پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

سکوت آدمهای خوب

ناپلئون میگوید:
دنیا پر از تباهی است، نه به خاطر وجود آدمهای بد، بلکه به خاطر سکوت آدمهای خوب!!!

افول

دوران افول و عقب ماندگی
 ملتها زمانی شروع شد که
 ; جای اندیشیدن را
"تقلید" ,
 جای تلاش و کوشش را
"بلند کردن دستها بسوی آسمان"
, جای فکر کردن به آرزوهای بزرگ را
 "قناعت"
و جای اراده برای رفتن و رسیدن را
 "قسمت" گرفت .......

مردم مهربان

مردم اینجا چقدر مهربانند ;
دیدند کفش ندارم برایم پاپوش دوختند , دیدند سرما میخورم سرم کلاه گذاشتند و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری و دیدند هوا گرم شد , پس کلاهم را برداشتند و چون دیدند لباسم کهنه و پاره است به من وصله چسباندند و چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم محبت کردند و حسابم را رسیدند . خواستم در این مهربانکده خانه بسازم ، نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز . . . . .
روزگار جالبیست،مرغمان تخم نمی گذارد ولی هر روز گاومان می زاید!

مبارزه

عجیب است که مردم چقدر برای مبارزه با شیطان تلاش میکنند
 اگر همین انرژی را صرف عشق ورزیدن به همراهانشان کنند، شیطان در تنهایی خود خواهد مرد.

آخرین خبر

آخرین خبر از نشست هسته ای:





ظریف: کری به والله تو مسلمون نیستی

ﺳﻬﺮﺍﺏ ﺳﭙﻬﺮﯼ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺎ

ﺍﮔﺮ ﺳﻬﺮﺍﺏ ﺳﭙﻬﺮﯼ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺎ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺑﻮﺩ .....
ﺍﻫﻞ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﻢ
ﺭﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻋﻼﻓﯿﺴﺖ
ﺟﯿﺒﻬﺎﯾﻢ ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ
ﭘﺪﺭﯼ ﺩﺍﺭﻡ
...... 
ادامه مطلب ...

رابطه عاشقانه

یک هفتست وارد یک رابطه عاشقانه شدم.
.
.










.
.
متاسفانه کسی توش نبود خارج شدم

ﺁﺩﻡ بی احساس

ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻣﯿﺸود ﺁﻫﻨﮓ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﺮ ﻭ ﻻﻝ ﻣﯿﺸود ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﺫﻫﻨﯽ ﻣﯿﺸود ﺭﻗﺼﯿﺪ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺳﺮﻃﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸود از زندگی گفت
ﺑﺎ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺭﻭﯼ ﻭﯾﻠﭽﺮ ﻣﯿﺸود قدم زد
ﻭﻟﯽ
ﺑﺎ یک ﺁﺩﻡ بی احساس،
ﻧﻪ ﻣﯿﺸود ﺣﺮﻑ ﺯﺩ،ﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ ،ﻧﻪ ﻗﺪﻡ ﺯﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺷﺎﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ !!!!

تنوع

ﺩﻟﻢ ﺗﻨﻮﻉ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ . . .
.
.
.
ﻣﺜﻼ ﺑﺸﯿﻨﻢ ﺭﻭ ﺗﻠﻮیزﯾﻮﻥ مبل رو ﻧﮕﺎ ﮐﻨﻢ

توافق

آخرین خبر از لوزان

همه موارد اختلافی حل شده به جز دو مورد

1-  غربیا میخوان ببینن اون دختره که احمدی نژاد میگفت که در 16 سالگی تو زیرزمین خونه شون اورانیوم غنی می کرد الان کجاست

2- غربی ها خواستن که اون دختر ایتالیایه بود عاشق احمدی نژاد شده بود. احمدی باید تقاضاشو قبول کنه تا مثل ذلیخا پیر نشه

مرد ایرانی

بر روى کره ى زمین گروهى از جانداران زندگى میکنند که نه خود به جفتشان توجه میکنند و نه اجازه میدهند موجود دیگرى توجه کند!! . . . . . . . به این جانداران "مرد ایرانى" میگویند!

