پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

پست های تلگرام

مطالب و طنز های زیبا برای تلگرام و معرفی گروههای تلگرام و پست برای تلگرام

غنی سازی گوگرد

آژانس بین المللی انرژی هسته ای اگه نحوه استفاده صلح آمیز ملت از ترقه های چارشنبه سوری رو از نزدیک ببینن...
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 .
 دیگه اجازه غنی سازی گوگرد نوک کبریت هم بهمون نمیدن!

امکانات تفریحی

. لیستی از امکانات تفریحی کشور :
1- دیسکو ( نداریم)
2- کازینو ( نداریم)
3- بار( خاک بر دهانمون)
4- شهربازی ارم با 6 وسیله بازی (2تاش خرابه)
5- سینما ( اخراجی های 37)
6- تعداد زیادی پارک شهری با پوشش گیاهی حداقلی و حضور سبز نیروی عزیز انتظامی که حال و هوای خاصی را به فضا منتقل می کنند.
7- بولینگ 2عدد در کل کشور (عبدو و سرزمین عجایب) فقط مخصوص آقایان
8- کنسرت به قیمت پول خون انسان(که بر اساس ایین نامه ارشاد خواننده فقط حق دارد یک آهنگ عاشقانه بخونه،یکی دوتا خوند تا الان کسی ازش خبر نداره!)
9- دهکده آبی پارس (به قیمت پول خون آدمی)
10- پارک آبی آزادگان با روزانه 17 کشته و زخمی
11 - تله کابین و اسکی (که فقط در کل استان تهران 12 نفر استطاعت مالی استفاده از آنها را دارند.)
و آخرین و مهمترین تفریح، دیدن خانه و ماشین افراد ثروتمند (همون 12 نفری که میرن اسکی) و فحش دادن به آنها ... :| :| :|
بعد میگن چرا با دکمه های عابر بانک بازی میکنی !
چرا داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ


... ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﺪﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ :
ﮐﯿﻮﺍﻥ ﺷﯿﺪ = ﺷﻨﺒﻪ
ﻣﻬﺮﺷﯿﺪ = ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ
ﻣﻪ ﺷﯿﺪ = ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ
ﺑﻬﺮﺍﻡ ﺷﯿﺪ = ﺳﻪ ﺷﻨﺒﻪ
ﺗﯿﺮﺷﯿﺪ = ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ
ﻫﺮﻣﺰﺷﯿﺪ = ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ
ﻧﺎﻫﯿﺪﺷﯿﺪ ﯾﺎ ﺁﺩﯾﻨﻪ = ﺟﻤﻌﻪ
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺩﻗﺖ ﮐﻨﯿﺪ :
ﮐﯿﻮﺍﻥ ﺷﯿﺪ = ﺷﻨﺒﻪ
Saturday = Satur + day
Saturn = ﮐﯿﻮﺍﻥ
---------
ﻣﻬﺮﺷﯿﺪ = ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ
Sunday = Sun + day
Sun = ﺧﻮﺭ ‏( ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ‏) = ﻣﻬﺮ
---------
ﻣﻪ ﺷﯿﺪ = ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ
Monday = Mon + day
Moon = ﻣﺎﻩ
---------
ﺑﻬﺮﺍﻡ ﺷﯿﺪ = ﺳﻪ ﺷﻨﺒﻪ
Tuesday = Tues + day
Tues = God of war = Mars
Mars = ﺑﻬﺮﺍﻡ
---------
ﺗﯿﺮﺷﯿﺪ = ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ
Wednesday = Wednes + day
Wednes = day of Mercury
Mercury = ﺗﯿﺮ
---------
ﻫﺮﻣﺰﺷﯿﺪ = ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ
Thursday = Thurs + day
Thurs = Thor = day of Jupiter
Jupiter = ﻫﺮﻣﺰ
---------
ﻧﺎﻫﯿﺪﺷﯿﺪ ﯾﺎ ﺁﺩﯾﻨﻪ = ﺟﻤﻌﻪ
Friday = Fri + day
Fri = Frig = day of Venues
Venues = ﻧﺎﻫﯿﺪ !

ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺟﺎﻟﺒﻪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺯﺑﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﻏﺮﺑﯽ ﻫﺎ، ﺍﺳﻢ ﺭﻭﺯ ﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﻨﯽ "پرشیا" ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﺍﻧﺪ .
ﻭ ﻣﺎ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺍﺻﻞ ﺧﻮﯾﺶ ﺩﻭﺭ ﻣﺎﻧﺪﻩ...
 ﻭ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ...!

ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ


... ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﺪﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ :
ﮐﯿﻮﺍﻥ ﺷﯿﺪ = ﺷﻨﺒﻪ
ﻣﻬﺮﺷﯿﺪ = ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ
ﻣﻪ ﺷﯿﺪ = ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ
ﺑﻬﺮﺍﻡ ﺷﯿﺪ = ﺳﻪ ﺷﻨﺒﻪ
ﺗﯿﺮﺷﯿﺪ = ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ
ﻫﺮﻣﺰﺷﯿﺪ = ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ
ﻧﺎﻫﯿﺪﺷﯿﺪ ﯾﺎ ﺁﺩﯾﻨﻪ = ﺟﻤﻌﻪ
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺩﻗﺖ ﮐﻨﯿﺪ :
ﮐﯿﻮﺍﻥ ﺷﯿﺪ = ﺷﻨﺒﻪ
Saturday = Satur + day
Saturn = ﮐﯿﻮﺍﻥ
---------
ﻣﻬﺮﺷﯿﺪ = ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ
Sunday = Sun + day
Sun = ﺧﻮﺭ ‏( ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ‏) = ﻣﻬﺮ
---------
ﻣﻪ ﺷﯿﺪ = ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ
Monday = Mon + day
Moon = ﻣﺎﻩ
---------
ﺑﻬﺮﺍﻡ ﺷﯿﺪ = ﺳﻪ ﺷﻨﺒﻪ
Tuesday = Tues + day
Tues = God of war = Mars
Mars = ﺑﻬﺮﺍﻡ
---------
ﺗﯿﺮﺷﯿﺪ = ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ
Wednesday = Wednes + day
Wednes = day of Mercury
Mercury = ﺗﯿﺮ
---------
ﻫﺮﻣﺰﺷﯿﺪ = ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ
Thursday = Thurs + day
Thurs = Thor = day of Jupiter
Jupiter = ﻫﺮﻣﺰ
---------
ﻧﺎﻫﯿﺪﺷﯿﺪ ﯾﺎ ﺁﺩﯾﻨﻪ = ﺟﻤﻌﻪ
Friday = Fri + day
Fri = Frig = day of Venues
Venues = ﻧﺎﻫﯿﺪ !

ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺟﺎﻟﺒﻪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺯﺑﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﻏﺮﺑﯽ ﻫﺎ، ﺍﺳﻢ ﺭﻭﺯ ﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﻨﯽ "پرشیا" ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﺍﻧﺪ .
ﻭ ﻣﺎ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺍﺻﻞ ﺧﻮﯾﺶ ﺩﻭﺭ ﻣﺎﻧﺪﻩ...
 ﻭ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ...!

عینکیه

عینک نمی زد که نگن عینکیه

یه روز چاله ی جلوی چشمش رو ندید و خورد زمین؛

از اون روز به بعد چلاق صداش میزنن!

دزد راستین

داستان ما اینگونه آغاز میشود کـ :

در یک دزدی بانک یکی از ایالات آمریکا دزد فریاد کشید :

“همه افراد حاظر در بانک ، حرکت نکنید ، پول مال دولت است و زندگی به شما تعلق دارد”

همه در بانک به آرامی روی زمین دراز کشیدند

این «شیوه تغییر تفکر» نام دارد، تغییر شیوه معمولی فکر کردن .

هنگامیکه دزدان بانک به خانه رسیدند، جوانی کـ (مدرک لیسانس اداره کردن تجارت داشت)

به دزد پیرتر(کـ تنها شش کلاس سواد داشت) گفت «برادر بزرگتر، بیا تا بشماریم چقدر بدست آورده ایم»

دزد پیرتر با تعجب گفت؛ «تو چقدر احمق هستی، اینهمه پول شمردن زمان بسیار زیادی خواهد برد.

امشب تلویزیون ها در خبرها خواهند گفت ما چقدر از بانک دزدیده ایم»

این را میگویند: «تجربه» اینروز ها، تجربه مهمتر از ورقه کاغذ هایی است کـ به رخ کشیده میشود!

 

پس از آنکه دزدان بانک را ترک کردند ، مدیر بانک به رییس خودش گفت، فوری به پلیس خبر بدهید.

اما رییس اش پاسخ داد: «تامل کن! بگذار ما خودان هم ۱۰ میلیون از بانک برای خودمان برداریم

و به آن ۷۰ میلیون میلیون کـ از بانک ناپدید کرده بودیم بیافزاییم»

اینرا میگویند «با موج شنا کردن» پرده پوشی به وضعیت غیرقابل باوری به نفع خودت !

رییس کل می گوید: «بسیار خوب خواهد بود کـ هرماه در بانک دزدی بشود»

اینرا میگویند «کشتن کسالت» شادی شخصی از انجام وظیفه مهمتر می شود.

روز بعد، تلویزیون اعلام میکند ۱۰۰ میلیون دلار از بانک دزدیده شده است.

دزد ها پولها را شمردند و دوباره شمردند اما نتوانستند ۲۰ میلیون بیشتر بدست آورند.

دزدان بسیار عصبانی و شاکی بودند:

«ما زندگی و جان خودرا گذاشتیم و تنها ۲۰ میلیون گیرمان آمد.

اما روسای بانک ۸۰ میلیون را در یک بشکن بدست آوردند.

انگار بهتر است انسان درس خوانده باشد تا اینکه دزد بشود.»

اینرا میگویند؛ «دانش به اندازه طلا ارزش دارد»

رییس بانک با خوشحالی میخندید زیرا او در ضرر خودش در سهام را در این بانک دزدی پوشش داده بود.

اینرا میگویند؛ «موقعیت شناسی» جسارت را به خطر ترجیح دادن.

 

در اینجا کدامیک دزد راستین هستند؟

جا سیگاری

از پیری پرسیدم:
که چرا غمگینی؟؟؟

گفت:جاسیگاریم شکست.....
گفتم:مگر چقدر قیمت داشت؟؟
 گفت:قیمتی نداشت°°
اما تمام..
 جوانیم را...
 در آن سوزاندم

نامه مدیر عامل بنز به ایران خودرو و سایپا

نامه سرگشاده مدیر عامل شرکت بنز به مدیر عامل شرکت ایران خودرو و سایپا : ا سالیان‌ سال است با سخت‌ترین کنترل کیفیت، تعبیه پیشرفته‌ترین سیستم‌های ایمنی، وسیع‌ترین برنامه بازاریابی، پرهزینه‌ترین تبلیغات و بهترین خدمات پس از فروش، خودرو تولید می‌کنیم و با این حال دایما تحت فشار مصرف‌کننده برای تولید محصولات با کیفیت‌تر بوده و مجبوریم با رقبای خود به صورت شانه‌به‌شانه رقابت کنیم.

اگر مدیریت شرکت‌های خودروسازی ایران ما را به غلامی قبول کنند، حضور محترمشان شرفیاب شده و این سوال‌ها را از محضر گرامی‌شان خواهیم پرسید:

یک - چطور ماه قبل تحویل ماشین از مشتری پول می‌گیرید؟

دو - چطور آنها می‌دهند؟!

