت هستم تا با هم برگردیم.
من از فرصت استفاده کردم، برای خانه خرید کردم، ماشین را به تعمیرگاه بردم، بعد از آن به سینما رفتم.
ساعت 05:30 یادم آمد که باید دنبال پدر بروم! وقتی رسیدم ساعت 06:00 شده بود!
پدر با نگرانی پرسید: چرا دیر کردی؟!
با شرمندگی به دروغ گفتم: ماشین حاضر نبود، مجبور شدم منتظر بمانم!
پدرم که قبلا به تعمیرگاه زنگ زده بود گفت:
در روش تربیت من حتما نقصی وجود داشته که به تو اعتماد به نفس لازم را نداده که به من راست بگویی! برای این که بفهمم نقص کار من کجاست این هجده مایل را تا خانه پیاده بر می گردم تا در این مهم فکر کنم!
مدت پنج ساعت و نیم پشت سرش اتوموبیل می راندم و پدرم را که به خاطر دروغ احمقانه ای که گفته بودم غرق در ناراحتی و اندوه بود نگاه می کردم!
همان جا بود که تصمیم گرفتم دیگر هرگز دروغ نگویم!
این عمل عاری از خشونت پدرم آنقدر نیرومند بود که بعد از گذشت 80 سال از زندگی ام هنوز بدان می اندیشم!!

فیلم سینمایی

لیست فیلم های سینمایی ایام نوروز اعلام شد:
به او سبد کالا تعلق گرفت
بوی خوب پسته
بابا با گوشت گریخت
رویای سفر در عید
جدال مهمانان بر سر آجیل
بخاطر ۵۰۰ تومان عیدی بیشتر
گریز از میزبانی
مرغ ۱۰۰۰ چهره

سخت ترین کار دنیا

سخت ترین کار دنیا:

آزاد کردن اسیرانی است که
"زنجیرهای خود را می پرستند"...

"در جامعه ای که خرد حاکم نیست" "خردمندی، معادل دردمندی است.




دو کار در این دنیا خیلی سخته..!!؟

*اوّل اینکه:
موضوعی را که در ذهن توست؛ در ذهن دیگری وارد کنی..!!

دوّم اینکه:
 پولی را که در جیب دیگری است؛ در جیب خود وارد کنی..!!

اگر کار اوّل را خوب انجام دهی؛ معلّـم هستی...
اگر دوّمی را خوب انجام دهی؛ تاجـر هستی...
اگر هر دو را بخوبی انجام دهی؛ " زن " هستی

هیس

∷∷ﻫﯿﺲ ﺳـاﮐﺖ !∷∷
∷ﻓﺮﯾﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ∷∷
∷ﺑﻐﻀﺖ ﺭﺍ ﻧﻮﺵ ﺟﺎﻥ ﮐﻦ.∷∷
∷ﻭ ﺍﺷﮏ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ . . .∷∷
∷ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ∷∷
∷ﻫــﻤﻪ ﺩﺭ ﺗﮑﺎﭘﻮﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﻫﺴﺘﻨﺪ∷
∷∷ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺍﺩﺷﺎﻥ ﺍﺯ ﺗـــﻮ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺬﺭﻧﺪ ﺷﮏ ﻧﮑﻦ...

پوست پسته

حراج واقعی به مناسبت ایام عید
ﭘﻮﺳﺖ ﭘﺴﺘﻪ ﺟﻬﺖ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﮐﻒ ﺧﻮﻧﻪ ﮐﻒ ﻣﺎﺷﯿﻦ
ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻼﺱ
ﮐﯿﻠﻮﯾﯽ۱۲۰۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ !

رضایت و ارامش

همیشه زیباترینهایت را جارى کن
جهنم مکان جغرافیایى در جایى نیست بلکه حالتى از
روح ناراضى است ...
رضایت درون یعنى بهشت.

 "آرامش" هنر نپرداختن به مسائلى است که حل کردنش
سهم خداست
لحظه هایتان لبریز از آرامش