ﮐﺎشکی

ﻧﮑﻨﺪ ﭘﻨﺠﺮﻩ‌ﺍی ﭘﺸﺖ ﺻﻠﻴﺒﻢ ﺑﺎﺷﺪ
ﻧﮑﻨﺪ ﻣﻴﮑﺮﻭﻓﻮنی ﺩﺍﺧﻞ ﺟﻴﺒﻢ ﺑﺎﺷﺪ

ﻧﮑﻨﺪ ﺍﻳﻦ اس ام ﺍﺱ ﺩﺭ ﺟﺎیی ﺛﺒﺖ ﺷﻮﺩ
ﻧﮑﻨﺪ ﮔﺮﻳﻪی ﭘﺸﺖ ﺗﻠﻔﻦ ﺿﺒﻂ ﺷﻮﺩ

ﻧﮑﻨﺪ ﺷﺎﻫﺪ ﺩﻋﻮﺍﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺎﺷین‌اند
ﻧﮑﻨﺪ ﺩﺍﺧﻞ ﺣﻤّﺎﻡ، ﺗﻮ ﺭﺍ میﺑﻴﻨﻨﺪ

ﻧﮑﻨﺪ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻫﻨﺶ ﺑﺨﺶ ﮐﻨﺪ
ﻧﮑﻨﺪ ﺭﺍﺯ ﻣﺮﺍ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ ﭘﺨﺶ ﮐﻨﺪ

ﻧﮑﻨﺪ میﺩﺍﻧﺪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻣﻦ میﺩﺍﻧﻢ !
ﻧﮑﻨﺪ ﭘﺲ ﻓﺮﺩﺍ، ﺗﻴﺘﺮ ِ ﻳﮏ ِ ﮐﻴﻬﺎﻧﻢ

ﻧﮑﻨﺪ ﺭﺧﻨﻪ ﮐﻨﺪ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺍﻳﻤﺎﻧﻢ ﺷﮏ
ﻧﮑﻨﺪ ﻟﻮ ﺑﺪﻫﻢ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺯﻳﺮ ﮐﺘﮏ

ﻧﮑﻨﺪ ﻧﺎﻣﻪی جعلی ﻣﺮﺍ ﭘُﺴﺖ ﮐﻨﻨﺪ
ﻧﮑﻨﺪ ﺍﻳﻨﻬﻤﻪ ﺑﺪ، ﻗﻠﺐ ﻣﺮﺍ ﺳﺴﺖ ﮐﻨﻨﺪ

ﺗﻠﺨﻢ ﻭ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ ﮐﺎﺑﻮﺱ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﺳﻢ
ﻏﻴﺮ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪی ﺁﺩﻡ ﻫﺎ میﺗﺮﺳﻢ

ﻫﻤﻪ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﻭ ﻧﺎﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﺟﺎﺳﻮﺳﻨﺪ !
ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺣﻠﻘﻪی ﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ میﺑﻮﺳﻨﺪ

ﻟﺨﺖ ﺩﺭ ﺟﻴﻎ ﺗﺮﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪی ﺗﺨﺘﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﻓﮑﺮ ِ ﺩﺭ ﺭﻓﺘﻦ ِ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺷﺐ ِ ﺳﺨﺘﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ

ﺧﺴﺘﻪﺍﻡ ﺍﺯ ﺷﺐ ﻧﻔﺮﻳﻦ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ بیﺭﺣﻤﻲ
ﺧﺴﺘﻪﺍﻡ ... ﻣﻲ ﺗﺮﺳﻢ ... ﻭ ﺗﻮ ﻓﻘﻂ میﻓﻬﻤﻲ ...!

ﮐﺎشکی ﺁﺧﺮ ﺍﻳﻦ ﺳﻮﺯ، ﺑﻬﺎﺭی ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﺎشکی ﺩﺭ ﺑﻐﻠﺖ ﺭﺍﻩ ﻓﺮﺍﺭی باشد

ﮐﺎشکی  
ادامه مطلب ...