سه - این‌که می‌گویند در ایران ثبات مدیریتی وجود ندارد به چه معناست؟ این‌جا یک پیچ و مهره گم می‌شود، گم‌ات می‌کنند!

چهار – چه وردی می‌خوانید که مشتری بعد از ماه، ماشین نقره‌ای را به جای ماشین سفیدرنگ (که ثبت‌نام کرده بود) قبول کرده و صدایش در نمی‌آید؟

پنج – می‌آیید کشورهایمان عوض؟

با احترام و تعجب /مانفرد شفن‌هاخن/ مدیرعامل مرسدس بنز

درجهان سه چیز است که صدا ندارد

روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسدی به فقیری داد. فقیر لبخندی زد و سبد را گرفته و از قصر بیرون رفت. فقیر همه آنها را دور ریخت و به جایش گلهایی زیبا وقشنگ در سبد گذاشت و بازگردانید. ثروتمند شگفت زده شد و گفت: چرا سبدی که پر از چیزهای کثیف بود، پر از گل زیبا کرده ای و نزدم آورده ای؟! فقیر گفت : هر کس آنچه در دل دارد می بخشد!!

درجهان سه چیز است که صدا ندارد :
 -مرگ فقیر
-ظلم غنی
-چوب خدا !!!

نقاشی

ﻣﻦ ﻭ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺭﺍ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ...
ﻣﻦ ﺑﺎ ﻣﺪﺍﺩ ﺳﯿﺎﻩ
ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎ ﻣﺪﺍﺩ ﺳﻔﯿﺪ
ﻣﻦ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻢ
ﺩﻧﯿﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ

اینو به افتخارپدرم میزارم

. وقتی بچه بودم منو میزاشتی رو دلت و ازم میپرسیدی قلب بابا کیه؟
منم با صدای کودکانه میگفتم: مـــن
بازم میپرسیدی جیگر بابا کیه؟
میگفتم: مـــــن
و باز میپرسیدی چشم بابا کیه؟
میگفتم: مـــــن
اون موقع ها درک نمیکردم قلب بابا بودن و جیگر بابا بودن و چشم بابا بودن یعنی چی!؟
اینو وقتی متوجه شدم که صورتت پر از چروک شده و موهات رنگ سیاهشو داده به سفیدی! بابایی تمام موهاتودیدم ﮐﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮم سفیدشدواززجرکشیدن من آروم آروم شکستی ...
آره تازه فهمیدم قلب بابا بودن یعنی وقتی تو ناراحتی من دل تو دلم نیست ،
جیگر بابا بودن یعنی وقتی مریضی و ناخوشیتو میبینم جیگرم آتیش میگیره
و چشم بابا بودن یعنی وقتی نور چشمات کم شدن چشمای منم خیس شدن
"""بابایی خیلی خیلی خیلی خیلی دوست دارم"""
به سلامتی باباها ک هستن،ویا ب رحمت خدا رفتند....هرکی باباشودوست داره کپی کنه

دنیای مجازی

یه روز تو پارک نشسته بودم داشتم تو گوشی واتس اپمو چک میکردم
یه پسر 5 یا 6 ساله امد گفت عمو یه ادامس
میخری
گفتم همرام پول کمه ولی میخای بشین کنارم الان دوستم میاد میخرم
گفت باشه نشست
بعد مدتی گفت :عمو داری چیکار میکنی
گفتم تو فضای مجازی میگردم
گفت اون دیگه چیه عمو
خواستم جوابی بدم که قابل درک یه بچه ی 5 6 ساله شه
گفتم عمو فضای مجازی جایه که نمیتونی چیزی لمس کنی ولی تمام رویاهاتو اونجا میسازی
گفت عمو فضای مجازیو دوس دارم منم زیاد میرم
گفتم مگه اینترنت داری
گفت نه عمو
بابام زندانه نمیتونم لمسش کنم ولی دوسش دارم
مامانم صبح ساعت 6 میره سره کار شب ساعت 10 میاد که من میخابم نمیتونم ببینمش ولی دوسش دارم
وقتی داداشی گریه میکنه نون میریزیم تو اب فک میکنیم سوپه
تاحالا سوپ نخوردم ولی دوسش دارم
صب خاهرم میره بیرون چون پول نداریم میگن تن فروشی میکنه ولی نمیفهمم وقتی میاد خونه تنش سر جاشه
من دوس دارم درس بخونم دکتر بشم ولی نمیتونم مدرسه برم باید کار کنم
مگه این دنیای مجازی نیست عمو ؟
اشکامو پاک کردم
نتونستم چیزی بگم
فقط گفتم اره عمو دنیای تو مجازی تر از دنیای منه.

تظاهر

به سلامتی اونایی که این روزاشون به تظاهر می گذره!
تظاهر به بی تفاوتی...

تظاهر به بی خیالی...

تظاهر به شادی...

به اینکه دیگه چیزی مهم نیست...

به اینکه گور بابای دنیا...

به اینکه از ما که گذشت...

ولی فقط خودشون میدونن که چقدر این روزا سخت میگذره!


آیینه ی دنیا

آیینه ی دنیا
نه تو مانی نه اندوه ونه هیچیک از مردم این آبادی؛
به حباب نگران لب یک رود قسم.
وبه کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت؛
غصه هم خواهد رفت.آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند.
لحظه ها عریانند
به تن لحظه ی خود جامه ی اندوه مپوشان هرگز.
تو به آیینه نه,آیینه به تو خیره شده است.
تو اگر خنده کنی,او به تو خواهد خندید,
و اگر بغض کنی؛آه از آیینه ی دنیا؛
که چه ها خواهد کرد.
گنجه ی دیروزت پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف,
بسته های فردا همه,ای کاش ای کاش؛
ظرف این لحظه ولیکن خالیست؛
ساحت سینه,پذیرای چه کس خواهد بود؟
غم که از راه رسید,در این سینه بر او باز مکن.
تا خدا یک رگ گردن باقیست,تا خدا مانده؛ به غم وعده ی این خانه مده.