گاﻫـﯽ ﺩﻟِـﺖ ﻣـﯿـﺨـﻮﺍﺩ

گاﻫـﯽ ﺩﻟِـﺖ ﻣـﯿـﺨـﻮﺍﺩ
ﻫـﻤـﻪ ﺑـﻐـﻀـﺎﺕ
ﺍﺯ ﺗــﻮ ﻧـﮕـﺎﻫِـﺖ ﺧـﻮﻧـﺪﻩ ﺑـﺸـﻪ
ﮐـﻪ ﺟـﺴـﺎﺭﺕ ﮔـﻔـﺘـﻦ ﮐـﻠـﻤـﻪ ﻫـﺎ ﺭﻭ ﻧـﺪﺍﺭﯼ …
ﺍﻣـﺎ ﯾـﻪ ﻧـﮕـﺎﻩ ﮔُـﻨـﮓ ﺗـﺤـﻮﯾـﻞ ﻣـﯿـﮕـﯿـﺮﯼ
ﻭ ﯾـﻪ ﺟـﻤـﻠـﻪ ﻣِـﺜـﻠـﻪ: ﭼـﯿـﺰﯼ ﺷـﺪﻩ ؟؟؟ !
ﺍﻭﻧـﺠـﺎﺳـﺖ ﮐـﻪ ﺑـُﻐـﻀـﺘـﻮ
ﺑـﺎ ﯾـﻪ ﻟـﯿـﻮﺍﻥ ﺳـﮑـﻮﺗـﺖ ﺳـﺮ ﻣـﯿـﮑـﺸـﯽ
ﻭ ﺑـﺎ ﻟـﺒـﺨـﻨـﺪ ﻣـﯿـﮕـﯽ :
ﻧــﻪ ﻫـﯿـﭽـیی

ﺷﮑﺮﮔﺰﺍﺭﻡ

ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺯﺩ ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﺑﺨﺎﺭﻡ
ﺗﺎ ﺍﺑﺮ ﺷﻮﻡ ﺑﺮ ﺳﺮ ﭼﺘﺮ ﺗﻮ ﺑﺒﺎﺭﻡ
ﺗﻮ ﻣﯿﻮﻩ ﯼ ﺩﺭﺑﺎﺭﯼ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ ﺩﻭﺭﯼ
ﻣﻦ ﻣﯿﻮﻩ ﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﭼﺮﺥ ﺗﺮﻩ ﺑﺎﺭﻡ
ﺗﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﺸﺴﺘﯽ ، ﭘﯽ ﺁﺯﺍﺭ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ؟
ﺍﯼ ﺁﺱ ﺩﻝ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﺑﺮ ﻣﯿﺰ ﻗﻤﺎﺭﻡ !
ﺭﻓﺘﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﯾﯽ ﻭ ﻧﯿﺎﻣﺪ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺁﯾﯽ ﺑﻪ ﻣﺰﺍﺭﻡ
ﺗﺎ ﭼﺸﻢ ﺭﻓﯿﻘﺎﻥ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﻓﺘﺪ
ﺑﺮ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﻏﺒﺎﺭﻡ
ﺍﯼ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻞ ﺭﻭﺯ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﻧﺪﯾﺪﯼ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺳﺮ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﻭ ﺑﻬﺎﺭﻡ ...
ﺻﺪﺑﺎﺭ ﻗﻠﻢ ﺗﯿﺰ ﺷﺪ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻧﮕﺬﺍﺷﺖ
ﯾﮏ ﺟﻤﻠﻪ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﺭﻡ ، ﺑﻨﮕﺎﺭﻡ
ﺩﺍﻣﺎﻥ ﺗﻮ ﭼﯿﻦ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ، ﺑﻠﻨﺪ ﺍﺳﺖ
ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺮﺳﺪ ﯾﺎ ﻧﺮﺳﺪ ﺷﮑﺮﮔﺰﺍﺭﻡ

ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻗﺒﻮﻝ

ﺣﺎﺟﯽ ﺳﻼﻡ

ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻓﺘﯽ ﻣﮑﻪ ... ﺧﻮﺵ ﮔﺬﺷﺖ ؟؟ ...

ادامه مطلب ...

حسرت

گاهی حسرت میخورم به حال آنهایی که نمی فهمند چون آنها شادتر زندگی می کنند .

خجالت

از همه ناشکری هام خجالت کشیدم،





وقتی
پسر بچه فلجی را دیدم که به خدا می گفت :


"خدایا
ازت ممنونم مرا در مقامی آفریدی که هر کس "من"را می بیند "تو" را شکر میکند...

سعدی جدید

شاید اگر سعدی مردم این زمانه را میدید ،اینگونه می سرود..

بنی آدم ابزار یکدیگرند،
گهی پیچ ومهره گهی واشرند
.یکی تازیانه یکی نیش مار،
یکی قفل زندان،یکی چوب دار .
یکی دیگران را کند نردبان،
یکی میکشد بار نامردمان
یکی اره شد،نان مردم برد،
یکی تیغ شد خون مردم خورد
یکی چون کلنگ و یکی همچو بیل ،
یکی ریش و پشم و یکی بی سبیل .
یکی چون قلم خون دل می خورد،
یکی خنجر است و شکم می درد .
خلاصه پرازنفرت وکین واندوه و آز،
یکی همچو کفتار و کرکس یکی چون گراز .
نه رحم و نه مهر و نه لطف و نه ناز،
همه پر کلک پر ریا حقه باز

باور می کنم

دوستت دارم هایت را باور می کنم
درست مثل امضای آخر نامه هایت که می گویی خون است
اما طعم آب انار می دهد

گوجه

امروز رفته بودم بیرون هرکی از جلوم رد میشد سرشو تکون میداد میگفت
ای مرفه بی درد
.
.
.
نه آیفونم باهام نبود نه
.
.
.
نه مازاراتی ام هم خونه پارک بود.
.
.
آها دستم یه کیلو گوجه بود

پلیس مهربان

)} دیروز تو جاده رانندگی میکردم...
از فاصله دور دیدم پلـــیس واسم دست تکون میداد و ابراز ارادت میکرد!!!
خیلی آدمای با محبتی هستــن !!!
چطوری از این فاصله منو شــــناختن !!!؟ فهمیدم چقد معروف شدم و خودم خبر ندارم!!
یکیشون جوگیر شده بود و با تابلو تا وسط جـــاده اومد!!! ... ... ... با حرارت خاصی واسم دست تکــون میداد!! خدا حفظشون کنه منم چراغ زدم و با حرکت دست به ابرازعلاقه شون جـــواب دادم ! دفترچه و خودکار تو دستش بود ؛ میخواست ازم امـــضا بگیره ، اما من وقت نداشتم، گفتم باشه واسه دفعه ی بعـــد !!!
حتی یکی شون با ماشین کلی راه اومد بدرقه ام و چقد بامعرفت برام چراغ و آژیر زد!!
اشک تو چشام حلقه زده بود از این همه احساسات پاک و بی آلایش!!! اصن فکرشم نمیکردم پلیسا اینقدر مهربون باشن!!!

شوخی کردم

مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب. در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی "اتاق عمل".

چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح – با لباس سبز رنگ – از آن خارج می شود. مرد نفسش را در سینه حبس می کند. دکتر به سمت او می رود. مرد با چهره ای آشفته به ا...و نگاه می کند...

دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا ...همسرتون رو نجات بدیم. اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده. ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم... باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی، روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی... اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده...

با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد. سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.

با دیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد.

دکتر: هه! شوخی کردم... زنت همون اولش مُرد

180 کیلومتر

یارو داشته تو اتوبان با سرعت 180 تا رانندگی میکرده که پلیس میگیریشو و ماشینشو متوقف میکنه.
 پلیسه میاد کنار ماشینو میگه:گواهینامه و کارت ماشین لطفا
 بعدش یارو میگه : من گواهینامه ندارم.کارت ماشینم ندارم.این ماشینم مال من نیست.کارتو مارتاشم دست من نیست.من صاحب ماشینو به قتل رسوندم و جنازشو انداختم صندوق عقب.الانم ک داشتم میرفتم از مرز فرار کنم برم اون ور آب شما منو گرفتین
 پلیسه که حسابی تعجب کرده بود میره درخواست کمک کنه .فرمانده اش هم میگخ تو کاری نکن من خودم حلش میکنم .فرماندهه سریع میاد جای ماشین یارو به یارو میگه:
 آقا گواهینامه و کارت ماشین لطفا:یارو قشنگ گواهینامه و کارت ماشینو رو از تو جیبش در میاره میده به فرماندهه.فرمانده میگه در صندوق عقبو باز کن ببینم:یارو در صندوق عقبو باز میکنه فرماندهه میبینه توش خالیه.به یارو میگه پس این مامور ما چی میگه؟
 یارو میگه : نمیدونم والا جناب سرهنگ لابد الانم میخاد بگه که من داشتم با 180 تا سرعت میرفتم