گوشت

مجری: اون چیه که تو غذا میریزن،اشک آدم رو هم درمیاره!

فامیل دور: گوشت!

مجری: تا حالا دیدی گوشت اشک کسی رو دربیاره!؟

فامیل دور: این مقاومت ماست که رفته بالا وگرنه با این پولی که بابت گوشت میدیم باید خون گریه کنیم!!!!!!

آرزو کن

ﯾﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﮑﻦ !!!!!!





















ﺣﺎﻻ ﺳﮓ ﺩﻭ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺑﻬﺶ ﺑﺮﺳﯽ !!!!!!
والاااااا ... اینجا ایرانه

فکر کردی غول میاد برآورده اش کنه ...
بشین تا بیاد ...

سلطان سلیمان

آهای سلطان سلیمان !

 ای پادشاه عثمانی . . .

سریالت دیگر به پایان رسیده است ...

چند وقتی هست دیگر بازارت داغ نیست
حتی خرم سلطان زیبایت هم نتوانست نام تو را در دنیا مشهور کند . . .

حیف که کسی در این میان نیست که سریال کوروش یکتا پرست را به تصویر بکشد ...

کسی در این میان نیست نجابت الهه مینو را به تصویر بکشد ...
کسی نیست تا خلوتگاه کوروش نه حرمسرای پر زخاتون کوروش را به تصویر بکشد ...

مهم نیست کوروش ...

تکه سنگی به جا مانده از تو امروز اسمت ، خردت ، یکتا پرستی و نجابت ایرانی را در دنیا زنده نگه داشته ...

الهه ی نجیب ! پسران سرزمین من را ببخشش که ندانسته محو زیبایی صورت خرم شدند و آنرا بر پس زمینه ی گوشی هایشان گذاشتند ونجابت تو الهه را از یاد بردند...

کوروش ، یک سریال برای سلیمان نتوانست نام او را زنده کند اما تو با تکه سنگی دنیا را مجذوب خود کردی ...

کوروش مردم سرزمینم را ببخش که ندانسته رشادت های عثمانی را تحسین کردند آن زمان که نیمی از دنیا حاکمش تو بودی ...

ببخش ما را . .

فرق عشق و ازدواج

یک روز از پدرم پرسیدم فرق بین عشق و ازدواج چیست ؟
روز بعد او یک کتاب قدیمی آورد و به من گفت این برای توست

با تعجب گفتم : اما این کتاب خیلی با ارزش است ،
تشکر کردم و در حالیکه خیلی ذوق داشتم تصمیم
گرفتم کتاب را جایی دنج بگذارم تا سر فرصت بخوانم .

چند روز بعد پدرم روزنامه ای آورد ، نگاهی به آن انداختم
و به نظرم جالب آمد که پدرم گفت این روزنامه مال تو نیست ،
برای شخص دیگریست و موقتا می توانی آن را داشته باشی
من هم با عجله شروع به خواندنش کردم که مبادا فرصت
را از دست بدهم در همین گیرودار پدرم لبخندی زد و گفت:

حالا فهمیدی فرق عشق و ازدواج در چیست ؟
در عشق میکوشی تا تمام محبت و احساست را صرف
شخصی کنی که شاید سهم تو نباشد اما
ازدواج کتاب با ارزشیست که به خیال اینکه همیشه فرصت
خواندنش هست به حال خود رهایش می کنی

خرید عید

بیاید امسال برای عید خرید نکنیم...



بزارید پولتون تو بانک باشه؛ شاید یه بیچاره ای احتیاج به یک اختلاس داشته باشه!!

 زن و بچه هاشون اون سر دنیا منتظرن.

گوهر دل

گوهر دل را نزن بر سنگ هر نا لایقی صبر کن پیدا شود گوهر شناس لایقی

مسلمان

واعظی پرسید از فرزند خویش ... هیچ میدانی مسلمانی به چیست .. ...گفت صدق وبی ازاری وخدمت به خلق .هم عبادت هم کلید زندگیست ...گفت اینهمه حسن که گفتی ای پدر ...در شهر ما یک مسلمان بیش نیست انهم .ارمنیست

کوروش - زرتشت

سه حرف آخر کوروش :
1 - تابوتم را پزشکان حمل کنندتا همه بدانند هیچ طبیبی نمیتواند جلو مرگ را بگیرد .

2 - تمام طلاهایم را در مسیر حرکتم بریزید تا مردم بدانند مال نتوانست نجاتم دهد.

3 - دست هایم را از تابوت بیرون بگذارید تا بدانند که باید با دست خالی رفت ...














و چقدر زیباست حرف زرتشت که میگوید:

ای کاش آنقدر آب داشتم تا جهنم را خاموش میکردم
و آنقدر آتش داشتم تا بهشت را میسوزاندم
که مردم خدا را برای خودش بپرستند
نه برای بهشت و جهنم...!!!!!!!!!!

سریال های ترکیه ای

سریالهای ترکیه ای:

1- ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺳﺮﯾﺎﻟﻬﺎ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻋﺎﺩﯼ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻣﺮﺗﮑﺐ ﻗﺘﻞ ﯾﺎ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﺑﻪ ﺩﯾﮕرﺍﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ.

2- ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺳﺮﯾﺎﻟﻬﺎ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻣﺘﺎﻫﻞﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺍﺳﺖ!

3- ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺳﺮﯾﺎﻟﻬﺎ ﺍﮐﺜﺮﺍ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﯿﺎﺩﯼ، ﺍﺧﺎﺫﯼ، ﺗﺠﺎﻭﺯ، ﻗﺘﻞ ﻭ ﯾﺎﻏﯽ ﮔﺮﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ!

4- ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺳﺮﯾﺎﻟﻬﺎ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ ﺣﺮﺍﻣﺰﺍﺩﻩ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭﺍﻗﻌﯿﺶ ﻣﺸﺨﺺ ﻧﯿﺴﺖ!

5- ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺳﺮﯾﺎﻟﻬﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﮐﻤﺘﺮ ﻓﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﮐﻼﻡ ﺳﺨﻦ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮﯾﺪ!

ﺑﯽ ﺩﻟﯿﻞ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﮐﺸﻮﺭﯼ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﺮﮐﯿﻪ ﻧﻨﮕﯿﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﻠﺖ ﻫﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ:
1- ﻗﺘﻞ ﻋﺎﻡ 1 ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ.
2- ﻗﺘﻞ ﻋﺎﻡ 1.5 ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺭﻣﻨﯽ.
3- ﻗﺘﻞ ﻋﺎﻡ ﺁﺷﻮﺭﯾﺎﻥ.
4- ﻗﺘﻞ ﻋﺎﻡ ﮐﺮﺩﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺗﺒﺎﺭ.
5- ﻗﺘﻞ ﻋﺎﻡ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ 40 ﻫﺰﺍﺭ ﺷﯿﻌﻪ ﻋﻠﻮﯼ.
6- ﺣﻤﺎﯾﺖ ﺍﺯ ﺗﺮﻭﺭﯾﺴﺖ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﻋﺶ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﺭ ﻣﺮﮒ 200 ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺳﻮﺭﯾﻪ ﺍﯼ ﻭ ... ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﻗﺘﻞ،
ﻏﺎﺭﺕ، ﺟﻨﺎﯾﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﺍﺳﺖ.

ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽﺗﻤﺎﺷﺎﯼﺍﯾﻦ مزخرفات ﻏﯿﺮﺍﺧﻼﻗﯽ ﻭ ﻏﯿﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﻫﯿﺪ ﺯﻳﺮﺍ ﺩﺭ ﺑﻠﻨﺪﻣﺪﺕ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ اثرات ویرانگرانه ای بر اخلاق خانواده داشته باشد.

رها کردن

ﺑﻮﻣﯿﺎﻥ ﺍﻓﺮﯾﻘﺎ، ﺭﻭﯼ ﺗﻨﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺣﻔﺮﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩ ﻫﺎ ﮔﺮﺩﻭ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ.
ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﺮﺩﻭ، ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩ‌ﻫﺎ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﺩﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺸﺖ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺩﯾﮕر نمی‌توﺍﻧﻨﺪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ.
ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺟﯿﻎ ﻣﯽ‍ﺯﻧﺪ ﻭ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽ‍ﭘﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﻧﻤﯽ‌ﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺍﻡ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻧﻬﺎﯾﺘﺎًﺷﮑﺎﺭ ﺷﮑﺎﺭﭼﯿﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ !!

باور و ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻏﻠﻂ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺎﻓﺘﻨﯽ ﻣﺎ، ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﻢ ﺁﺯﺍﺩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﯾﻢ!!
،

پول

زندگی به من آموخت:



تنها چیزی که با مرور زمان درست میشود، سیر ترشی است



بقیه چیزا با پول همون لحظه درست میشه

مادیات و معنویات

در یک میهمانی بحث داغی شد؛ که مادیات مهمتره یا معنویات؟
من با شور وهیجان وافر از معنویات دفاع کردم.
میهمانی تمام شد و در کنار خیابان منتظر تاکسی بودم؛
یکی از میهمانان با بنزش جلو پام ترمز کردوگفت:استاد ما با مادیاتمون رفتیم شما هم با معنویاتت بیا...!!!

بز

خدا کنه بز 94 ازنوع کوهی نباشه...
پا نداریم دنبالش از کوه و صخره بکشیم بالا...
بس که دنبال اسب چموش 93 دویدیم نفس مون بند اومده...

خدا بیامرزی

ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﮐﻔﻦ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺯﺩﯾﺪ ﻭ ﻧﺎﻥ ﺯﻥ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﻮﯾﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻋﻤﺮﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎ، ﺑﻪ ﻟﻌﻨﺖ ﺧﻠﻖ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ !
ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﺮﮒ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ، ﻣﻦ ﻋﻤﺮﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻟﻌﻨﺖ ﺧﻠﻖ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ ، ﺑﯿﺎ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺗﻮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺁﻣﺮﺯﺷﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺪﺭﺕ.
ﭘﺪﺭ ﻣُﺮﺩ ﻭ ﭘﺴﺮ ﭼﻨﺪﯼ ﺑﻌﺪ ﺷﻐﻞ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺮﺩ. ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﮐﻪ ﮐﻔﻦ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺯﺩﯾﺪ ﻫﯿﭻ، ﺩﺭ ﻣﺎﺗﺤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻮﺑﯽ ﻃﻮﯾﻞ ﻧﯿﺰ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ !
ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﻪ ﺩﻫﻦ ﺟﻤﻠﮕﯽ میگفتند ﮐﻪ:
باز ﺧﺪﺍ کفن دزد قبلی ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻣﺮﺯﺩ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﮐﻔﻦ ﻣﯽ ﺩﺯﺩﯾﺪ! ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻢ ﮐﻔﻦ ﻣﯽ ﺩﺯﺩﺩ ﻭﻫﻢ ﺍﺯ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﺑﺪﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ !

ﻭ ﭘﺴﺮ نیز ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﮐﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﺠﺎﯼ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ....

ﺣﺎﻻ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻣﺎﺳﺖ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺯ ﭘﺮ ﮔﻬﺮ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻣﺴﻨﺪﯼ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ، ﺧﻠﻖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺪﺭ ﺑﯿﺎﻣﺮﺯﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ

کش شلوار

یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته،
یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد!
خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.
یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!

دیگه پاک قاطی می کنه با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.
همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!!

طرف کم میاره، میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده . خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان، یارو پیاده میشه، میره جلو موتوریه، میگه: آقا ! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی روی ما رو کم کردی؟!
موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه :
والله … داداش… خدا پدرت رو بیامرزه وایستادی!…کش شلوارم گیر کرده به آیینه بغلت!

نتیجه اخلاقی:
اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی پیشرفت های قابل ملاحظه ای دارند
ببینید کش شلوارشان به کدام مسئول گیر کرده

مترسک

از مترسکی سوال کردم، آیا از
ماندن در مزرعه بیزار نشده ای؟
پاسخم داد و گفت: در ترساندن و آزار دیگران لذتی بیاد ماندنی است. پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی شوم.
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم: راست گفتی من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم.
گفت: تو اشتباه می کنی، زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد، مگر آن که درونش از کاه پر شده باشد.

جبران خلیل جبران

گاندی و پسرش

پسر گاندی می گوید:

پدرم کنفرانس یک روزه ای در شهر داشت، از من خواست او را به شهر برسانم، وقتی او را رساندم گفت:
ساعت 05:00 همین جا منتظرت هستم تا با هم برگردیم.
من از فرصت استفاده کردم، برای خانه خرید کردم، ماشین را به تعمیرگاه بردم، بعد از آن به سینما رفتم.
ساعت 05:30 یادم آمد که باید دنبال پدر بروم! وقتی رسیدم ساعت 06:00 شده بود!
پدر با نگرانی پرسید: چرا دیر کردی؟!
با شرمندگی به دروغ گفتم: ماشین حاضر نبود، مجبور شدم منتظر بمانم!
پدرم که قبلا به تعمیرگاه زنگ زده بود گفت:
در روش تربیت من حتما نقصی وجود داشته که به تو اعتماد به نفس لازم را نداده که به من راست بگویی! برای این که بفهمم نقص کار من کجاست این هجده مایل را تا خانه پیاده بر می گردم تا در این مهم فکر کنم!
مدت پنج ساعت و نیم پشت سرش اتوموبیل می راندم و پدرم را که به خاطر دروغ احمقانه ای که گفته بودم غرق در ناراحتی و اندوه بود نگاه می کردم!
همان جا بود که تصمیم گرفتم دیگر هرگز دروغ نگویم!
این عمل عاری از خشونت پدرم آنقدر نیرومند بود که بعد از گذشت 80 سال از زندگی ام هنوز بدان می اندیشم!!

فیلم سینمایی

لیست فیلم های سینمایی ایام نوروز اعلام شد:
به او سبد کالا تعلق گرفت
بوی خوب پسته
بابا با گوشت گریخت
رویای سفر در عید
جدال مهمانان بر سر آجیل
بخاطر ۵۰۰ تومان عیدی بیشتر
گریز از میزبانی
مرغ ۱۰۰۰ چهره

سخت ترین کار دنیا

سخت ترین کار دنیا:

آزاد کردن اسیرانی است که
"زنجیرهای خود را می پرستند"...

"در جامعه ای که خرد حاکم نیست" "خردمندی، معادل دردمندی است.




دو کار در این دنیا خیلی سخته..!!؟

*اوّل اینکه:
موضوعی را که در ذهن توست؛ در ذهن دیگری وارد کنی..!!

دوّم اینکه:
 پولی را که در جیب دیگری است؛ در جیب خود وارد کنی..!!

اگر کار اوّل را خوب انجام دهی؛ معلّـم هستی...
اگر دوّمی را خوب انجام دهی؛ تاجـر هستی...
اگر هر دو را بخوبی انجام دهی؛ " زن " هستی

هیس

∷∷ﻫﯿﺲ ﺳـاﮐﺖ !∷∷
∷ﻓﺮﯾﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ∷∷
∷ﺑﻐﻀﺖ ﺭﺍ ﻧﻮﺵ ﺟﺎﻥ ﮐﻦ.∷∷
∷ﻭ ﺍﺷﮏ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ . . .∷∷
∷ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ∷∷
∷ﻫــﻤﻪ ﺩﺭ ﺗﮑﺎﭘﻮﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﻫﺴﺘﻨﺪ∷
∷∷ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺍﺩﺷﺎﻥ ﺍﺯ ﺗـــﻮ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺬﺭﻧﺪ ﺷﮏ ﻧﮑﻦ...

پوست پسته

حراج واقعی به مناسبت ایام عید
ﭘﻮﺳﺖ ﭘﺴﺘﻪ ﺟﻬﺖ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﮐﻒ ﺧﻮﻧﻪ ﮐﻒ ﻣﺎﺷﯿﻦ
ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻼﺱ
ﮐﯿﻠﻮﯾﯽ۱۲۰۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ !

رضایت و ارامش

همیشه زیباترینهایت را جارى کن
جهنم مکان جغرافیایى در جایى نیست بلکه حالتى از
روح ناراضى است ...
رضایت درون یعنى بهشت.

 "آرامش" هنر نپرداختن به مسائلى است که حل کردنش
سهم خداست
لحظه هایتان لبریز از آرامش

مدرک

تنها سودی که مدرک لیسانسم تا الان برام داشته این بوده که:
.

.

.