من خدا را دارم


 بادبادک باآن که میداند زندگی اش به نخی بند است،

بازهم درآسمان میرقصد و میخندد
... بخند و نگران نباش،بدان که نخ زندگی،در دست خداست!

زندگی باید کرد،

گ.اه با یک گل سرخ،

گاه با یک دل تنگ،

گاه باید رویید در پس یک باران،
گاه باید خندید بر غم بی پایان،

زندگی باور می خواهد!
آن هم از جنس امید،

هر کجا خسته شدی یا که پر غصه شدی!

تو بگو از ته دل،

من خدا را دارم

پسته

از آجیل و پسته سفره عیدی ما ، چند پسته لال مانده است. آنان که لب گشودند خورده شدند . آنان که لال ماندند میشکنند.

دندان پزشک راست میگفت : پسته لال سکوت دندان شکن است.

حسین پناهی

بخشنامه‌

در راستای اعلان بخشنامه‌ای‌ به بوتیک ها با مضمون
نمایش عمومی کراوات و پاپیون ممنوع است. مانکن ها باید بدون سر باشند و برجستگی‌های بدنشان معلوم نباشد . . .

*بخشنامه به لوله کشیها*
... · استفاده از اتصالات نری و مادگی در کنار هم ممنوع است، حتی الامکان فقط از
به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب ...

همرنگ


http://s6.picofile.com/file/8180015034/photo_2015_03_30_18_43_45.jpg

خواهی نشوی همرنگ ... رسوای جماعت شو

فقیر

انسان اگر فقیر و گرسنه باشد بهتر از آن است که پست و بی عاطفه باشد. چارلی چاپلین

تگرگ


http://s6.picofile.com/file/8179876392/photo_2015_03_29_22_24_40.jpg

بارش آخرین تگرگ ... به مناسبت عدم وجود اختلاس جدید طی 5 روز گذشته باران رحمت از تعجب تبدیل به تگرگ رحمت شد

10/1/94

مداد رنگی

ما انسان ها مثل مدادرنگی هستیم...
شاید رنگ مورد علاقه یکدیگرنباشیم!!!
اما روزی ...
برای کامل کردن نقاشیمان؛
دنبال هم خواهیم گشت !...به شرطی که اینقدر نتراشیم همدیگر را تا حد نابودی

معلم

حقوقت ای معلم بازهم تامین نخواهد شد
بنای آن ندارند و بنابراین نخواهد شد

به شمع و انبیا گفتن تو را دلخوش کنند اما
به حلوا گفتن تنها دهن شیرین نخواهد شد

شنیدیم از عدالت قصه های پوچ و تکراری
کلاغ قصه با این حرفها شاهین نخواهد شد

صدا ها را اگر سیمای ملی منعکس سازد
به سمت و سوی اخبارش کسی بدبین نخواهد شد

 
معلم را بفهم ای شیخ، 'فانی' را نصیحت کن
و گرنه دولتت فانی ترین کابینه خواهد شد

دعا از ما ، کلید از تو ، الهی کارگر باشد
بده دستت به ما شیخا که بی آمین نخواهد شد

انتخاب واحد

خدایا
 انتخاب واحد دنیا را که خودت برایمان انجام دادی!
 کاش لااقل سیستم حذف و اضافه ای نازل میکردی.
 خیلی از واحد ها را باید حذف کنم.