هر وقت میرم تو آشپزخونه، بابام میگه: مهندس دو تا چایی بریز با هم بخوریم
شبا هم مامانم بهم میگه: مهندس بی زحمت این آشغالارو ببر بذار دم در

نیم

یه همکارداشتم سربرج که حقوق میگرفت تا15روزماه سیگار برگ میکشید،
بهترین غذای بیرون میخورد
ونیمی از ماه رو غذا ی ساده از خونه می آورد،
موقعی که خواستم انتقالی بگیرم کنارش نشتم گفتم تا کی به این وضع ادامه میدی ؟
باتعجب گفت: کدوم وضع!
گفتم زندگی نیمی اشرافی نیمی گدایی...!!
به چشمام خیره شد وگفت:تاحالا سیگار برگ کشیدی؟گفتم نه!
گفت:تا حالا تاکسی دربست کردی؟ گفتم نه!
گفت:تا حالا به یک کنسرت عالی رفته ای؟ گفتم نه!
گفت:تاحالا غذای فرانسوی خورده ای؟گفتم نه!
گفت:تاحالا تمام پولتو برای کسی که دوستش داری هدیه خریدی تاخوشحالش کنی؟ گفتم نه!
گفت:اصلا عاشق بوده ای؟ گفتم نه!
گفت:تاحالا یک هفته از شهر بیرون رفته ای؟ گفتم نه!
گفت اصلا زندگی کرده ای؟با درماندگی گفتم اره...نه...نمی دونم...!!
همین طور نگاهم میکرد نگاهی تحقیر آمیز...!!
اما حالا که نگاهش میکردم برایم جذاب بود...
موقع خداحافظی تکه کیک خامه ای در دست داشت تعارفم کرد و یه جمله بهم گفت که مسیر زندگیم را عوض کرد،
اوپرسید:میدونی تا کی زنده ای ، گفتم نه!
گفت:پس سعی کن دست کم نیمی از ماه را زندگی کنی....!!!

آرزو

آرزویم درسال 94 اینه که




آرزو های سال 93 م برآورده بشه






همونایى که سال 92 آرزو کرده بودم






چون 91 برآورده نشده بود

سوال

ﺳﻮﺍﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺫﻫﻦ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﻦ ﻭ ﺩﻭﻟﺖ ﺭﺍ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺮﺩﻩ :
.
.
.
.
.
.
.
.
ﭼﺮﺍ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﻧﻤﯿﻤﯿﺮﻥ

درس ظلم ستیزی

ﺭﻭﺯ سه شنبه ﺩﮐﺘﺮ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻧﺶ ﮔﻔﺖ :
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ چهارﺸﻨﺒﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﺷﻔﺎﻫﯽ!

ﻫﻤﺎﻥ لحظه ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ :
 ﺍﺻﻼ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﮐﺘﺒﯽ!

 ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ :
همینی ﮐﻪ ﻫﺴﺖ!

ﻫﺮ ﮐﺲ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﯿﺎﺩ ﺟﻠﻮ ﺩﺭ ﮐﻼﺱ ﺑﺎﯾﺴﺘﻪ!

ﺍﺯ 50 ﻧﻔﺮ فقط 3 ﻧﻔﺮ ﺭﻓﺘﻦ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺯ ﺑﻘﯿﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮔﺮﻓﺖ!!!

ﺑﻌﺪﺵ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺷﻤﺎ 10 ﻧﻤﺮﻩ ﮐﻢ ﻣﯿﮑﻨﻢ!

 ﻫﻤﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ولی ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻧﻤﺮﻩ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺍﯾﻦ 3 ﻧﻔﺮ ﻫﻢ 20 ﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﻢ!

 ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻫﺎ ﺑﺎ ﺷﺪﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ...

ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ : ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭ ﻇﻠﻢ ﺭﻓﺘﯿﺪ ...

 "ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭﺱ ﻇﻠﻢ ﺳﺘﯿﺰﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ "...



 * ﺩﺭﻭﺩ ﺑﺮ ﺭﻭﺍﻧﺶ*

می فرمودند:

 من از این دنیا فقط اینو دریافتم که...
.
.
.
اونی که بیشتر می گفت "نمیدونم"، بیشتر میدونست!
.
اونی که "قویتر" بود، کمتر زور میگفت!
.
اونی که راحت تر میگفت "اشتباه کردم"، اعتماد به نفسش بالاتر بود!
.
اونی صداش آرومتر بود، حرفاش با نفوذتربود!
.
اونی که بیشتر "طنز"
 میگفت، به زندگی جدی تر نگاه میکرد!!!!!!!!

نیاز

اﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ .
ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﻧﺶ .
ﺁﺩﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ ؛
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶ . . .

بیا به غار برگردیم

بیا به غار برگردیم
به بدوی‌ترین بوسه‌ها
که بوی عقدنامه و مهریه نمی‌دادند...

تا عریانی، زننده به حساب نیاید
و زیباترین هدیه‌ی جهان
آتشی باشد که یک روز را
صرف روشن کردنش کنم
 برای تو...

بیا به غار برگردیم
به روزگاری که
مایکروویو و تلویزیون را نمی‌شناخت
و در آن
رنگین‌کمان اتفاقِ بزرگی بود؛

دندان‌درد
خدا را به یادِ ما می‌آورد

و پیدا کردنِ غذا
سفری عظیم به حساب می‌آمد
که به عشق یک لب‌خندت تن می‌دادم به آن...

بیا به غار برگردیم
تا تماشای مهتاب
اثری هم پای دیدنِ فیلم‌های برتولوچی داشته باشد

و سینه‌ریزی از گوش‌ماهی‌ها
که به دستان خود از ساحل گرد آورده باشمشان
با سِتی از برلیان برابری کند...

تصویری از تو را
بر دیوار غارمان خواهم کشید
تا باستان‌شناسان هزار هزاره‌ی دیگر
بدانند
انسان کدام عصر
نخستین کاشفِ عشق بود!

یغما گلروبی

دو واقعیت فقر فرهنگی مردم!




چارلی چاپلین :
من هر قدر با کار طنز، کوشش کردم تا مردم " بفهمند"
اما آنها  فقط " خندیدند "  !

 
امام سجاد (ع) : 
پدرم با برترین مردان زمان خویش در خون  غلطید تا مردم " بفهمند" اما آنان فقط"  گریه کردند "  !

نوشته های پشت کامیونی



ب نام خداوند حکیم
همه جفتن ما تکیم

من بیخیال خواب
تو بیخیال بخواب
***
آخه مرضیه
این چ وضیه؟
***
ب ارواح جدم
نیستی در حدم
***
راهو عوضی برو
ولی با عوضی نرو
***
با من نپر,لب پر میشی
لب تر کنم پرپر میشی
***
اونی ک تا آخر باهاته
پاهاته
***
اعصاب من زیر درخت آلبالو گم شده
***
ما بد نبودیم
بلد نبودیم
***
اون موقعا ک ما ناب بودیم
شما سوار تاب بودید
***
اون ک واست کف میکنه دلستره نه من
***
تا حرف از صداقت شد
یهو صدا قط شد
***
فک میکردم دمش گرمه
ولی سرش گرمه
***
تحمل نداره نباشی
دلی ک تو تنها خداشی
***
آدم نیمرو باشه
ولی دو رو نباشه
***
هر چی شانسه
با ما شناسه
***
آره بی ریام
ریا نشه آرزوی خیلیام
***
رو هم رفته
روحم رفته
***
ادعام نمیشه
اگه بشه
انقلاب میشه
***
خدایا
ب سلامتی خودت و بنده های بیخودت

***
کاش یکی بود
فقط با یکی بود
***
من در نیستم
وا
بسته
شم

آه از عدالت روزگار

کودکانی هستند که شبها با دیدن کارتون میخوابند
و کودکانی نیز هستند که شبها در کارتون میخوابند...
آه از عدالت روزگار..

ﺍﮔﺮﻣﻐﺰﺧﺎﻟﯽ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﺳﺮﻭﺻﺪﺍ ﻣﯿﮑﺮﺩ ، ﺟﻬﺎﻥ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ...


ﺣﺘﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻗﺒﻞ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﻮﻗﻊ ﺭﺩ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﻭ ﻃﺮﻑ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ .


ﺳﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﻮﻝ ﻫﻤﯿـــﺸﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ..
ﺍﻣﺎ ﺍﺳﮑﻨﺎﺳﻬﺎ ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﻫﺴﺘﻨﺪ…
ﭘﺲ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺭﺯﺷﺖ ﺑﺎﻻ‌ ﺭﻓﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﯽ ﺳﺮﻭﺻﺪﺍ ﺑﺎﺵ…..!!


ﺍﺯ ﻣــﺮﮒ ﻧﺘﺮﺳﯿـــﺪ !
ﺍﺯ ﺍﯾــﻦ ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺯﻧــــﺪﻩ ﺍﯾﺪ
ﭼـــﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺷﻤﺎ ﺑﻤﯿــﺮﺩ
به نام انسانیت

هفت پند مولانا

""هفت پند مولانا""
شب باش : در پوشیدن خطای دیگران
زمین باش : در فروتنی
خورشیدباش : در مهر و دوستی
کوه باش : در هنگام خشم و غضب
رودباش : در سخاوت و یاری به دیگران
دریاباش : در کنار آمدن با دیگران

ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﺣﺎﻓﻆ


ﺍﺩﻭﺍﺭﺩ ﺑﺮﺍﻭﻥ ﺷﺮﻕ ﺷﻨﺎﺱ ﻧﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺳﻔﺮﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ
ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﺪ : ﺩﺭ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﺩﺭ
ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ‏( ﺍﺭﺍﺯﻝ ﺍﻭﺑﺎﺵ ‏)
ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﻣﻔﺘﯽ ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﯿﺮﯾﺰﻧﺪ ﻭ
ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﺑﺎﯾﻦ
ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽ ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ
ﺩﺭﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ .
ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ
ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺮﻣﯿﺨﯿﺰﻧﺪ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮﯼ ﻭ ﺟﺮ ﻭ
ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ
ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ
ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ .
ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ
ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ :
ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﺮﺷﺖ
ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩِﺭﻭَﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺸﺖ
ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐ ﯾﺎﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﭼﻪ
ﮐﻨﺸﺖ ........
ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﯾﺮ
ﻣﯽ ﺍﻓﮑﻨﻨﺪ . ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻓﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ
ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻓﻆ " ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻐﯿﺐ " ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ .
‏« ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ ‏» ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺩﻭﺍﺭﺩ ﺑﺮﺍﻭﻥ - ﺟﻠﺪ
ﺳﻮﻡ

چسب زخم

کودکی از پدر فقیرش یک جفت کفش نو خواست ﭘﺪﺭﺵ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ 1000 ﺗﺎ ﭼﺴﺐ ﺯﺧﻢ ﺭﻭ ﺑﻔﺮﻭﺵ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﺕ ﮐﻔﺶ ﺑﺨﺮﻡ...        
 ﺑﭽﻪ ﻧﺸﺴﺖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ . ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺁﺭﺯﻭ ﮐﻨﻢ 1000 ﻧﻔﺮ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﺸﻮﻥ ﺯﺧﻢ ﺑﺸﻪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﮐﻔﺶ ﺑﺨﺮﻡ؟ ﻭﻟﺶ ﮐﻦ، ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻔﺸﺎﯼ ﭘﺎﺭﻩ ﺧﻮﺑــــــــــــــﻪ...           خدایا!!
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﻬﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺭﺍ آﻧﭽﻨﺎﻥ ﺩﺭﻭﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﯼﮐﻪ ﺷﺮﻣﺴﺎﺭ ﻣﯿﺸﻮیم ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ
ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍ یم...

دیدن خدا

دیدن خدا
دانشجویی به استادش گفت :
استاد ! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم !
استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت : آیا مرا می بینی ؟ دانشجو پاسخ داد : نه استاد ! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم …
استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت : تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دی
د !