بانو جان

عاشق که باشد مرد ؛ شکاک است بانو جان
چشمت نچرخد چون خطرناک است بانو جان
وقتی که می بینی پر از اشک است چشمانش
مجنون شده احساس او پاک است بانو جان
هر چند تلخی میکنی آرامشش با توست
 مانند معتادی به تریاک است بانو جان
قدری به حرفش گوش کن جان می دهد بی حرف
در زیر پاهای شما خاک است بانو جان
با خوشه های شعر می آید به دیدارت
مستی چشمانت از این تاک است بانو جان
دل را به دریا می زند مردی که عاشق شد
رفتار هایش دور از ادراک است بانو جان
مرتضی قلی زاده بابک

آنچه در مدرسه به ما یاد نمیدهند

من فهرستی از آنچه در مدرسه به ما یاد نمیدهند را تهیه کرده ام :

آنها به ما یاد نمیدهند که چگونه کسی را دوست بداریم
آنها به ما یاد نمیدهند که چگونه در شهرت به درستی زندگی کنیم
آنها به ما یاد نمیدهند که چگونه در گمنامی ، از زندگی لذت ببریم
آنها به ما یاد نمیدهند که چگونه از کسی که دیگر دوستش نداریم جدا شویم
آنها به ما یاد نمیدهند که به آنچه در ذهن دیگری میگذرد فکر کنیم
آنها به ما یاد نمیدهند که به کسی که در حال مرگ است چه بگوییم
آنها به ما هیچ چیزی را که ارزش یاد گرفتن داشته باشد یاد نمیدهند ..


{ نیل گیمن }

جلد نهم از کتاب مرد ماسه ای ..


در ضمن طریقه پول در آوردن را هم یاد نمیدهند

پس

الان ایران و امریکا ﺩﺭ عراق ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻣﯽﺟﻨﮕﻨﺪ، ﺩﺭ ﯾﻤﻦ ﻋﻠﯿﻪ هم ﻣﯽﺟﻨﮕﻨﺪو ﺩﺭﺳﻮﺋﯿﺲ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﺬﺍﮐﺮﻩ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ....

پس خواهرم حجابتو رعایت کن

ﺗﮑﻪ ﺍﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ

ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺴﺘﻢ
ﻋﺎﺑﺮﯼ ﮔﻔﺖ :
ﺣﺎﻟﺘﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ..؟
ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻣﺎﻟﯿﺪﻡ ﮔﻔﺘﻢ :

ﺧﻮﺑﻢ
ﺗﻨﻬﺎ ﺗﮑﻪ ﺍﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﺗﻮﯼ ﭼﺸﻤﻢ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ !!!.....

عقاید کهنه

تنها شخصی را که میشناسم که معقول و سنجیده رفتار می کند, خیاط من است. او هر بار که من را می بیند از نو اندازه گیری میکند. بقیه به معیارها و عقاید کهنه خود پایبند هستند و انتظار دارند که من خود را با آنها هماهنگ کنم - جورج برنارد شاو

در رفتن!


هرکسی این روزها بی دردسر در می رود
آن یکی از کوره! این از لای در، درمی رود

یک نفر با زیرکی،خیلی یواش و دزدکی
یک نفر یک مرتبه مثل فنر در می رود!

عده ای از زیر کار و عده ای از زیر بار
پس به هر نحوی شده نسل بشر در می رود

عشق بازی نیز شد وارونه در دوران ما
تازگی از پیش ماده جنس نر در می رود!

سابق از دست پدر گاهی پسر می رفت در
حال از ترس پسر، دایم پدر در می رود!

دانش آموزی مودب می رود تا مدرسه
از کلاس اما شبیه جانور در می رود!

گاه حتی این کش تنبان ما هم بین جمع
می کند وقتی که احساس خطر در می رود!

من نمی دانم چرا در موقع "باباکرم"
کنترل ازچند جا مثل کمر در می رود؟!

تا که یک خانم خرامان در خیابان دیده شد
بوق بوقی می شود بر پا که کر در می رود!

آن که مال بنده   ادامه مطلب ...

موضوع انشا

موضوع انشا: نوروزخودراچگونه گذراندید؟
فرزندکارمند شرکت نفت:ما رفتیم سویس بابا هى خرج کردما خوردیم و خندیدیم.
فرزندکارمند بانک: مارفتیم دبى بابا هى خرج کرد ما خوردیم و خندیدیم.
فرزندکارگر:ما هیچ جا نرفتیم،به ما سبد کالا نخود و لوبیا دادند بابا هى خورد گ و ز ی د ما خندیدیم

نیمه

یکى از آرزوهام اینه که آخر دنیا داور بیاد سوت بزنه بگه :
تازه نیمه اول تموم شده!
زمینها را عوض کنید...!

بعد ما بریم اروپا . اونا بیان ایران!
آى بخندیم...!
یارانه
هسته ای
احمتی
اختلاس
 
خلاصه سرویس بشن

وطن با کفن

میگن اون موقعها تو خیابونا شعار میدادن:

تا شاه کفن نشود

این وطن، وطن نشود

.

.

.

.

میگم نکنه موقع تشییع جنازه یادشون رفته شاه رو کفن کنن!

کاره دیگه!

چمیدونم واااااالللللا…

ما که بالاسر میِّت نبودیم

پروژه

دانشجویی که سال آخر دانشکده خود را می‌گذراند

به خاطر پروژه‌ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت.

او در پروژه خود  
ادامه مطلب ...

کشف علت اختلاس ها

بنظرتون بعضی ها!!!!!!!!!!اختلاس میکنن مال همینه که:

وقتی بچه بودم دعا میکردم که خدا به من یه دوچرخه بده.
بعد فهمیدم که تخصص خدا در دادن چیزهای دیگه است.
بخاطر همین یه دوچرخه دزدیدمو از خدا خواستم که منو ببخشه!

لایک

پسر داییم رو (۶سالشه) بردمش مسجد

وقتی نماز تموم شد

دست بغل دستیشو گرفت و جای اینکه بگه خدا قبول کنه گفت :

" لایک برادر لایک "

هیچی دیگه

من که اون لحظه در افق محو شدم

بغل دستیشم از شدت خنده داشت موکت رو گاز میزد

و جمعی از نمازگزاران به دیار باقی شتافتند

حرف مفت

ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻧﺎﺻﺮ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﺷﺎﻩ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺗﻠﮕﺮﺍﻑ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺗﻠﮕﺮﺍﻓﺨﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺘﺎﺡ ﺷﺪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﻲ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻴﻦ, ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺻﺎﺣﺒﻘﺮﺍﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺩ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﭘﻴﺎﻡ ﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﺍﻳﮕﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﻫﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻔﺮﺳﺘﻨﺪ.


 


ﻭﺯﻳﺮ ﺗﻠﮕﺮﺍﻑ ﺍﺳﺘﺪﻻﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻳﺮﺍﻧﻲ ﻫﺎ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻠﻲ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ «ﻣﻔﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻮﻓﺖ ﺑﺎﺷﺪ.» ﻳﻌﻨﻲ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻛﻪ ﻣﻔﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ. ﻫﻤﻴﻦ ﻃﻮﺭ ﻫﻢ ﺷﺪ. ﻣﺮﺩﻡ ﻛﻢ ﻛﻢ ﻭ ﺑﺎ ﺗﺮﺱ ﺑﺮﺍﻱ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﭘﻴﺎﻡ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍﻫﻲ ﺗﻠﮕﺮﺍﻓﺨﺎﻧﻪ ﺷﺪﻧﺪ. ﺩﻭﻟﺖ ﻭﻗﺖ, ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻨﻮﺍﻝ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﺗﻠﮕﺮﺍﻓﺨﺎﻧﻪ ﺟﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﻛﺴﻲ ﺗﻠﮕﺮﺍﻓﺨﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻌﺒﺪﻩ ﻭ ﺟﺎﺩﻭ ﻣﺮﺗﺒﻂ ﻧﻜﺮﺩ ﻣﺨﺒﺮ ﺍﻟﺪﻭﻟﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺑﺮ ﺳﺮﺩﺭ ﺗﻠﮕﺮﺍﻓﺨﺎﻧﻪ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ: «ﺍﺯ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺣﺮﻑ ﻣﻔﺖ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﺩ.»


ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ «ﺣﺮﻑ ﻣﻔﺖ» ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﺭﺍﻩ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩ

ابزار

سعدیا ... همه  مردان نکو نام مردند!!!
به زمانی رسیدیم که دیگر بنی آدم ابزار یکدیگرند . . . !